📝داستانهای مثنوی: «خر برفت و خر برفت و خر برفت»
✍درویشی سوار بر خر، شب هنگام به خانقاهی رسید.
خر خود را به طویله ای برد و در آخوری بست. مقداری آب و کاه جلوی خرش گذاشت، پالانش را برداشت و در گوشه ای نهاد.
سپس به خادم سفارش کرد که مواظب او باشد؛ این را گفت و وارد خانقاه شد.
🔸در آن شب، صوفیانی آنجا بودند بسیار گرسنه!!
وقتی مهمان تازه وارد را دیدند، تصمیم گرفتند تا خر او را بفروشند و برای خود غذایی تهیه کنند.
چند نفر از آنان برخاستند، به طویله رفتند و خر صوفی را باز کردند تا او را برده و بفروشند.
🔹خادم سعی کرد تا جلوی این کار آنها را بگیرد؛
ولی او را تهدید کردند و گفتند:
«برو کنار در این کار دخالت نکن!»
خر صوفی را با خود به بازار بردند و آن را فروختند. غذایی تهیه کردند و بساط عیش و نوش را برپا کردند
🔸جشنی بر پا شد؛
آن صوفی بی خبر از همه جا را هم، به آن جشن دعوت کردند.
هر کدام از صوفیان در حین جشن سروصدای زیادی به راه انداخته بودند و صوفی مسافر نیز وارد جشن دیگر صوفیان شد و شروع به همراهی آنان کرد.
یکی از صوفیان که مطرب و خواننده ای حرفه ای بود، ترانه ای ساخت و شروع به خواندن کرد،
🔹شعر این ترانه این بود:
«خر برفت و خر برفت و خر برفت!»
صوفیان دیگر هم، همراه او این ترانه را تکرار می کردند،
برخی نیز می خندیدند و هیچ نمی گفتند. صوفی که اصلا نمی دانست،
منظور از خر در ترانه همان خر اوست، تصور می کرد که ترانه صوفیان زیباست؛ پس او نیز همراه دیگران شروع به خواندن شعر «خر برفت»
🔸در این حالت، خادم چند بار به درون خانقاه آمد تا بلایی را که صوفیان بر سر خرش آورده اند، را به صوفی بگوید؛ اما با وجود آن همه سروصدا، نتوانست چیزی به صوفی بگوید؛ از طرف دیگر خود صوفی هم همراه دیگران می خواند:
«خر برفت و خر برفت و خر برفت!»
آنان تا نیمه های شب و حتی نزدیکی های صبح به جشن و شادمانی یا ترانه خواندن ادامه دادند و صوفی نادان هم با آنان همراه شده بود.
🔹صبح فرارسید، هر کسی دنبال کار خودش رفت؛ صوفی مسافر هم، آماده شد تا از خانقاه برود. وسایلش را برداشت و به سمت طویله رفت؛
اما خرش را ندید. با خود گفت:
«احتمالاً آن خادم، خر را برای آب خوردن، بیرون برده است؛
زیرا او دیشب آب کمی خورده بود؛
پس نباید زیاد نگران باشم.»
🔹رفت و گفت:
«خر من کجاست؟»
لحظاتی بعد سر و کله خادم پیدا شد؛ اما خری با او نبود؛ صوفی با تعجب نزد او رفت و گفت: «خر من کجاست»
خادم تعجب کرد و گفت: «خر!... کدام خر؟!... خجالت بکش مرد!...»
صوفی عصبانی شد و با خادم شروع به جر و بحث کرد و گفت:
🔸«یادت نیست، دیشب خرم را به دست تو سپردم و گفتم که مواظب او باش؟
حال می گویی کدام خر؟»
خادم گفت:
«مرد حسابی، برو دنبال کارت!... خودت که از همه چیز باخبری.... دوباره می گویی، خرم را بده!»
صوفی گفت:
«من نمی دانم!... من خرم را از تو می خواهم!... اصلا من چه چیزی را می دانم!...»
🔹خادم قضیه را تعریف کرد.
صوفی دو دستی، بر سرش زد و گفت: «اگر دیشب به من گفته بودی، لااقل می رفتم و خرم را پس می گرفتم، یا می توانستم به قاضی شکایت کنم؛ اما حالا چه کنم، همه اینها تقصیر توست!» و باز یقه خادم را گرفت و گفت: «باید به من می گفتی؟!»
خادم گفت:
«ولم کن بابا! من دیشب چند بار آمدم، به تو بگویم که خرت را برده اند؛ ولی دیدم، تو هم، همراه صوفیان می خوانی:
🔸«خر برفت و خر برفت...» حتی از آنها هم بلندتر آواز می خواندی، خیال کردم، حتما خودت هم خبر داری و از ایـن کـار ناراحت نیستی!
👈اینجا بود که درویش متوجه شد «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» کلاه گشادی است برای بیچاره کردن مردم!!
#داستانهای آموزنده
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
📝#ماجرای_مسلمان_شدن #زن_مسیحی و #شفای_دخترش
✍روزی زنی مسیحی دختر فلجی را از لبنان به سوریه میآورد، زیرا دکترهای لبنان او را جواب کرده بودند.
زن با دختر مریضش نزدیک حرم با عظمت حضرت رقیه (س) منزل میگیرد تا در آنجا برای معالجه فرزندش به دکتر سوریه مراجعه کند تا اینکه روز عاشورا فرا میرسد و او میبیند مردم دسته دسته به طرف محلی که حرم مطهر حضرت رقیه (س) است، میروند.
🔸از مردم شام میپرسد اینجا چه خبر است؟
میگویند اینجا حرم دختر امام حسین است. او نیز دختر مریضش را در منزل تنها گذاشته درب اتاق را میبندد و به طرف حرم حضرت رقیه (س) روانه میشود و گریه میکند. به حدی که غش میکند و بیهوش میافتد.
در آن حال کسی به او میگوید بلند شو برو منزل ...
حرکت میکند و میرود درب منزل را میزند، میبیند دخترش دارد بازی میکند!
🔹وقتی مادر جویای وضع دخترش میشود و احوال او را میپرسد،
دختر در جواب مادر میگوید وقتی شما رفتید دختری به نام رقیه وارد اتاق شد و به من گفت:
بلند شو تا با هم بازی کنیم.
آن دختر به من گفت،
بگو بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم تا بتوانی بلند شوی و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم.
دیدم تمام بدنم سالم است.
او داشت با من صحبت میکرد که شما درب را زدید
🔸گفت: مادرت آمد.
سرانجام مادر مسیحی با دیدن این کرامت از دختر امام حسین (س) مسلمان شد.
📚منبع: کتاب کرامات حضرت رقیه (س)
#داستانهای آموزنده
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
11.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گناههای اجتماعی به راحتی بخشیده نمیشود!
🔺بی حجابی گناه اجتماعی است!
🔹حجت الاسلام استاد عالی:
🔻اون خانومی كه بی حجاب و با پوشش نامناسب مياد بيرون، بخواهد يا نخواهد، بداند يا نداند اين اتفاق رو رقم میزنه، جامعه رو درگير میکنه، داره جو درست میكنه عليه دين...
🔻خب اين گناه ديگه گناه شخصی تو خونه نیست، اين گناه ديگه همه رو درگير كرده، اون وقت میشه گناه اجتماعی و گناهان اجتماعی ديگه به اين سادگی بخشيدنی نيست!
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
⚜ ذکر صالحین ⚜
#یک_داستان_یک_پند
🔸گل زنبقی با گل آفتابگردانی در مزرعهای کنار هم روییدند. گل آفتابگردان سریع رشد میکرد، ولی زنبق بسیار آرام!
زنبق از آفتابگردان پرسید: ما هر دو از یک خاک، آب و غذا میخوریم، ولی چرا تو این همه خوب و سریع رشد میکنی و به سمت آفتاب کمال قد میکشی ولی من، از این رشد بیبهرهام؟!
گل آفتابگردان گفت: چون که من روزها هر لحظه به دنبال خورشید میگردم و جز خورشید، عشق دیگری ندارم.
شب ها هم که خورشید نیست و ستاره در آسمان جای خورشید میآید، من سر خود را پایین میاندازم، تا چشمم به چشمک زدن ستاره نیفتد و به خورشید مهربانم خیانت کنم. من شرم دارم چشم در چشم خورشیدی کنم که شب در نبود او، به ستاره ضعیفی نگاه کرده و دل سپرده بودم.
دل به یک عشق بسپار تا او تو را به سمت خود بکشد و تو را در کمالات شبیه خود کند، چناچه میبینی، آفتاب شکل مرا شبیه خودش ساخته و سمت خودش به سرعت بالا میبرد.
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
⚜ ذکر صالحین ⚜
🎗💥 این جمله خیلی عالیه 💥🎗
بترس ازکسیکه جزخداهیچکس راندارد
ﺑﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ .
. .
ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ . . .
ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏ ﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ .
. .
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺕ
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ . . .
ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ :
ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺍﺭ ﻣﮑﺎﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ......!
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🔸استاد فاطمی نیا
عزيزان اگر لطيف نباشيد هيچ چيز نصيبتان نميشود؛ خود را معطل نكنيد! هر روز چند مرتبه در خانه يا محل كار عصباني ميشود و پرخاش ميكند و دل ديگران را ميشكند ، از آنطرف هم ميخواهد زبدة العارفين و عمدة المكاشفين شود! به حضرت زهراء سلام الله عليها قسم ، تا لطيف نشويد چيزي گيرتان نمي آيد!
علامه طباطبايي تماما لطافت بود به حدي كه در طول عمر خود با كسي دعوا نكرد؛ روزي جواني با دوچرخه به مرحوم علامه برخورد كرد و ايشان به شدت آسيب ديد ، اگر ما بوديم حتما با آن جوان دعوا ميكرديم ! اما علامه بلافاصله به سمت جوان رفت و از او دلجويي كرد و پرسيد طوريت شده است يا خير؟ اگر ميخواهيد به جايي برسيد لطيف شويد. لطيف بودن را تمرين كنيد ، از خانه شروع كنيد و با خشم و غضب ، تن خانواده رانلرزانید
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
✨﷽✨
✅علت تاکید روایات به وضو گرفتن با آب سرد
✍از روایات اهل بیت عصمت علیهم السلام چنین برداشت میشود که آب گرم در وضو کراهت داشته و وضو با آب سرد افضل و بهتر از آب گرم است.
1⃣زیرا میکروب هایی که بر اعضاء وضو قرار دارند و ممکن است نفوذ جلدی پیدا کرده و وارد بدن شوند. اما فرمانهای آب سرد آنها را نابود میسازد و هر چه آب سردتر باشد اکسیژن آن بیشتر و فعالیت میکروب کشی آن زیادتر است.
2⃣وقتی مقداری آب سرد بر اعضای وضو میریزیم، آن عضو سرد شده و جریان خون برای گرم کردن آن قسمت با سرعت و شدت بیشتری به سوی آن قسمت حرکت میکند و باعث طراوت و شادابی پوست و بدن میشود. همانطوریکه امروز با ماساژ قلب احیاء انجام میشود و بیمار به زندگی برمیگردد شستن و دست کشیدن روی اعضای وضو هم باعث تسریع جریان خون در بدن میشود.
❣امام صادق علیه السلام فرمودند:
کسى که وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک کند، یک حسنه براى او نوشته میشود، اما کسى که وضو بگیرد و صبر کند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته میشود. زیرا اگر وضو با آب سرد صورت پذیرد و پس از آن از خشک کردن آن اجتناب شود،
بدن در برابر سرمائی که در اثر خشک نکردن آب وضو حس میکند، خود به خود درجه حرارتش بالا میرود تا آب وضو را خشک کند، که همین تحریکات حرارتی باعث باز شدن منافذ زیر پوست میشود و اکسیژن بیشتری به بافتهای پوست و مقداری هم عضلات زیر پوست میرسد و باعث نیرو و نشاط میگردد.
♨️شاید جالب باشد که بدانید اعضایی که در وضو شسته میشوند،حدود هشتاد درصد اعصاب حسی بدن هستند، به طوریکه که اگر به جای وضو انسان تمام بدنش را کامل بشوید، چیز زیادی نسبت به تحریک وضو،به دست نمیآید. به همین خاطر در روایات به دائم الوضو بودن و تجدید وضو با آب سرد برای فرو نشاندن خشم و آرامش اعصاب و نشاط بدن، تاکید زیادی شده است.
📚بحارالأنوار، جلد۸۰، صفحه۳۱۴، روایت۲، باب۵
📚 پزشکی های قرآن
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدترین حق الناس
اینه که به روح دیگران لطمه بزنی
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
(و روز یک داستان از زندگی پیامبران علیه السلام از آدم تا خاتم)
#قصه_صد_و_هفتادم
💢 سلیمان و هد هد
سلیمان به فکر بنای بیت المقدس در سرزمین شام بود تا اسباب عبادت و تقرب به خدا را
فراهم سازد. سلیمان ساخت این بنا را به پایان رساند و آنگاه که دلش از احداث این بنای رفیع
آرام شد به قصد انجام فریضه الهی حج به همراه اطرافیانش و گروه زیادی عازم سرزمین مکه
شد.
سلیمان چون به آن سرزمین رسید و عبادت و نذر خود را به پایان رسانید، سپس آماده حرکت
شد و سرزمین حرم را به قصد یمن ترک کرد و وارد صنعا شد، در آنجا با
سختی و مشقت به جستجوی آب پرداخت و چشمه ها و چاههای زیادی را کاوش کرد ولی به
آب دست نیافت و سرانجام به کمک پرندگان روی آورد.
دید روزی آن رسول انس و جان بین مرغان نیست از هدهد نشان
گفت از هدهد اگر یابم خبر
یا که بینم گشته جایش مستقر
می نمایم کیفری سخت و عذاب یا کنم ذبحش به جرم ارتکاب
یا برای غیبت عذری آرد او
بهر توجیهش نماید گفتگو
سلیمان که از یافتن آب مأیوس شده بود از هُدهُد خواست تا او را به محل آب راهنمایی کند،
اما متوجه غیبت هدهد شد. سلیمان ناراحت شد و سوگند یاد کرد که او را به سختی مجازات
کند، مگر اینکه دلیل روشنی برای غیبت خود بیاورد.
اما هُدهُد غیبت کوتاهی کرده بود و پس از لحظاتی بازگشت و برای تواضع نسبت به سلیمان
سَر و دُم خود را پائین آورد. سپس چون از غضب سلیمان بیم داشت، نزد او رفت و برای جلب
رضایت او گفت؛ من بر موضوعی آگاه شده ام که تو از آن اطلاعی نداری. من رازی را کشف
کرده ام که موضوع آن بر شما پوشیده مانده است.
این خبر، تا حدودی از ناراحتی سلیمان کاست، سپس سلیمان از هدهد خواست که هرچه
زودتر داستان خود را به طور مشروح بیان کند.
هدهد گفت؛ من در مملکت سبا زنی را دیدم که حکومت آن دیار را در اختیار خود دارد. وی از هر
نعمتی برخوردار و دارای دستگاهی عریض و تختی عظیم است، ولی شیطان در آنها نفوذ کرده
و بر آن قوم ملسط گشته و چشم و گوششان را بسته و آنان را از راه راست منحرف ساخته
است. من ملکه و قوم او را دیدم که بر خورشید سجده می کنند. من از مشاهده این منظره
سخت ناراحت شدم و کار آنها مرا به وحشت انداخت. زیرا این قوم با این قدرت و شوکت سزاوار
و شایسته است خدایی را بپرستند که از راز دلها و افکار آگاه است و او یگانه معبود و صاحب
عرش عظیم است.
ابوحنیفه از امام صادق علیه السلام پرسید؛ «چرا سلیمان از بین پرندگان هدهد را انتخاب
کرد؟» فرمود؛ «چون هدهد (وجود) آب را در زیر زمین تشخیص می دهد، چنانکه شما روغن را
در شیشه می بینید.»
(نمل ۲۱ -نمل ۲۰ -مجمع البیان ج۴ص۲۱۷)
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
✅تلنگر
✍از حکیمی پرسیدند: چرا از کسی که اذیتت می کند انتقام نمی گیری؟ با خنده جواب داد:
آیا حکیمانه است سگی را که گازت گرفته را گاز بگیری . میان پرواز تا پرتاب تفاوت از زمین تا آسمان است . پرواز که کنی، آنجا میرسی که خودت می خواهی .
پرتابت که کنند ،
آنجا می روی که آنان می خواهند .
پس پرواز را بیاموز...!!!
پرنده ای که "پرواز" بلد نیست،
به "قفس" میگوید....
"تقدیر"
🎁#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
YEKNET_IR_roze_salgard_takhrib_beghih_1400_01_31_narimani.mp3
5.55M
🔳 #سالروز_تخریب_قبور_ائمه
🌴در بقیع قبر حسن آوار شد
🌴هر چه شد بین در و دیوار شد
🎙 #سید_رضا_نریمانی
⏯ #روضه
👌بسیار دلنشین
🔴مرجع رسمی #مداحی های روز
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
9.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #سالروز_تخریب_قبور_ائمه
♨️ریشه تخریب قبور ائمه بقیع!
👌#سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #حامد_کاشانی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔴بهترین #سخنرانی های روز
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️