در تاریخ بنویسید
۲۸ سفارتخانه قدرت ششم دنیا تعطیل شد،،
فقط با یک اشاره ی فرزند حیدر...!
بشکند قلمی که
ننویسد،
روزی شاهی داشتیم که در مقابل رئیس جمهور آمریکا ذلیل و بدبخت زانو می زد و دستور می
گرفت،،
در زمان جنگ تحمیلی، سلاح که هیچ ،
سیم خاردار هم به ما نمی دادند،،،
ولی امروز
آمریکاست که به ایران التماس می کند،
سلاح به دیگر کشور ها ندهد..!
بنویس تاریخ..!
که امروز
امریکا به ایران التماس می کند،
که به اسرائیل حمله نکند..!
فرزند حیدر،
فقط گفت،
«پشیمانتان می کنیم»
۲۸ سفارتخانه اسراییل تعطیل شد،
فروشگاههاشون خالی شد،
پناهگاههاشون پر شد ،
و همه دنیا مات و منتظر اشارهی فرزند حیدر شدند..
یک شب تا به صبح،
تمام دنیا بیدار ماندند،
تا ببینند ایران چه می کند..!
نام ایران در دنیا ترند شد،
چشم ها مبهوت هیبت اقتدار ایران شد،
ابهت پوشالی و گنبد دروغین اهنین در هم شکست،،
و ملتی ،
سربلند و پرشکوه،
بر اوج قله ی قدرت ایمان و توکل و غرور ملی ایستاد...
لبیک یا خامنه ای..!
والله،
ما ترکناک،،
یابن الحیدر..!
یابن الزهرا..!
یابن الحسین..!
که رمز این شکوه و اقتدار را تو بر سینه ی تاریخ ،
حک کرده ای..؛
من کان لله،
کان الله له..
واخر دعویهم ،
ان الحمدالله رب العالمین
و ماالنصر،
الا من عندالله العزیز الحکیم
#طوفان_الاحرار
#الله_اکبر
#انتقام_سخت
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
✨﷽✨
#داستانک_آموزنده
✍پيرى در روستايى هر روز براى نماز صبح از منزل خارج و به مسجد مى رفت. در يک روز بارانى، پير صبح براى نماز از خانه بيرون آمد، چند قدمى كه رفت در چاله ای افتاد، خيس و گلى شد. به خانه بازگشت لباس را عوض كرد و دوباره برگشت، پس از مسافتى براى بار دومخيس و گلى شد برگشت لباس را عوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد.
ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟
جوان گفت نه، اى پير، من شيطان هستم. براى بار اول كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت: «تمام گناهان او را بخشيدم.» براى بار دوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت: «تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم.» ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى، خداوند به فرشتگان بگويد: «تمام گناهان اهل روستا را بخشيدم» كه من اين همه تلاش براى گمراهى آنان داشتم. براى همين آمدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى!
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
(هر روز یک داستان از زندگی پیامبران علیه السلام از آدم تا خاتم)
#قصه_صد_و_شصت_و_هفتم
💢 دو حکایت از سلیمان و باد
از امیرالمؤمنین نقل شده است؛
«روزی حضرت سلیمان از بیت المقدس بیرون آمد و بر فرش خود نشست و سیصد هزار تخت در
طرف راست او بود که آدمیان بر آن می نشستند و سیصد هزار تخت در طرف چپش بود که
جنیان بر آن می نشستند. به پرندگان امر کرد بر سر همه سایه بیندازند و به باد امر کرد که آنها
را بردارد و به مدائن بیاورد و از مدائن بردارد (و به اصطخر ببرد) شب را در اصطخر شیراز
گذرانیدند. وقتی صبح شد به باد امر کرد که آنها را به جزیره (برکاون)ببرد. باد آنقدر آنها را
پایین آورد که پاهایشان به آب رسید در آن موقع بعضی گفتند؛ «هرگز پادشاهی از این بزرگتر
دیده اید؟» و همان وقت فرشته ای از آسمان ندا داد؛ «ثواب یک سبحان اللّه گفتن برای خدا
بزرگتر از این پادشاهی است که می بینید.»
از امام رضا نقل شده است؛
«پیرزنی نزد سلیمان آمد و از باد شکایت کرد. سلیمان باد را به حضور خواست و گفت؛ «چرا این
زن را اذیت و آزار می کنی که از تو (نزد من) شکایت کند؟» باد گفت؛ «خداوند با عزت مرا به
سوی کشتی مردمی فرستاد که کشتی آنها را از غرق شدن نجات بدهم، در حالی که آنها
نزدیک به غرق شدن بودند. من به سرعت برای نجات آن کشتی می رفتم. این زن در پشت بام
خانه اش ایستاده بود و وقتی من به سرعت گذشتم بی اختیار من، او از بام افتاد و دستش
شکست».
سلیمان مناجات کرد که «خدایا چه حکمی بر باد کنم؟» خدا وحی کرد؛ «بر اهل آن کشتی
حکم کن که دیه شکستن دست این زن را بدهند. چون باد برای نجات کشتی آنها می رفته و
نزد من به هیچ کس ظلم نمی شود.»
( برکاون ناحیه ای است در فارس،
معجم البلدان، ج 1 ،ص 399. قصص الانبیاء،
راوندی، ص 3.208
تهذیب الاحکام، ج 10 ،ص 203؛ کافی، ج 7 ،ص 369.
💢 تخت سلیمان
سلیمان به همراه آدمیان و پریان و باد و پرندگان به طواف خانه خدا رفت و بر دیوار کعبه پارچه
ای از کتان آویخت. سلیمان بعد از پدرش دستور ساخت تختی را داد تا بر فراز آن به قضاوت
مردم بنشیند، جایگاه او طوری ساخته شده بود که مجرمین را به وحشت می انداخت.
جایگاه او از عاج فیل بود و به وسیله یاقوت و مروارید کنده کاری شده بود و بر چهار گوشه آن
ساقه های صیقل داده شده از درخت خرما قرار داشت که بر سر دو ساقه آن دو طاووس زرین
ساخته شده بود. در کنار جایگاه او مجسمه دو شیر طلائی قرار داشت که بر بالای سر هر کدام
عمودی از زمرد سبزه قرار داشت و بر بالاترین قسمت جایگاه چهره دو کرکس نقش بسته بود.
هنگامی که سلیمان از تخت خود بالا می رفت، آن دو مجسمه شیر دستهای خود را از هم باز
می کردند و وقتی به آخرین پله می رسید کرکسها تاج او را برداشته و بالهای خود را روی
سرش باز می کردند. سپس تخت گردش دایره ای انجام می داد و همراه آن طاووس ها و
شیرها و کرکس ها به گردش در می آمدند و از درون دهانشان مشک و عنبر بر سلیمان می
پاشید.
روزی بُخت نصر تصمیم گرفت که از تخت سلیمان بالا برود. اما در همان لحظه یکی از شیرها با
دستان خود بر پاهای او زد، به طوری که بی هوش شد و بعد از آن اتفاق کسی جرأت اینکه از تخت بالا برود را نداشت.
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
✅داستان کوتاه پند آموز
اهمیت حفظ آبروی دیگران
✍زماني در بچگي باغ انار بزرگی داشتيم، اواخر شهريور بود، همه فاميل اونجا جمع بودن .اون روز تعداد زيادي از كارگران بومي در باغ ما جمع شده بودن براي برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازي كردن و خوش گذروندن بوديم! بزرگترين تفريح ما در اين باغ، بازي گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زياد انار و ديگر ميوه ها و بوته اي انگوري كه در اين باغ وجود داشت، بعضی وقتا ميتونستي، ساعت ها قائم شی، بدون اينكه كسی بتونه پيدات كنه!
بعد از نهار كه تصميم به بازي گرفتيم، من زير يكی از اين درختان قايم شده بودم كه ديدم يكی از كارگراي جوونتر، در حالی كه كيسه سنگينی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی كه مطمئن شد كه كسی اونجا نيست، شروع به كندن چاله اي كرد و بعد هم كيسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره اين چاله رو با خاك پوشوند، دهاتی ها اون زمان وضعشون خيلی اسفناك بود و با همين چند تا انار دزدي، هم دلشون خوش بود!با خودم گفتم، انارهاي مارو ميدزي! صبر كن بلايي سرت بيارم كه ديگه از اين غلطا نكنی، بدون اينكه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازي كردن ادامه دادم، به هيچ كس هم چيزي در اين مورد نگفتم!
غروب كه همه كار گرها جمع شده بودن و ميخواستن مزدشنو از بابا بگيرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسيد به كارگري كه انارها رو زير خاك قايم كرده بود، پدر در حال دادن پول به اين شخص بود كه من با غرور زياد با صداي بلند گفتم: بابا من ديدم كه علي اصغر، انارها رو دزديد و زير خاك قايم كرد! جاشم میتونم به همه نشون بدم، اين كارگر دزده و شما نبايد بهش پول بدين!پدر خدا بيامرز ما، هيچوقت در عمرش دستشو رو كسی بلند نكرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من كرد، همه منتظر عكس العمل پدر بودن، بابا اومد پيشم و بدون اينكه حرفی بزنه، یه سيلی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آبغ بكش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انارها رو اونجا چال كنه، واسه زمستون!
💭 بعدشم رفت پيش علی اصغر، گفت شما ببخشش، بچس اشتباه كرد، پولشو بهش داد، 20 تومان هم روش، گفت اينم بخاطر زحمت اضافت! من گريه كنان رفتم تو اطاق، ديگم بيرون نيومدم!كارگرا كه رفتن، بابا اومد پيشم، صورت منو بوسيد، گفت ميخواستم ازت عذر خواهی كنم! اما اين، تو زندگيت هيچوقت يادت نره كه هيچوقت با #آبروي كسی بازي نكنی... علی اصغر كار بسيار ناشايستي كرده اما بردن آبروي انسانی جلو فاميل و در و همسايه، از كار اونم زشت تره! شب علی اصغر اومد سرشو انداخته پايين بود و واستاده بود پشت در، كيسه اي دستش بود گفت اينو بده به حاج آقا بگو از گناه من بگذره! كيسه رو که بابام بازش كرد، ديديم كيسه اي كه چال كرده بود توشه، به اضافه همه پولايي كه بابا بهش داده بود...
✍امام علی (علیه السلام) :
به مالک اشتر فرمود: ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی.
✍استاد فاطمی نیا :
از صبح که پا میشی, فلان کس چی گفت, فلان کس چی کرد.., فلان روزنامه چی نوشت.. ول کن.
امیرالمومنین به حارث همدانی فرمودند: اگر هرچه را که می شنوی بگویی , دروغگو هستی!
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
✨﷽✨
💢اگر کارد به استخوانت رسیده!
✍مرحوم علامه مجلسی نقل میکند:
فردی به نام "ابوالوفای شیرازی" در زمان حکومت ابی علی الیاس زندانی و تهدید به قتل شد. ایشان متوسل به حضرات اهل بیت میشود. شب در عالم رؤیا، پیامبر اکرم را زیارت میکند .حضرت میفرمایند: اگر کارد به استخوان رسید و شمشیر به گردنت رسید، یوسف زهرای اطهر، فرزندم را صدا بزن و بگو:"یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ" "الغَوثَ اَدرِکنی"(مهدی جان؛من به تو پناهنده شدم. به فریادم برس؛ یا غوث حقیقی؛ به فریادم برس)
ابوالوفا میگوید: من این جملات را در عالم رؤیا گفتم و از خواب پریدم. یک وقت دیدم مامورین ابی علی الیاس آمدند و ما را پیش او بردند. وی گفت: به چه کسی متوسل شدی؟گفتم: "به منجی عالم بشریت, به فریاد درماندگان و بیچارگان"
💥 سپس معلوم شد در خواب به ابی علی الیاس گفته بودند: "اگر دوست ما را رها نکنی نابودت می کنیم و حکومتت را بهم می ریزیم...". بعد مبلغی پول و هدایا به ابوالوفا داد و آزادش کرد.
📚 بحارالانوار جلد۵۳ ص۶۷۸
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
✨﷽✨
💢عقربی که پنج نفر را می خورد
✍پیامبر خدا (ص) فرمودند: در روز قیامت، از داخل جهنم عقربی خارج می شود که سر آن عقرب در آسمان هفتم است و دُمش در ته زمین و دهانش هم از مشرق تا مغرب است. آن عقرب مےگوید : «أَینَ مَن حارَبَ اللهَ و رَسُولَه؟» آنهایی که با خدا و پیامبر خدا جنگ داشتند کجا هستند؟
✅جبرئیل فرود می آید و می پرسد: «چه کسانی را می خواهی؟ مقصودت از کسانی که با خدا و پیامبر خدا در جنگ بودند چه کسانی است؟» عقرب می گوید: آنها پنج نفرند و من می خواهم آنها را ببلعم:
❶ اول تارِکُ الصَّلوة:
آن کسی که بی نماز از دنیا رفته است، مخصوصاً اگر منکر هم بوده و نماز را قبول نداشته که دیگر هیچ! این عقرب می گوید من ارادۀ تارک الصلوة را دارم. او با خدا و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در جنگ بوده است.
❷ دوم مانِعُ الزَّکاة:
کشاورزی که گندم داشته اما زکاتش را نمی داده، گاو و گوسفندش در حد نصاب بوده زکات نمی داده، طلا به میزان بیست مثقال داشته زکاتش را نمی داده، این عقرب می گوید: من به دنبال کسانی هستم که در دنیا زکات نمی دادند.
❸ سوم آکِلُ الرِّبا:
کسانی که نزول می خوردند. در زمان ما هستند کسانی که پول می دهند و نزولش را سر ماه می گیرند. چه قدر گناه دارد.
❹ چهارم شارِبِ الخَمر:
کسانی که شراب می خورند، چهارمین گروهی هستند که آن عقرب به دنبالشان هست.
❺ پنجم قَومٌ یُحَدِّثُونَ فِی المَسجِدِ حَدیثَ الدُّنیا:
مردمی که در مسجد می نشینند و به جای اینکه مباحثه کنند، درس بخوانند، دعا بخوانند، حرف آخرت و مسائل شرعی و قرآن و مفاتیح بزنند، از دنیا صحبت می کنند: امروز دلار چند بود؟ طلا مظنه اش چه قدر بود؟ شنیده ام بالا رفته؟! این حرف ها جایش در مسجد نیست. آن عقرب به دنبال کسانی است که در مسجد از دنیا حرف بزنند.
📚برگرفته از کتاب در محضر مجتهدی
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️فیلمی از قلعه خیبر که توسط امیرالمومنین علی علیه السلام فتح شد.
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
📸 تصویری فوقالعاده ازخورشیدگرفتگی
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
(هر روز یک داستان از زندگی پیامبران علیه السلام از آدم تا خاتم)
#قصه_صد_و_شصت_و_هشتم
هنگامی که سلیمان بر تخت می نشست تا قضاوتی انجام دهد، در
شروع کار قضاوت، کبوتری طلایی تورات را برای سلیمان تلاوت می کرد و سپس سلیمان به
دادرسی میان مردم می پرداخت.
شکوه تاج و تخت سلیمان و سیل عظیم پریان که در سمت چپ او می نشستند، رعب و
وحشتی در دل شهود ایجاد می کرد که کسی جرأت اینکه شهادت دروغ را بدهد نداشت.
همیشه شیاطین سفره ای از ابریشم را به مسافت فرسنگ ها برای سلیمان باز
می کردند و سلیمان بر تختی از طلا در میان آن می نشست. خداوند بر سلیمان وحی فرستاد
که من بر پادشاهی تو افزودم و بدان که باد قبل از هرکسی اخبار را به اطلاع تو خواهد رساند.
در اطراف او سه هزار جایگاه از زر و سیم قرار داشت که جایگاه دانشمندان و انبیاء بود و گرداگرد
آنها را انبوه مردم می پوشانید و آخرین حلقه را شیاطین و پریان تشکیل می دادند و پرندگان
بالای سر همه آنها سایه می افکندند.
💢 شکایت کعبه
گویند سلیمان هنگامی که به کعبه می رسید با بتان بسیاری مواجه می شد که آن زمان مورد
پرستش واقع می گشتند، سلیمان از کنارشان می گذشت و هنگامی که سلیمان و
لشکریانش از کنار کعبه می گذشتند کعبه به خداوند می گفت؛ سلیمان یکی از پیامبران
توست، او با قوم خود از کنار من می گذرد و لحظه ای مکث نمی کند تا نمازی به پا دارد و تو را
یاد کند. خداوند خطاب به کعبه فرمود، به زودی جمعیت بسیاری در برابر تو سر به سجده می
سایند. و در انتهای زمان قرآن را بر پیامبری نازل می کنیم که کسی محبوب تر از او نزد من
نیست. به زودی انسانهایی با شادی به سوی تو می آیند و از شدت شوق و محبت مانند
مهربانی ماده شتری به فرزندش، سر از پا نمی شناسند و تمام بت ها را از اطراف تو پاک
خواهند نمود.
از امام صادق نقل شده است؛
«اولین کسی که خانه کعبه را، پارچه بافته پوشانید حضرت سلیمان بود که پارچه های سفید
مصری بر کعبه پوشانید.»
( من لا یحضره الفقیه، ج 2 ،ص 235.)
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🚨#توبه_کار_دوست_خدا
✍مرد فاسقي در بني اسرائيل بود كه اهل شهر از معصيت او ناراحت شدند و تضرع به خداي كردند!
خداوند به حضرت موسي وحي كرد:
كه آن فاسق را از شهر اخراج كن، تا آنكه به آتش او اهل شهر را صدمه اي نرسد.
🔸حضرت موسي آن جوان گناهكار را از شهر تبعيد نمود؛ او به شهر ديگري رفت، امر شد از آنجا هم او را بيرون كنند، پس به غاري پناهنده شد و مريض گشت كسي نبود كه از او پرستاري نمايد.
🔹پس روي در خاك و بدرگاه حق از گناه و غريبي ناله كرد كه اي خدا مرا بيامرز، اگر عيالم بچه ام حاضر بودند بر بيچارگي من گريه مي كردند،
اي خدا كه ميان من و پدر و مادر و زوجه ام جدائي انداختي مرا به آتش خود به واسطه گناه مسوزان .
🔸خداوند پس از اين مناجات ملائكه اي را به صورت پدر و مادر و زن و اولادش خلق كرده نزد وي فرستاد.
چون گناهكار اقوام خود را درون غار ديد، شاد شد و از دنيا رفت .
خداوند به حضرت موسي وحي كرد، دوست ما در فلان جا فوت كرده او را غسل ده و دفن نما.
🔹چون موسي به آن موضع رسيد خوب نگاه كرد ديد همان جوان است كه او را تبعيد كرد؛
عرض كرد خدايا آيا او همان جوان گناهكار است كه امر كردي او را از شهر اخراج كنم ؟!
🔸فرمود:
اي موسي من به او رحم كردم و او به سبب ناله و مرضش و دوري از وطن و اقوام و اعتراف بگناه و طلب عفو او را آمرزيدم.
📕نویسنده : يکصد موضوع 500 داستان / سيد علي اکبر صداقت
#داستانهای آموزنده
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🌸🍃🌸🍃
✍روزی یکی از پادشاهان به سیر و سیاحت رفت، تا این که به روستایی رسید، کمی در آنجا توقف کرد،تا قدری استراحت کند.
پادشاه به همراهان خود گفت :
بساط طعام را آماده کنید.
کمی توقف می کنیم و سپس به راه خود ادامه می دهیم.
پادشاه گفت :
🔸آن پیرمرد هم که در حال کار کردن هست را بگویید تا بیاید(و با تعجب با خود زیر لب می گفت :
چگونه این شخص با این کهولت سن هنوز سر پاست)
پیر مرد جلو امد و گفت :
بله ،با من کاری بود!
پادشاه گفت:
🔹ببینم تو چند سال از عمرت سپری شده؟
پیر مرد گفت:
یکصد و بیست سال
پادشاه : و هنوز سر پا هستی و کار می کنی.
پیر مرد : بله.
پادشاه : ما با داشتن وسایل عیش و نوش و استراحت، نصف عمر شما را هم نداریم !!
🔸شما دهاتی ها که وسایل عیش و نوش به قدر ما ندارید،
چطور این همه عمر می کنید؟
پیرمرد در جواب پادشاه گفت :
هر یک از انسانها سهم مشخصی از اطعام را دارند. هیچکس در این دنیا بیشتر از اندازه خود نمی تواند مصرف کند.
🔹شما در عرض چند سال با پر خوری و زیاده روی ،سهم خود را مصرف می کنید .
بنابراین وقتی که تمام شده دیگر سهمی ندارید و می میرید، ولی ما چون سهم خود را کم کم مصرف می کنیم .بیشتر از شما عمر می کنیم ،قربان!!!
#داستانهای آموزنده
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
💥#خطر_بد_زبانی
✍یکی از بانوان مسلمان، روزها را روزه میگرفت و شبها را در نماز و عبادت به سر میبرد.
اما بد اخلاق بود و با زبانش همسایگان خود را اذیت میکرد.
شخصی در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این بانو تعریف کرد که او اهل نماز و روزه است و تنها یک عیب دارد و آن این است که #بد_اخلاق است و با زبانش همسایگان را میرنجاند.
✍رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«لا خَيرَ فيها ، هِي مِن أهْلِ النّارِ»
▫️در آن زن هیچ خیری نیست، او اهل جهنم است.
📚بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۹۳
#داستانهای آموزنده
#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️