13.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📙معرفی کتاب پسرک فلافل فروش.
شهیدی که در دوران حاضر به سبک شهدا زندگی کرد و با شهادت به ملاقات خدا رفت.
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
پس از تصادف روح از بدنم خارج شد. بدنم را به بیمارستان بردند.
در آنجا هیچ کس مرا نمیدید. فقط یک خانم جوان بود که متوجه حضور من شد!
جلوتر آمد و گفت تو به دنیا برمیگردی، اما من نمی توانم.
بعد گفت: من مبلغ ۱۷ هزار تومان به کسی بدهکارم و برای همین اینجا گرفتارم.
✅ گفتم مشکلی نیست. من در خانه این مبلغ را دارم.
به چشم برهم زدنی به منزل ما رفتیم. اما هر چه خواستم پول را از داخل کمد بردارم نشد. دست من از داخل پول عبور می کرد!
در خانه فقط یک بچه یکساله متوجه حضور ما شده بود.
آن خانم جوان ناامید شد و رفت و ساعتی بعد روح به بدن من بازگشت...
📙برگرفته از کتاب تقاص. تجربه نزدیک به مرگ. اثر گروه شهید هادی(به زودی )
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
قرار داد را طوری تنظیم کردم که به ضرر فروشنده و به نفع من تمام میشد.
با این کار یک مغازه توی باز خریدم و ۴۰۰ میلیون به ضرر فروشنده شد. فکر می کردم خیلی زود کردم. بیچاره فروشنده، مجبور شد این ضرر را تحمل کند، حالا آمده ام این طرف و با اینکه کارهای خوب بسیاری داشتم اما گرفتار شدم، تو رو خدا به دادم برس، تو بر می گردی، به پسرم بگو نشان به این نشان که... مشکل مرا حل کن.
تابستان ۹۹ این ماجرا برای من پیش آمد و با شوک پزشکی برگشتم.
به پسر آن پیرمرد ماجرا را گفتم اما توجهی نکرد. با اینکه آن نشانه را فقط خودش میدانست اما...
📙برگرفته از کتاب تقاص، تجربه نزدیک به مرگ. اثر گروه شهید هادی(به زودی)
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔻 #درس_اخلاق
🔅ابراهیم جلو رفت و گفت:"کجایی پهلوون، مغازت چرا بسته است؟!
عمو عزّت آهی از سَرِ درد کشید و گفت: ای روزگار، مغازه رو از چنگ ما درآوردن. آدم دیگه به کی اعتماد کنه، پسر خود آدم که بیاد مغازهی پدر رو بگیره و بفروشه، آدم باید چیکار کنه؟!
بعد ادامه داد: من یه مدّت بیکار بودم تا اینکه یکی از بازاریها این ترازو رو برام خرید تا کاسبی کنم. الان هم دیگه خونه خودم نمیرم تا چشمم به پسرم نیفته. منزل دخترم همین اطرافه، میرم منزل دخترم.
ابراهیم خیلی ناراحت شد. گفت: "عمو بیا برسونیمت منزل."
با موتور عمو عزّت را به خانه دخترش رساندیم. وضع مالیشان بدتر از خودش بود.
ابراهیم درآمدِ کارِ خودش را به این پیرمرد بخشید. اصلا برایش مهم نبود که برای این پول یک ماه در بازار کار کرده و سختی کشیده.
📚 کتابِ سلام بر ابراهیم۲
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای مادر شهید معماریان که چطور شفای پایش رو پسر شهیدش از #امام_حسین علیه السلام می گیره...
📙برگرفته از کتاب تا کربلا. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐شهیدی که بعد از سالها پیکر مطهرش سالم سالم به میهن بازگشت!!
🌷راز سلامت بودن پیکر شهید
📙برگرفته از کتاب شهید گمنام. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63