3⃣8⃣
📚فانوس حرم
خاطرات زیبای شهید مدافع حرم محسن فانوسی
از زبان خانواده و یاران
📖اثر گروه شهید هادی
۱۲۰ صفحه مصور.
۴۰۰۰۰ تومان
چاپ اول ۱۳۹۷
چاپ دوم ۱۳۹۹ پالتویی
چاپ سوم ۱۴۰۱
@pkhadi
از همسایه های ما بود. می گفت در اوج گرمای تابستان، یخچال ما خراب شد. دیگه کار نکرد. خیلی ناراحت بودم. هم وسایل داخل یخچال به خاطر گرما خراب می شد، هم بچه ها آب خوردن نداشتند. آب را باید از شیر میخوردند که خیلی گرم بود. همه عطش داشتند.
شوهرم نبود و نمی دانستم چه کنم.
گفتم: خدایا من چیکار کنم. دیده بودم که اقوام ما تا به مشکلاتی برخورد میکنند، جد شهید سید حسن رو قسم میدهند.
من هم گفتم: یا جد سید حسن، من چیکار کنم یخچالم خراب شده. بچه ها عطش گرفتند. به عطش بچه های کربلا مشکل ما را حل کنید.
چادر سرم کردم و رفتم مغازه تعمیرگاه یخچال، به آقای تعمیرکار گفتم تو رو خدا اگه میشه زودتر بیایید یخچال ما رو درست کنید.
آن آقا گفت: سرم شلوغه، باید بیارینش اینجا، نمی تونم بیام.
گفتم من هیچکس رو ندارم. بچههام کوچیکن. دختر هستن، نمیتونن یخچال رو بیارن. کسی نیست کمک کنه و یخچال رو بیاره مغازه. میشه خودتون یا شاگردتون بیاد تو خونه نگاش کنه ببینه مشکلش چیه؟
آقای تعمیرکار گفت: برو اگه شد میفرستم کسی بیاد نگاش کنه.
من چاره ای نداشتم. اومدم خونه، گفتم حالا چیکار کنیم؟ یعنی کسی رو میفرسته یا فراموش می کنه.
همون لحظه در خونه رو زدند. رفتم در رو باز کردم. دیدم یک جوان پشت در ایستاده. گفت همشیره اومدم یخچال رو نگاه کنم.
تا برگشت یک لحظه رنگم پرید! خیلی شبیه شهید سید حسن بود.
گفتم خدایا، سید حسن که شهید شده. این جوان چقدر شبیه اونه!
ادامه دارد...
از کتاب خاطرات شهید سید حسن موسوی
تصویر بالا مزار شهید است.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
ادامه خاطره یخچال از کتاب شهید سید حسن
...اون بنده خدا وارد شد و یک نگاه به یخچال کرد، بعد دست به یخچال زد.
باور کنید فقط همین کار را کرد و گفت یخچالتون درست شد!
جلو رفتم و دیدم صدای موتور یخچال میاد و یخچال مثل روز اول داره کار می کنه!
جوان داشت آماده می شد برود. گفتم: ای خدا خیرتون بده، حالا پولش چقد شد؟
گفت: بعدا حساب میکنیم، مشکلی نیست.
پول نگرفت و سریع بیرون رفت.
به دخترم گفتم دیدیش چقدر نورانی بود، چقدر شبیه شهید سید حسن بود...
عصر کیف پول رو برداشتم و رفتم مغازه تعمیرکار یخچال.
سلام و تشکر کردم. گفتم شاگرد شما چقدر دستش خوب بود، تا دست به یخچال ما زد درست شد. چقدر تقدیم کنم؟
صاحب مغازه نگاهی از سر تعجب کرد وگفت چی می گی؟ من کسی رو نفرستادم.
باتعجب گفتم: واقعا؟
گفت والا من کسی رو ندارم که بفرستم. شاگردم چند روزه رفته. الان داشتم با خودم فکر میکردم که چطور بیام برا تعمیر یخچال شما...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حجت الاسلام عالی
🔹«به نبودنش عادت کردیم»
غیبت امام زمان متاسفانه برای بعضی از شیعیان عادی شده
گرفتاری یعنی.mp3
1.11M
🎙️#پادکست
✍️ تلخی های شیرین؛ شیرینی های تلخ
✔️ نعمتهایی که به بهشت منجر نشود بی ارزش است و بلاهایی که به جهنم منجر نشود، بلا و گرفتاری نیست...
📌برگرفته از جلسه سوم «شوق بهشت»
🎙️@Aminikhaah_Media
۱۱ روز تا شروع قدم نهادن در مسیر عشق حسینی
🔹امام محمد باقر (ع): اگر مردم میدانستند که در زیارت قبر حضرت حسین بن علی(ع) چه فضل و ثوابی است حتما از شوق و ذوق قالب تهی میکردند و بهخاطر حسرتها نفسهایشان به شماره افتاده و قطع میشد.
📚 ترجمه كامل الزيارات ص ۴۶۷
ایشالا آماده شویم برای زیارت...
کتاب تقاص رو از کتابخونه گرفتم.
تقاص جانمایه ای شبیه به سه دقیقه در قیامت دارد...
اما یکجایی به بعد ِکتاب اصلا حیف هست که خواب باشی. حیف هست که دنبال تکاثر باشی. حیفه دنیا پرست و راحت طلب باشی. حیف هست که به گوشی و مجازی وصل باشی. اصلا حیف هست به خدا فقط مثل بازاری ها دنبال خریدن بهشت باشی.
به داستان ۱۳ ام که میرسی دوست داری
آ ه س ت ه آهسته و کلمه کلمه بخوانی و بدانی چه می شود...
اصلا مگر می شود دور حسین حلقه زده باشند، عزیزترین ِشهدا و تو که ادعا بوده با حسین یه دلی، اسیر حق الناس و زبان و غفلت باشی...
توی دو راهی میمانی که ادامه بدهی کتاب را و تمام کنی
یا برگردی و دوباره قصه این رزمنده هم رزم حاج قاسم را بخوانی که ابتدا با حاج احمد کاظمی آشنا بوده.
آنها که کَیِّس تر هستند هیچ وقت در دو راهی ها مکث هم نمی کنند، حسین را انتخاب می کنند.
➖➖➖🔻➖➖ ➖
🌐 شبکه رسانه ای #واقعه
👆این متن را یکی از نویسندگان مجازی در توصیف کتاب تقاص نگاشته.
به نظر بنده هم کتاب تقاص یکی از کامل ترین آثار در زمینه معنویات است. اسم حق الناس دارد اما به امور مختلف پرداخته است.
اما داستان سیزدهم این کتاب، حکایت یکی از یاران نزدیک حاج قاسم در سوریه است.
او در جریان آغاز عملیات حلب به شدت مجروح و در هواپیما روح از بدنش خارج میشود، او تجربه نزدیک به مرگ عجیبی دارد.
در جمع شهدا وارد میشود و مطالب خاصی می بیند.
شهدایی را می بیند که در برزخ مشغول کار فرهنگی برای فرزندان مومنین هستند که در خردسالی از دنیا رفته اند.
شهدایی را می بیند که گرد شمع وجودی اباعبدالله حلقه زده اند و حتی حاضر به رفتن به بهشت نیستند.
شهدایی را هم می بیند که در بیابان سرگردان هستند، آنها گرفتار حق الناس و بیت المال بودند!!
او به توصیه حاج احمد کاظمی بر میگردد تا هرچه در توان دارد، به اسلام و انقلاب خدمت کند که ظهور نزدیک است.
او بعدها با حاج قاسم خدمت حضرت آقا می رسد و ماجرای تجربه اش را تعریف می کند.
اما تجربه او ادامه ای دارد که در کتاب اشاره نشده. انشالله به زودی مکتوب می کنیم.
اما ادامه داستان سیزدهم تقاص
راوی داستان می گوید، پس از بهبودی، حاج قاسم به دیدن من آمد.
برایش تعریف کردم که چه دیدم. خیلی استقبال کرد. چند روز بعد مرا به دیدن حضرت آقا برد.
در دیدار با رهبر انقلاب ماجرا را تعریف کردم که شهدا در محضر آقا اباعبدالله چه لذتی می برند.
صحبت که تمام شد یک نفر به من اشاره کرد که از آقا انگشتر بگیر. گفتم: آقا جان، من انگشتر نمی خواهم. فقط دعا کنید من شهید شوم و به یارانم ملحق شوم.
حاج احمد کاظمی به من قول داد که جای من در پیشگاه مولا محفوظ است.
حضرت آقا فرمودند: اینقدر دنبال شهادت نباشید. باید بمانید و به اسلام و انقلاب خدمت کنید.
شهادت باشد برای ده دوازده سال دیگه توی جنگ اصلی...
جنگ اصلی چیه؟! جنگ های نابودی اسرائیل، جنگ های منتهی به ظهور است... نمی دانیم
به این سردار گفتم آقا چه سالی به شما گفت که ده دوازده سال دیگه...
گفت سال ۱۳۹۵ بود
البته این مطالب چیزی نیست که در کانال های مختلف پخش شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛡 برای آخرین و شدیدترین فتنههای آخرالزمانی، خودتان را آماده کنید!
استاد شجاعی
الهم عجل فرجه🌷