به همراه چند نفر از دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت ميكرديم. يكي از دوستان كه ابراهيم را نميشناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟
با تعجب گفتم: خُب بله، چطور مگه؟!
گفت: من قبلاً تو بازار سلطاني مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سَر بازار ميايستاد. يه كوله باربري هم ميانداخت روي دوشش و بار ميبرد. يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟
گفت: من رو يدالله صدا كنيد!
گذشت تا چند وقت بعد يكي از دوستانم آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو ميشناسي!؟
گفتم: نه، چطور مگه!
گفت: ايشون قهرمان واليبال وكشتيه، آدم خيلي باتقوائيه، براي شكستن نفسش اين كارها رو ميكنه. اين رو هم برات بگم كه آدم خيلي بزرگيه! بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم!
صحبتهاي آن آقا خيلي من رو به فكر فرو برد. اين ماجرا خيلي براي من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با نفس اصلاً با عقل جور در نميآمد.
.
#ابراهیم_هادی #سلام_بر_ابراهیم
📚 کتاب #پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه و خاطرات شهید هادی ذوالفقاری، طلبه مدافع حرم
قیمت ۲۰ تومان
برای تهیه کتاب از طریق سایت، دایرکت یا واتساپ ۰۹۲۲۵۷۵۰۵۷۶ اقدام بفرمایید.
Nashrhadi.com
.
.
#شهید_هادی_ذوالفقاری #هادی_ذوالفقاری #هادی #ابراهیم_هادی #شهیدهادی #شهیدذوالفقاری #شهید_ابراهیم_هادی #نشرهادی
همراه ابراهيم راه ميرفتيم. عصر يک روز تابستان بود. رسيديم جلوي يک کوچه. بچهها مشغول فوتبال بودند.
به محض عبور ما، پسر بچهاي محکم توپ را شوت کرد. توپ مستقيم به صورت ابراهيم خورد. ابراهيم از درد روي زمين نشست. صورت ابراهيم سرخ سرخ شده بود. خيلي عصباني شدم. به سمت بچهها نگاه كردم. همه در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند.
ابراهيم همينطور که نشسته بود دست کرد توي ساك خودش. پلاستيک گردو را برداشت و داد زد: بچهها کجا رفتيد؟! بياييد گردوها رو برداريد!
بعد هم پلاستيک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت كرديم.
توي راه با تعجب گفتم: داش ابرام اين چه کاري بود!؟
گفت: بندههاي خدا ترسيده بودند. از قصدکه نزدند. بعد به بحث قبلي برگشت و موضوع را عوض کرد! اما من ميدانستم انسانهاي بزرگ در زندگيشان اينگونه عمل ميکنند.
📚 کتاب #عارفانه
زندگینامه و خاطرات عارف شهید احمدعلی نیری
قیمت ۱۸ تومان
برای تهیه کتاب از طریق سایت، دایرکت یا واتساپ ۰۹۲۲۵۷۵۰۵۷۶ اقدام بفرمایید.
@Nashrhadicom
.
.
#شهید_نیری #احمدعلی_نیری #هادی #ابراهیم_هادی #شهیدهادی #شهیدنیری #شهید_ابراهیم_هادی #نشرهادی
ارسال به سراسر ایران عزیز
📚 کتاب #منازل_الاخرة
تعداد صفحات: ۲۴۰ صفحه
ناشر: انتشارات جمکران
قیمت: ۶۵ هزار تومان
ارسال رایگان به سراسر ایران عزیز
سفارش از طریق واتساپ ۰۹۲۲۵۷۵۰۵۷۶ یا دایرکت
@nashrhadicom
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
.
.
#کتاب #کتاب_خوب #کتابخانه #سلام_بر_ابراهیم #جمکران #سه_دقیقه_در_قیامت #مطالعه #کتابخونه #انتشارات_جمکران #تجربه_نزدیک_به_مرگ #مرگ
#شنود #بازگشت #زندگی_پس_از_زندگی
📚 کتاب #با_بابا
زندگینامه و خاطرات شهید حاج محمد طاهری و تجربه نزدیک به مرگ فرزندشان مصطفی
قیمت ۳۳ تومان
۱۹۲ صفحه
قطع پالتویی
برای تهیه کتاب از طریق سایت، دایرکت یا واتساپ ۰۹۲۲۵۷۵۰۵۷۶ اقدام بفرمایید.
@Nashrhadicom
ارسال به سراسر ایران عزیز
📚 کتاب #سکوی_پنهان
تعداد صفحات: ۴۰۲ صفحه
ناشر: انتشارات شهید کاظمی
قیمت: ۸۰ هزار تومان
ارسال رایگان به سراسر ایران عزیز
سفارش از طریق واتساپ ۰۹۲۲۵۷۵۰۵۷۶
ابراهيم روزها بسيار انسان شوخ و بذله گويي بود. خيلي هم عوامانه صحبت ميکرد.
اما شبها معمولاً قبل از سحر بيدار بود و مشغول نماز شب ميشد. تلاش هم ميکرد اين کار مخفيانه صورت بگيرد. ابراهيم هر چه به اين اواخر نزديک ميشد. بيداري سحرهايش طولانيتر بود. گويي ميدانست در احاديث نشانه شيعه بودن را بيداري سحر و نماز شب معرفي کردهاند.
او به خواندن دعاهاي كميل و ندبه وتوسل مقيد بود. دعاها و زيارتهاي هر روز را بعد از نماز صبح ميخواند. هر روز يا زيارت عاشورا يا سلام آخر آن را ميخواند.
هميشه آيه وجعلنا را زمزمه ميكرد. يكبار گفتم: آقا ابرام اين آيه براي محافظت در مقابل دشمن است، اينجا كه دشمن نيست!
ابراهيم نگاه معني داري كرد وگفت: دشمني بزرگتر از شيطان هم وجود دارد!؟
.
#ابراهیم_هادی
#سلام_بر_ابراهیم