هدایت شده از فروشگاه نشر شهید هادی
شنود
پیش از این کتابهای سه دقیقه در قیامت و سپس بازگشت با درون مایه داستانی بازگشت از مرگ و معاد از انتشارات شهید ابراهیم هادی منتشر شده بود که بسیار مورد استقبال قرار گرفت. حال سومین اثر از این مجموعه، با داستانی جذاب، نفسگیر و البته طبق روال قبل، مستند، در قالب کتاب شنود برای دوستداران کتاب آماده شده تا بیشتر در باب تجربههای نزدیک به مرگ بخوانند.
استاد امینی خواه که توضیحات و سخنرانیهای مفصل ایشان پیرامون کتاب سه دقیقه در قیامت توجهات بسیاری را به خود جلب و پرسشهای متعددی را پاسخ داد درباره کتاب شنود میگویند:
چندی است دستی از غیب به روی ما خطاکاران فراموشکار گشوده شده تا به خود آییم و فکر سفر باشیم.
«تجربه های نزدیک به مرگ»، نیشتری است از ملکوت بر تن فرسوده و خاک آلوده ما. گو اینکه خدای تعالی افرادی را چو پیک پیام رسان ، ساعات و دقایقی مسافر ابدیت می کند تا با یافته ها و واخواسته های نوینی به عالم خاک بازگردند و برای ما حکایت کنند از آنچه دیده و شنیدند.
کتاب شنود، یکی از این تجربیات است که حقایق شگرف و شگفتی را برایمان به ارمغان آورده. «شنود» ردیابی ناشنیده هایی است که از نجوای سرّی ملکوتیان به شکار آمده.
آنچه می گوییم و می کنیم، در دستگاه اطلاعاتی ملکوتیان ، خوانش و پردازشی متفاوت از درک زمینیان دارد.
آنجا ذره ای نیک منشی و اندکی بدسگالی ، ما به ازایی آنچنانی و ابدی دارد.
شنود، تصویر سازی موفقی است که یکی از ره یافتگان به ملکوت برای واماندگان در ناسوت در پرده خیال می افشاند.
.
لینک پیش خرید کتاب با قیمت ۹۵۰۰ تومان:
http://nashrhadi.com/product/46/
👆روحم ازاد بود و در تهران برای خودش می گشت!
وارد اتاق رییس یک اداره دولتی شدم. اتاق بسیار زیبا بود...
یکی از کارکنان اداره وارد شد و با ادب به رئیس گفت: چند ماه است به ما کارکنان پیمانی حقوق ندادید، به خدا نمیدانم از کی قرض بگیرم.
رئیس داد زد: مگه نمیدونی اوضاع چطوریه؟ پول نیست. برو بیرون
اما من بانگاه به چهره آن مرد چیز عجیبی دیدم!
آن شب با همسرش بحث کرد که پول ندارم و... همسرش که یک زن جوان ساده بود. شناسنامه اش را امانت گذاشت و از سوپری محل مواد غذایی گرفت.
جوان فروشنده که بیمار دل بود به این زن گفت: هرچه می خواهی بیا ببر!
کم کم رابطه ان ها بیشتر شد و....
مدتی بعد این زن به فساد کشیده شد.
اما من نکته دیگری دیدم. رئیس این اداره پول در اختیار داشت و میتوانست حقوق ها را بدهد اما به خاطر روحیه تجمل گرایی مبل های اداره را عوض کرد و نمای ساختمان را تغییر داد و...
من دیدم که تمام گناهی که آن زن مبتلا شده بود در نامه عمل ان رئیس اداره هم نوشته شد!!
📙برشی از کتاب شنود
تجربه ای نزدیک به مرگ
📚اثر گروه شهید هادی(به زودی)
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
🔸 ما از مرگ میترسیم چون پایان یافتن فرصت حیات را دوست نداریم. تنها راه جاودانه شدن و زنده ماندن شهادت است. شهدا بهتر از ما در حال زندگی هستند.
🔹 حجتالاسلام پناهیان
#درس_اخلاق
@Afsaran_ir
هدایت شده از سـلام بر ابراهیــم
࿐᪥✧🍃🌸🍃✧᪥࿐
✨ارادت #شهدا به #شهید_ابراهیم_هادی
از میان شهدای مدافع حرم، بسیاری بودند ڪه ارادات و علاقه قلبی به ابراهیم هادی داشتند.
🌷#شهید_مهدی_عزیزی همواره تصویر ابراهیم را در جیبش داشت، ڪتاب را خوانده بود و هر وقت از ڪنار تصویر او رد می شد سلام می ڪرد.
🌷 #سید_میلاد_مصطفوی هرطور بود در راهیان نور به ڪانال ڪمیل میرفت و با ابراهیمش خلوت میڪرد.
🌷 #عباس_دانشگر هرزمان یڪی از اساتید دانشگاه ڪه همرزم ابراهیم بود را میدید، از او می خواست چند جمله ای از ابراهیم بگوید.
🌷 #هادی_ذوالفقاری ڪه دیگر احتیاج به توضیح ندارد. نام جهادیش را گذاشته بود: ابراهیم هادی ذوالفقاری
🌷 #شهید_علی_امرایی بیشتر ڪتابها را خوانده بود و در ڪنار مزار یادبودش عڪس یادگاری گرفت.
🌷 #حمید_اسداللهی از عاشقان ابراهیم بود. روی برخی داستانهای آموزنده او تمرڪز خاصی داشت.
🌷#شهید_مرتضی_عطایی ڪه یڪی از مسئولین فاطمیون بود ایشان از جانبازان مدافع حرم بودند مرتضی نیز عاشق ابراهیم بود و مدتی بعد، به کاروان شهدا پیوست.
☘یاد شهدا با صلوات
❁═══┅┄
🏴 @Ebrahimedelha_ir🏴
❁═══┅┄
هدایت شده از سـلام بر ابراهیــم
┄┅═◈◈◈◈═┅┄
#مکتب_حاج_قاسم
🏴روضه ساده روستا
❁═══┅┄
🏴 @Ebrahimedelha_ir🏴
❁═══┅┄
هدایت شده از فروشگاه نشر شهید هادی
روحم ازاد بود و در تهران برای خودش می گشت.
وارد اتاق رییس یک اداره دولتی شدم. بسیار زیبا بود.
یکی از کارکنان اداره وارد شد و با ادب به رئیس گفت: چند ماه است به ما کارکنان پیمانی حقوق ندادید، به خدا نمیدانم از کی قرض بگیرم.
رئیس داد زد: مگه نمیدونی اوضاع چطوریه؟ پول نیست. برو بیرون
اما من بانگاه به چهره ان مرد چیز عجیبی دیدم!
شب با همسرش بحث کرد که پول ندارم و... همسرش که یک زن جوان روستایی بود شناسنامه اش را امانت گذاشت و از سوپری محل مواد غذایی گرفت.
جوان فروشنده که بیمار دل بود به این زن گفت هرچه می خواهی بیا ببر!
کم کم رابطه ان ها بیشتر شد و این زن به فساد کشیده شد...
اما من نکته دیگری دیدم. رئیس این اداره پول در اختیار داشت و میتوانست حقوق ها را بدهد اما به خاطر روحیه تجمل گرایی مبل های اداره را عوض کرد و نمای ساختمان را تغییر داد و...
من دیدم که تمام گناهی که آن زن مبتلا شده بود در نامه عمل ان رئیس اداره هم نوشته شد!!
برشی از کتاب شنود
تجربه ای نزدیک به مرگ
لینک مستقیم پیش خرید:
Nashrhadi.com/product/46/