هدایت شده از همسفر شهدا
🔰 #مجید_بربری 🤔
🍃ولادت : ۶۹/۵/۳۰ - تهران
🍂شهادت : ۹۴/۱۰/۲۱ - خانطومان سوریه
🍁آرامگاه : به وسعت قلبهای عاشق
🌸مجید #قهوه_خانه داشت. برای قهوهخانهاش هم همیشه #نون_بربری میگرفت. برا همین بهش می گفتند #مجید_بربری 😊
🌺بارها برای نیازمندان نون بربری می خرید و بهشون می داد.🍪
🌼تو #هیئت روضه #حضرت_زینب سلام الله علیها رو خوندند و گفتند سوریه نا امن شده و حرم در خطره؛ گفت: "مگه من مُردم و هر طور شده باید برم"😠
✅رو بدنش #خالکوبی بود و هر جا برای اعزام می رفت قبولش نمی کردند تا اینکه به لطف و دعوت #عمه_سادات راهی براش باز شد.
🔴👈تو #خانطومان به همراه چند تن از رفقاش آسمونی و #جاویدالاثر شد تا بدن خالکوبیش رو کسی نبینه و خدا چه زیبا او را انتخاب کرد.😭
🌷 #شهید_مجید_قربانخانی
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#خاطرات_شهید 🌸🥀
🍀●پیش از #سال 93 که مجید به کربلا سفر کرد پسر خیلی شری بود. همیشه چاقوی🔪 در جیبش بود. #خالکوبی داشت. اما بعد از #سفر کربلا تغییر کرد.🍂
.
🌱●زمانی آمد و #اصرار کرد می خواهد برود آلمان و کار کند. تصور می کرد اگر بگوید #سوریه ما اجازه نمی دهیم و اگر بگوید آلمان ما مشکلی نداریم. من خیلی #مخالفت کردم و گفتم نباید آلمان برود. مدتی بود شب 🌙ها خیلی دیر می آمد.
🍁 شرایطش به گونه ای بود که حتی تصور می کردیم با #دختری دوست شده و دیر می آید یا با رفقایش جایی می رود. اما بعدها #فهمیدیم که برای آموزشی اعزام به سوریه می رفته است
.
🌿● قبل از شروع #عملیات، نیروها را جمع کردم و گفتم که چگونه عمل کنند. پس از اتمام #سخنانم، متوجه شدم مجید با یکی دیگر از دوستان در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم #مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن. لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم «چرا خالکوبیات #مشخصه.
🍃چند بار گفتم #بپوشون». پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود». این #آخرین شوخی مجید بود..
فردای همان روز مجید به #وسیله موشک کورنت به #شهادت🕊 رسید وتمام خالکوبی هایش پاک شد...😔
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
🍃🌹صلوات