eitaa logo
نسیم
24 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
288 فایل
 (۵) امام على علیه السلام : فاقِدُ البَصَرِ فاسِدُ النَّظَرِ . آن كه فاقد بینش است، رأیش بى ارزش است. میزان الحکمه، جلد اول
مشاهده در ایتا
دانلود
✔️حکم قصاص قاتل دو شهید امنیت در بندر دیلم اجرا شد 🔺معاون سیاسی امنیتی اجتماعی فرمانداری دیلم: 🔹حکم قصاص عامل شهادت جلیل دازه و سیدنوید موسوی دو نفر از پرسنل خدوم نیروی انتظامی بخش امام حسن(ع) این شهرستان روز جاری در پارک ساحلی این شهر اجرا شد. 🔹پرسنل مدافع امنیت فراجا سال گذشته در درگیری با یک فرد شرور و مسلح در شهر بندر امام حسن(ع) شهرستان دیلم به درجه رفیع شهادت نائل شده بودند. 🔹حکم اعدام این شرور با حضور اولیای دم، نیروهای امنینی و نظامی و قضایی بدون هیچ گونه حواشی به مرحله اجرا درآمد. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔰 حجت الاسلام و المسلمین رجبی: در فتنه های گذشته، کسانی که در راس فتنه بودند، دانش آموختگان علوم انسانی غربی بودند و این اقدامات حاصل همان رویکرد علوم انسانی غربی در مواجهه با علوم و دین و اسلام است. 💬 حجت الاسلام و المسلمین محمود رجبی، رئیس موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (قدس سره) در افتتاحیه همایش بین المللی علوم انسانی اسلامی در اندیشه علامه مصباح یزدی (قدس سره): 🔹 از مخرب ترین عناصرِ نسبت به ارزش های اسلامی، علوم انسانی سکولار است. علوم انسانی اسلامی مهمترین راه مقابله با علوم انسانی سکولار است. حوزه های علمیه که دفاع از ارزش های اسلام را وظیفه خود می دانند، [می بایست در این عرصه ورود کنند.] 🔹 در سایه علوم انسانی غربی، افرادی تربیت می شوند که می توانند جوامع را به سقوط بکشانند. در فتنه های گذشته، کسانی که در راس فتنه بودند، دانش آموختگان علوم انسانی غربی بودند و این اقدامات حاصل همان رویکرد علوم انسانی غربی در مواجهه با علوم و دین و اسلام است. 🔹 بعضی از مسئولین سابق که دانش آموخته علوم انسانی غربی بودند به حوزویان می گفتند: «شما چرا در علوم انسانی وارد می شوید؟ علوم انسانی که اسلامی و غیر اسلامی ندارد.» وقتی چنین دیدگاهی در مسئولین عالی رتبه باشد، آسیب هایی دارد که در نهایت به پذیرش اسناد غربی [مخالف آرمان اسلامی] مانند سند ۲۰۳۰ و مانند آن می انجامد. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مراسم محوری شب شهادت ابن الرضا حضرت جوادالائمه(ع) ◻ سخنران: حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا نوری(نماینده محترم ولی فقیه) ◻ مداح: حاج محمدرضا ایزی، کربلایی محسن عفو، کربلایی حسن پور مومن 🗓یکشنبه شب ۲۸ خرداد ماه ⏰همزمان با نماز مغرب و عشا 📍 آستان مقدس امامزاده سید عباس ابن موسی ابن جعفر( س) ◾شورای هیئات مذهبی شهرستان بجنورد ◾هیات یافاطمة الزهرا سلام الله امامزاده سید عباس ( س) @BasijnewsIr_KhSh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 ضد انقلاب کسی است که در کاری که مشغول هست، سستی کند (ره) 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✍ به یاد شهدا 🔹سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید: این روزها شهدای زیادی رو پیدا می‌کنن و میارن ایران، به نظرتون کار خوبیه؟ کیا موافقن؟ کیا مخالف؟ 🔸اکثر دانشجویان مخالف بودن! 🔹بعضی‌ها می‌گفتن: کار ناپسندیه. نباید بیارن. 🔸بعضی‌ها می‌گفتن: ولمون نمی‌کنن. گیر دادن به چهار تا استخون. ملت دیوونن! 🔹بعضی‌ها می‌گفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته! 🔸تا اینکه استاد درس رو شروع کرد. ولی خبری از برگه‌های امتحان جلسه قبل نبود! 🔹همه سراغ برگه‌ها رو می‌گرفتن، ولی استاد جواب نمی‌داد. 🔸یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت: استاد برگه‌هامون رو چیکار کردید؟ شما مسئول برگه‌های ما بودید؟ 🔹استاد روی تخته کلاس نوشت: من مسئول برگه‌های شما هستم. 🔸سپس گفت: من برگه‌هاتون رو گم کردم و نمی‌دونم کجا گذاشتم. 🔹همه دانشجویان شاکی شدن. 🔸استاد گفت: چرا برگه‌هاتون رو می‌خواین؟ 🔹گفتن: چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم. 🔸هر چی که دانشجویان می‌گفتن استاد روی تخته می‌نوشت. 🔹استاد گفت: برگه‌های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم، هرکی می‌تونه بره پیداشون کنه؟ 🔸یکی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگه‌ها برگشت. استاد برگه‌ها رو گرفت و تکه‌تکه کرد. صدای دانشجویان بلند شد. 🔹استاد گفت: الان دیگه برگه‌هاتون رو نمی‌خواین! چون تکه‌تکه شدن! 🔸دانشجویان گفتن: استاد برگه‌ها رو می‌چسبونیم. 🔹برگه‌ها رو به دانشجویان داد و گفت: شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید. پس چطور توقع دارید مادری که بچه‌اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ، الان منتظر همین چهار تا استخونش نباشه!؟ بچه‌اش رو می‌خواد، حتی اگه خاکستر شده باشه. 🔸چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه از حرفی که زده بودن پشیمون شدن! @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مسجدالنبی(ص) و قبرستان بقیع از دید ماهواره خیام 🔹سازمان فضایی ایران همزمان با موسم حج، تصویری که به تازگی ماهواره خیام در ارتفاع ۵۰۰کیلومتری زمین از مسجدالنبی(ص) و قبرستان بقیع در شهر مدینه گرفته را منتشر کرد. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬ دختر_شینا اما وقتی دید ترسیده ام، ڪُلت ڪمری اش را داد به من و گفت: «اگر مشڪلی پیش آمد، از این استفاده ڪن.» بعد هم سر حوصله طرز استفاده از اسلحه را یادم داد و رفت. اسلحه را زیر بالش گذاشتم و با ترس و لرز خوابیدم. نیمه های شب بود ڪه با صدایی از خواب پریدم. یڪ نفر داشت در می زد. اسلحه را برداشتم و رفتم توی حیاط. هر چقدر از پشت در گفتم: «ڪیه؟» ڪسی جواب نداد. دوباره با ترس و لرز آمدم توی اتاق ڪه در زدند. مانده بودم چه ڪار ڪنم. مثل قبل ایستادم پشت در و چند بار گفتم: «ڪیه؟!» این بار هم ڪسی جواب نداد. چند بار این اتفاق تڪرار شد. یعنی تا می رسیدم توی اتاق، صدای زنگ در بلند می شد و وقتی می رفتم پشت در ڪسی جواب نمی داد. دیگر مطمئن شده بودم یڪ نفر می خواهد ما را اذیت ڪند. از ترس تمام چراغ ها را روشن ڪردم. بار آخری ڪه صدای زنگ آمد، رفتم روی پشت بام و همان طور ڪه صمد یادم داده بود اسلحه را آماده ڪردم. دو مرد وسط ڪوچه ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. حتماً خودشان بودند. اسلحه را گرفتم روبه رویشان ڪه یڪ دفعه متوجه شدم یڪی از مردها، همسایه این طرفی مان، آقای عسگری، است ڪه خانمش پا به ماه بود. آن قدر خوشحال شدم ڪه از همان بالای پشت بام صدایش ڪردم وگفتم: «آقای عسگری شمایید؟!» بعد دویدم و در را باز ڪردم. ادامه دارد...✒️ دختر_شینا آقای عسگری، ڪه مرد محجوب و سربه زیری بود، عادت داشت وقتی زنگ می زد، چند قدمی از در فاصله می گرفت. به همین خاطر هر بار ڪه پشت در می رسیدم، صدای مرا نمی شنید. آمده بود از من ڪمڪ بگیرد. خانمش داشت زایمان می ڪرد. ڪمی بعد، از آن خانه اسباب ڪشی ڪردیم و خانه دیگری در خیابان هنرستان اجاره ڪردیم. موقع اسباب ڪشی معصومه مریض شد. روز دومی ڪه در خانه جدید بودیم، آن قدر حال معصومه بد شد، ڪه مجبور شدیم در آن هیر و ویری بچه را ببریم بیمارستان. صمد به تازگی ژیان را فروخته بود و بدون ماشین برایمان مڪافات بود با دو تا بچه ڪوچڪ از این طرف به آن طرف برویم. نزدیڪ ظهر بود ڪه از بیمارستان برگشتیم. صمد تا سر خیابان ما را رساند و چون ڪار داشت دوباره تاڪسی گرفت و رفت. معصومه بغلم بود. خدیجه چادرم را گرفته بود و با نق و نق راه می آمد و بهانه می گرفت. می خواست بغلش ڪنم. با یڪ دست معصومه و ڪیسه داروهایش را گرفته بودم، با آن دست خدیجه را می ڪشیدم و با دندان هایم هم چادرم را محڪم گرفته بودم. با چه عذابی به خانه رسیدم، بماند. به سختی ڪلید را از توی ڪیفم درآوردم و انداختم توی قفل. در باز نمی شد. دوباره ڪلید را چرخاندم. قفل باز شده بود؛ اما در باز نمی شد. انگار یڪ نفر آن تو بود و پشت در را انداخته بود. چند بار به در ڪوبیدم. ادامه دارد..... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔹صفحه: 223 💠سوره هود: آیات 13 الی 19 @ahlolbait_story