انسان بعد از مرگ کجا میرود؟
آن چه مسلّم است این که ارتباط باارواح در عالم بیداری و خواب، برای برخی اتفاق افتاده که به دو مورد اشاره میشود:الف ـ پیامبر اکرم به سلمان فارسی فرمود: هنگامی که مرگت نزدیک شود، مردهای با تو سخن میگوید در مرضی که سلمان(رض) در آن از دنیا رفت، دستور داد او را به قبرستان ببرند؛ با صدای بلند بر مردگان سلام کرد و گفت: من سلمان فارسی هستم، دوست دارم یکی از شما با من سخن بگوید؛ روح مردهای پاسخ او را داده گفت: هر چه میخواهی بپرس، سلمان پرسید:آیا اهل بهشتی یا دوزخ، گفت: بهشتی هستم، هم چنین او درباره چگونگی مرگش و اوضاع و احوال پس از مرگ، پرسشهایی نمود و پاسخ شنید، سپس فرمود او را به منزل بردند، شهادتین بر زبان جاری کردو جان به جان آفرین تسلیم نمود. ب ـ در یکی از شهرهای ایران مرد مؤمن و پرهیزکاری از دنیا میرود، مدّتی پس ازمرگ به خواب پسرش میآید و میگوید: پانصد تومان به فلان فرد بدهی دارم، قرض مرا پرداخت کنید تا مشکل من برطرف گردد، پسر به این گفته اعتنا نمیکند، پس از مدّتی دوباره پدرش را در خواب میبیند و پدر همان تقاضا را تکرار میکند. پسر میگوید: شما نشانهای بدهید که یقین کنم بدهکارید، میگوید: به یاد داری روزی انگشتر من گم شد، هر چه جست و جو کردیم پیدا نشد؛ همان روز بر اثر باران فراوان، دیوار اطاقک روی چاه منزل خراب شده بود و دو نفری آن را تعمیر کردیم، انگشتر در لابهلای گِلها در فلان گوشه دیوار است، پسر تا از خواب بیدار شد، آن محل را با تیشهای تراشید و انگشتر را یافت، سپس پانصد تومان را به طلبکار پرداخت نمود. بنابراین، رابطه روح مرده یا افراد دیگر، در مواردی امکانپذیر است، لکن چنین نیست که در هر شرایطی این امر تحقق پیدا کند؛ البته از روایات استفاده میشود که روح مرده در بعضی اوقات، به ویژه در شب و روزهایی که انتظار مردگان برای احسان و نیکی به آنها بیشتر است، مانند شبهای جمعه و قدر، به خانواده خود سرکشی کرده التماس میکند که به یاد من باشید و به من کمک کنید؛ با سیر کردن گرسنهای و یا پوشاندن برهنهای، مرا یاری کنید، لیکن چنین نیست که بستگان وی ندای او رابشنوند، و این هشداری است که باید به یاد مردگان بود و با انجام کارهای نیک به نیّت آنها، کمی از مشکلات آنها در جهان برزخ را کاهش داد.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر بار که با قرآن نشست
و بـرخواست کنید...😊☝️🏻
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
16.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 منهدم شدن پایگاه هوایی ارتش صهیونیستها توسط موشک هایپرسونیک #فتاح، در بازی ایرانی ریونج
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسیرت که درست باشد ؛
نه از بی مهریِ آدم ها دلت می گیرد ،
نه با طعنه ها و کنایه ها ، نا امید می شوی !
آدم ها ، خصلتشان است ؛
از تماشایِ سقوط ، لذتِ بیشتری می برند تا پرواز !
نا امید نباش !
سقوط ، سرنوشتِ پرنده هایِ ضعیف و بی دست و پاست ،
عقاب ها ، فقط اوج می گیرند !
🔜👇
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگانی
@zendegi_pas_az_zendegani
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انتشارپستثواب جاریه درپی دارد
11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 چرا برخی دخترها برای معرفی خودشون از بدنشون استفاده می کنند؟🤦♀️
🍃🌹🍃
🎙خانم اسلاملو -نویسنده و پژوهشگر حوزه زن و #خانواده
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🛑 کانال شهید کمالی در راستای دیپلماسی فعال دولت سیزدهم الزامات دیپلماسی موفق از نگاه رهبر انقلاب را منتشر می کند.
2⃣ سازماندهی مناسب
با توجه به اهداف دیپلماسی سازماندهی باید با نگاه به اهداف و با توجه به قابلیتها انجام شود. ۱۳۹۳/۰۵/۲۲
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽کلیپ تصویری
✍موضوع: فرزندم نماز نمیخواند چه کنم؟
🌱حجت الاسلام ماندگاری
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✅ سرور حاوی اطلاعات درباره مرتبطین منافقین در ایران در اختیار پلیس آلبانی قرار گرفته است
🔹در ماجرای ورود پلیس امنیت آلبانی به مقر فرقه تروریستی منافقین در حاشیه شهر تیرانا که روز سهشنبه اتفاق افتاد، اسناد و اطلاعات زیادی از این مقر در اختیار پلیس قرار گرفته است.
🔹عبدالله فولادوند و نعمت دو نفر از مسئولان فنی این فرقه گفتهاند که پلیس آلبانی سرور اصلی را که حاوی اطلاعات تمام مرتبطین داخل ایران بوده با خود بردهاند.
🔹روز سهشنبه تصاویری از مقر منافقین در تیرانا منتشر شد که نشان میداد عناصر این فرقه به سرعت در حال از بین اسناد و مدارک خود هستند.
🔹این خبر، احتمال لو رفتن اسناد تمام ارتباطات خارجی و همچنین فعالیتهای تروریستی منافقین را بهدنبال دارد.
🆔️https://eitaa.com/kamalibasirat
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
دختر_شینا
#قسمت_119
منی که تا چند روز قبل عاشق خرید وسایل خانه و ظرف و ظروف بودم، یک دفعه از همه چیز بدم آمده بود. با خودم گفتم: «جنگ است. شوهرم رفته جنگ. هیچ معلوم نیست چه به سر من و زندگی ام بیاید. آن وقت این ها چه دل خوش اند.» زن گفت: «می خواهی هر وقت بچه ها بیدار شدند، بیایم دنبالت.»
گفتم: «نه، شما بروید. مزاحم نمی شوم.» آن روز نرفتم. هر چند هفته بعد خودم تنهایی رفتم و با شوق و ذوق لیوان ها را خریدم و آوردم توی کمد چیدم و کلی هم برایشان حظ کردم.
شهر حال و هوای دیگری گرفته بود. شب ها خاموشی بود. از رادیو آژیر وضعیت زرد، قرمز و سفید پخش می شد و به مردم آموزش می دادند هر کدام از آژیرها چه معنی و مفهومی دارد و موقع پخش آن ها باید چه کار کرد. چند بار هم راستی راستی وضعیت قرمز شد. برق ها قطع شد. اما بدون اینکه اتفاقی بیفتد، وضعیت سفید شد و برق ها آمد.
اوایل مردم می ترسیدند؛ اما کم کم مثل هر چیز دیگری وضعیت قرمز هم برای همه عادی شد.
چهل و پنج روزی می شد صمد رفته بود. زندگی بدون او سخت می گذشت. چند باری تصمیم گرفتم بچه ها را بردارم و بروم قایش. اما وقتی فکر می کردم اگر صمد برگردد و ما نباشیم، ناراحت می شود. تصمیمم عوض می شد.
دختر_شینا
#قسمت_120
هر روز گوش به زنگ بودم تا در باز شود و از راه برسد. این انتظارها آن قدر کش دار و سخت شده بود که یک روز بچه ها را برداشتم و پرسان پرسان رفتم سپاه. آنجا با هزار مصیبت توانستم خبری از او بگیرم. گفتند: «بی خبر نیستیم. الحمدلله حالش خوب است.»
با شنیدن همین چند تا جمله جان تازه ای گرفتم. ظهر شده بود که خسته و گرسنه رسیدیم خانه. پاهای کوچک و ظریف خدیجه درد می کرد. معصومه گرسنه بود و نق می زد. اول به معصومه رسیدم. تر و خشکش کردم. شیرش دادم و خواباندمش. بعد نوبت خدیجه شد. پاهایش را توی آب گرم شستم. غذایش را دادم و او را هم خواباندم. بچه ها آن قدر خسته شده بودند که تا عصر خوابیدند.
آن شب به جای اینکه با خیال راحت و آسوده بخوابم، برعکس خواب های بد و ناجور می دیدم. خواب دیدم صمد معصومه و خدیجه را بغل کرده و توی بیابانی برهوت می دود. چند نفر اسلحه به دست هم دنبالش بودند و می خواستند بچه ها را به زور از بغلش بگیرند. یک دفعه از خواب پریدم. دیدم قلبم تندتند می زند و عرق سردی روی پیشانی ام نشسته. بلند شدم یک لیوان آب خوردم و دوباره خوابیدم. عجیب بود که دوباره همان خواب را دیدم. از ترس از خواب پریدم؛ اما دوباره که خوابم برد، همان خواب را دیدم. بار آخری که با هول از خواب بیدار شدم، تصمیم گرفتم دیگر نخوابم.
ادامه دارد...✒️