💢 حضور در مجلس حرام ( پاسور)
💠 سوال:
🔷 گاهی در میهمانی ها بعضی افراد شروع به پاسور بازی میکنند ولی بدون شرط بندی و فقط برای تفریح، حضور در این مجلس جایز است؟
✍🏻 پاسخ:
◀️ بازی با پاسور مطلقاَ حتی بدون شرط بندی حرام است، و اگر حضور شما در مجلس نوعی تایید گناه محسوب شود، جایز نیست و باید نهی از منکر کنید و اگر لازمهی نهی از منکر، ترک مجلس باشد باید مجلس را ترک کنید.
🔺 پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
@Emam_kh
هدایت شده از شهید کمالی
زن، زندگی ،آزادی
نمی دونستم چکار کنم، گیج بودم ، از یک طرف جیغ های مدام زهرا و از طرف دیگه تهدیدهای کریستا..
در یک لحظه تصمیم خودم را گرفتم، از جا بلند شدم در را باز کردم، کریستا که انگار گارد گرفته بود کمی عقب رفت، من در حالکیه کارد آشپز خانه را نشونش میدادم به طرفش رفتم و با صدایی محکم گفتم: خودت را برای مرگ آماده کن..
با این حرف انگار شیرین ترین جوک دنیا را برای کریستا تعریف کرده باشم، شروع کرد به خندیدن و کارد دست من را نشان میداد و میگفت: با این می خوای منو بکشی؟!
زهرا که به دنبالم بیرون آمده بود ، باز شروع به جیغ کشیدن کرد.
کریستا با خشم نگاهی به صورت زهرا کرد و گفت: اینو خفه اش کن و در یک لحظه اسلحه ای را از زیر پیراهنش بیرون کشید و به سمت من نشانه رفت.
دست پاچه شدم ، نمی دونستم چکار کنم، کارد را به گوشه ای پرت کردم ، زهرا را توی بغلم گرفتم، با اشارهٔ کریستا به سمت یکی از مبل ها رفتم.
همانطور از شدت استرس بدنم به لرزه بود موهای زهرا را نوازش می کردم که آرام گیرد.
در همین حین صدای زنگ در بلند شد..
یعنی کی میتونست باشه؟!
کریستا که انگار انتظار کسی را نداشت با تعجب به در نگاهی کرد و سریع اسلحه را زیر لباسش پنهان کرد و به ما اشاره کرد که عادی باشیم و حرکت اضافه انجام ندیم و با انگشتش ما را تهدید کرد که هر حرکت اضافه مساوی با مرگمون خواهد شد.
نفسم را آهسته بیرون دادم، به زهرا نگاهی انداختم ودیدم او به در چشم دوخته است.
کریستا موهای بلند و بور و لختش را مرتب کرد ، نفسش را آرام بیرون داد لبخندی ساختگی روی لب گذاشت و در را باز کرد.
ناگهان در یک لحظه دو مرد که لباس پلیس به تن داشتند کریستا را کنار زدند و وارد خانه شدند.
کریستا اعتراض کنان گفت: شما حق ندارید...
یکی از مردها به سخن درآمد و گفت: همسایه ها به پلیس زنگ زدند انگار صدای جیغ کودکی از اینجا می آمده..
و با دیدن زهرا به طرف ما آمدند.
کریستا اعتراض کنان جلوی یکی از آنها را گرفت وگفت: شما حق ندارید داخل این خانه شوید ،اینجا هیچ کس مجوز ورود ندارد و چیزی آرام در گوش مأمور پلیس گفت که من متوجه آن نشدم.
زهرا که انگار با دیدن پلیس ها آرام شده بود، از بغل من پایین آمد و..
ادامه دارد..
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
زن، زندگی، آزادی
زهرا همانطور که به طرف یکی از پلیس ها میرفت ،کریستا را نشان داد و با زبان انگلیسی گفت: این خانم منو اذیت می کنه، اون می خواد ما را بکشد.
کریستا که تازه متوجه شده بود زهرا انگلیسی می داند و اصلا نمی توانست قبول کند که از یک بچه رکب خورده مات و مبهوت بود و زیر لب میگفت:لعنتی...لعنتی انگلیسی بلد هست.
یکی از پلیس ها دست زهرا را گرفت و به طرف در خروجی راه افتاد و تا کریستا به خود بیاید، زهرا را از در خارج کرد.
کریستا که انگار شوکه شده بود ، خود را به پلیس دیگر رساند و گفت: شما حق ندارید کسی را از اینجا خارج کنید ،گفتم که اینجا...
پلیس دوم بی آنکه حرفی بزند ، کریستا را کنار زد و به طرف در رفت.
کریستا در حالیکه تلفن همراهش را بیرون میاورد تا شماره ای را بگیرد ، فریاد زد: صبر کنید لعنتی ها...صبر کنید الان خود پلیس به شما میگه که کار شما درست نیست ، آخه با پلیس هماهنگی شده و کسی مجوز ورود به این خانه را ندارد.
اما دیر شده بود و من از جا بلند شدم و دیدم زهرا سوار ماشین پلیس شد، همانطور که از اشک از چشمانم جاری بود برایش دست تکان دادم، خوشحال بودم که لااقل این دختر از چنگال این دیوان ادم خوار رهایی یافته، گرچه اطمینان نداشتم جایش بین پلیسهای اینجا امن باشد ، اما هر چه بود بهتر از کشته شدن به دست عفریته ای چون کریستا بود.
کریستا پشت سرم آمد، تنه ای به من زد و همانطور که رد ماشین پلیس را نگاه می کرد ، زیر لب حرفهای نامفهومی میزد.
در را بست و آن را قفل کرد، کلید را برداشت داخل جیب لباسش گذاشت و همانطور که میگفت: الو...
به سمت اتاقش رفت.
انگار می خواست من از حرفهایش چیزی متوجه نشوم
داخل اتاق شد و در را بست، به سرعت خودم را به اتاق رساندم و گوشم را به در چسپاندم، اما فایده ای نداشت ، چون در عایق صدا داشت چیزی نمی شنیدم.
نفسم را آهسته بیرون دادم، نگاهی به آشپزخانه که کفش مملو از خون بود انداختم و با خود فکر کردم، احتمالا خون انسان بی گناهی در آن کوزه بود که می بایست خوراک کریستا و یا زهرای معصوم شود.
با گفتن نام زهرا ، قلبم بهم فشرده شد، این دخترک زیبا عجیب مهرش به دلم نشسته بود، هنوز خیلی از رفتنش نمی گذشت که بدجور دلم برایش تنگ شده بود،اما خوشحال بودم که از این قفس جسته است.
نگاهم خیره به خون روی سرامیکها بود که تازه متوجه سر و وضع خودم شدم، باید لباسم را عوض می کردم و پاهایم را میشستم..
ولی خیلی عجیب بود،اون پلیس ها اصلا توجهی به من نکردند،به نظرم نوعی دستپاچگی توی رفتارشون بود..
می خواستم به سمت حمام بروم که ناگهان در اتاق کریستا باز شد وکریستا با چشمانی که انگار از
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 361
💠سوره فرقان: آیات 12 الی 20
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از شهید کمالی
حدقه بیرون آمده بود به سمت یورش آورد و با لحنی ترسناک گفت...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
▪️پیکر شهدای غزه در گورهای دسته جمعی
🔺سخنگوی وزارت بهداشت نوار غزه:
🔹هیچ محل امنی در نوار غزه وجود ندارد و رژیم اشغالگر اسرائیل در بمباران هایش حتی یک وجب خاک را رها نکرده است.
🔹مردم غزه پیکرهای شهدای خود را که ناشناس هستند در گور جمعی در «بیت لاهیا» در نوار غزه دفن میکنند.
🔺آخرین آمار شهدای مقاومت تا این ساعت:
- شهدای نوار غزه: ۱۰۵۶۹
کودکان شهید: ۵۱۰۴
زنان شهید: ۲۸۲۳
خبرنگاران شهید: ۴۹
امدادگران شهید: ۱۹۲
- شهدای کرانه باختری: ۱۶۳
مجروحان غزه: ۲۶۴۷۵
آوارگان غزه: یک میلیون و ۴۰۰ هزار نفر
واحدهای تخریب شده: ۳۲ هزار
مراکز درمانی تخریب شده: ۴۴
مراکز رسانه ای: ۶۱
مدارس: ۷۴
مساجد: ۴۳
کلیساها: ۳
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔺نزدیک شدن به موعد انتخابات؛
🔰خودنمایی جدید ظریف
● قرار نیست ما جای مستضعفین بجنگیم
● سیاست خوب این است که بگوئیم این مشکل مردم فلسطین است
● اگر امریکا پای ایران را وسط بکشد، اونی که بمب میخوره مردم هستند نه مقامات!
جزئیات و ارسال نظر در👇
http://www.jahannews.com/news/857983
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀بخشی از صحبت شهید در دنیا دو دسته بیشتر نداریم حق وباطل در یک روز ودر هر لحظه دو انتخاب بیشتر نداریم یا در جبهه حق باشیم ویا در جبهه باطل🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چرا باید به آیت الله خامنه ای اعتماد کرد؟
🔹وقتی امام خامنهای میفرمایند پیروزی قطعا برای فلسطین است نباید حتی ذره ای بهش شک کرد!!!
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظۀ سرنگونیِ پهپاد آمریکایی توسط یمن
🔹حوثیهای یمن ویدیویی را منتشر کردند که در آن پهپاد آمریکایی MQ-۹ را بر فراز آبهای سرزمینی یمن سرنگون کردهاند. سخنگوی نیروهای مسلح یمن گفته پهپاد با سلاح مناسب سرنگون شده.
🔹سخنگوی انصارالله یمن: سرنگونی پهپاد آمریکایی نشان میدهد نیروهای ما به عملیاتهای خود در حمایت از غزه تا زمان توقف تجاوزات اسرائیل ادامه خواهند داد.
🔹چند ساعت بعد از انتشار ویدیو، پنتاگون سرنگونیِ پهپادش را تایید کرد.
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
💢 سردار حاجیزاده با شال منقش به مسجدالاقصی و پرچم فلسطین در دوازدهمین سالگرد شهادت سرلشکر حسن طهرانی مقدم
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✅ پایان پنجمین روز ثبت نام؛ ۲۲۱ نفر داوطلب خبرگان رهبری شدند
🔹نامنویسی داوطلبان ششمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری در پنجمین روز با ثبت نام نفر ۶۷ در حالی پایان یافته است که مجموع متقاضیان حضور در این انتخابات به ۲۲۱ نفر رسید.
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
زن، زندگی، آزادی
کریستا به سمتم یورش آورد و گفت:
لعنتی...تو کی هستی؟ چطور با اونا در ارتباط بودی؟! اصلا چرا چرا....
من گیج و مبهوت بودم ، این چی داشت میگفت..
با ترس و لکنت گفتم: با ک...کی...؟
کریستا عصبانی تر به سمت یورش آورد و دسته ای از موهای بلندم را در دستش گرفت و گفت: اون دختره انگلیسی بلد بود ، یعنی جاسوس بود، تو هم جاسوسی ، تو هم لنگهٔ اون برادرت هستی، من بهشون هشدار دادم اما توجه نکردند ...حالا باید بفهمند...خاک بر سر جولیا که به خاطر یک کینه، تمام ما را...
وای خدای من! این چی داشت میگفت: برادرم؟! سعید؟! اون این وسط چکاره هست؟
من...من چه نقشی دارم؟!
آب دهنم را به زور قورت دادم و گفتم: زهرا جاسوس نبود اون فقط یه دختر بچهٔ بی گناه و دورگه بود...چرا فکر میکنی یه بچه چهارساله جاسوسه؟!
قضیه برادر من چیه؟! چرا...چرا فکر..
کریستا نگذاشت حرفم تمام بشه، وسط حرفم پرید و اسلحه اش را از زیر
لباسش بیرون آورد و در حالیکه مغز من را نشانه رفته بود با فریاد گفت: خودت را به موش مردگی نزن، من که خوب میدونم تو از ایران پاشدی اومدی که انتقام خون برادرت را بگیری...اونم از جولیا...خواهر نادان من...اما من اجازه نمی دم دیگه حرکت اضافی کنی
قبل از اینکه تو و اون همدست های کثیفت بخواین کاری کنین تو رو میکشم و یک لیوان از خون گرمت میخورم و مراسمی را که قرار بود با اون دختر بچه ها انجام بدم، با تو انجام میدم.
مغزم داشت سوت میکشید ،قدرت تحلیل هیچی را نداشتم، این چی میگفت خدای من؟!
کریستا قدم قدم به جلو میامد و هر قدمی که نزدیک تر میشد ، ترس من بیشتر میشد.
باید سر در میاوردم، اگر قرار بود بمیرم ، باید می فهمیدم چه اتفاقی افتاده...پس آب دهنم را دوباره قورت دادم و در حالیکه خیره تو چشمای کریستا بودم، سعی کردم وانمود کنم عادی هستم پس شمرده شمرده گفتم: بیا یک معامله کنیم، اول تو بگو داستان سعید چیه ، بعد من اطلاعات خیلی مهمی راجع به گروهمون که قرار بود داخل شما نفوذ کنند میدم. اطلاعاتی که برای شما خیلی حیاتی هست.
کریستا در حالیکه چشمهاش را ریز کرده بود گفت: از چی حرف میزنی؟ نفوذ؟ داخل مجموعهٔ ما؟!
سرم را تکون دادم و گفتم: بله...اگر حقیقت را به من بگی...حقیقت را بهت میگم..
کریستا که انگار عصبانیتش کمتر شده بود و حس کنجکاویش گل کرده بود.صندلی چوبی را جلوی مبلی که رویش نشسته بودم ، قرار داد و در حالیکه اسلحه دستش همچنان به سمت من بود، روی صندلی نشست.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
زن، زندگی، آزادی
کریستا خیره در چشمهام شد و گفت: وای به حالت حقیقت را نگی، اصلا اجازه نمی دم تا روز مراسم زنده بمونی و پیشکش لاوی بزرگ بشی، همینجا کلکت را می کنم ،فهمیدی؟!
آب دهنم را آرام قورت دادم و سرم را به نشانهٔ بله تکون دادم.
کریستا نفسش را محکم بیرون داد و گفت: یعنی تو واقعا از کارهای برادرت خبر نداری؟
آرام گفتم : نه،برادر من چندسال پیش فوت کرده ،مگه چکار میکرده؟!
کریستا آرام گفت: پس جولیا حق داشت بگه که تو اصلا از هیچی اطلاع نداری،اما اگر اطلاع نداشتی چرا با صفحه مجازی برادرت با ما در ارتباط بودی؟!
شونه هام را بالا انداختم وگفتم: بعد مرگ سعید انگار من وارث تمام داشته هاش شدم، کتاباش، اتاقش، لپ تاپ و کامپیوترش و طبیعی هست جایی از صفحه مجازیش استفاده کنم.
گرچه سعید هر چه پیام داشت پاک کرده بود، اما، جولیا خودش به من پیام داد.
کریستا نیشخندی زد و گفت: جولیا بر عکس ادعاش خیلی احمق هست ،اون گول برادرت را خورد و فکر می کرد برادرت دختر هست و البته برادر موذی تو ،نقشش را خوب بازی کرده بود،اون..اون اطلاعات زیادی راجع به ما و اعتقاداتمون داشت اما ما نمی دونستیم و جولیا به خیال انکه مورد خوبی برای قربانی کردن در مراسم هر سالهٔ ما پیدا کرده ، خواست اونو درست مثل تو به اینجا بیاره و.. اما رو دست خورد و برادر لعنتی تو همه چی را بهم ریخت ، البته نتیجهٔ کارش هم دید، مثل یک گنجشک از نفس انداختیمش ...کریستا که انگار احساس قدرت می کرد از جا بلند شد و به سمتم آمد و گفت: بله، قدرت ما را دست کم نگیر، ما قادریم هر که را اراده کنیم از جلوی راهمون برداریم و سپس جلوی من ایستاد و با اسلحهٔ دستش چانه ام را بالا گرفت و ادامه داد: حالا تو اعتراف کن،تو ما را به کدام گروه فروختی حقیقت ماجرا چی هست؟هااا
من واقعا گیج بودم، انگار در دریایی بی انتها در حال غرق شدن بودم، حالا می فهمیدم ، اون تصادف ...اون تصادف که جان برادر یکی یکدانه ام را گرفت ، طراحی همین شیطان پرستها بود.. خدای من!! سعید...
ناگهان با صدای فریاد کریستا به خودم آمدم: میگم اعتراف کن...تو قول دادی حقیقت را بگی..
آب دهنم را محکم قورت دادم وگفتم:ح..ح...حقیقت اینه من هیچی نمی دونم و گول جولیا را خوردم واومدم اینجا هم تحصیل کنم وهم زندگی سرشار از آزادی و راحتی داشته باشم..
کریستا که انگار با هر حرف من آتش عصبانیتش شعل
ه ورتر میشد، سر اسلحه را روی شقیقه هام گذاشت و گفت: من میکشمت لعنتی...
ادامه دارد..
📝به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
💠زيارت حضرت صاحب الزمان عليه السلام در روز جمعه
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا حُجَّةَ اللّهِ فى اَرْضِه، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا عَيْنَ اللّهِ فى خَلْقِه، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا نُورَ اللّهِ الَّذى يَهْتَدى بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَ يُفَرَّجُ بِه عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخائِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْوَلِىُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا عَيْنَ الْحَياةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ، صَلَّى اللّهُ عَلَيْکَ وَ عَلى آلِ بَيْتِکَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ، عَجَّلَ اللّهُ لَکَ ما وَعَدَکَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا مَوْلاىَ اَنَا مَوْلاکَ، عارِفٌ بِاُولاکَ وَ اُخْراکَ، اَتَقَرَّبُ اِلَى اللّهِ تَعالى بِکَ وَ بِآلِ بَيْتِکَ، وَ اَنْتَظِرُ ظُهُورَکَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلى يَدَيْکَ، وَ اَسْاَلُ اللّهَ اَنْ يُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اَنْ يَجْعَلَنى مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَکَ، وَ التّابِعينَ وَ النّاصِرينَ لَکَ عَلى اَعْدائِکَ، وَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْکَ فى جُمْلَةِ اَوْلِيائِکَ.
يا مَوْلاىَ يا صاحِبَ الزَّمانِ، صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْکَ وَ عَلى آلِ بَيْتِکَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ، وَ هُوَ يَوْمُکَ، اَلْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُکَ، وَ الْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلى يَدَيْکَ، وَ قَتْلُ الْکافِرينَ بِسَيْفِکَ، وَ اَنَا يا مَوْلاىَ فيهِ ضَيْفُکَ وَ جارُکَ، وَ اَنْتَ يا مَوْلاىَ کَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْکِرامِ، وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَ الاِْجارَةِ، فَاَضِفْنى وَ اَجِرْنى، صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْکَ وَ عَلى اَهْلِ بَيْتِکَ الطّاهِرينَ.
🔹صفحه: 362
💠سوره فرقان: آیات 21 الی 32
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
✅ آخرین وضعیت انتخاباتی اصلاحطلبان:
1⃣ محوریت انتخابات در میان اصلاحطلبان برعهده حزب کارگزاران قرار داده شده است.
2⃣ اصلاحطلبان انتخابات مجلس را مقدمه انتخابات ریاست جمهوری میدانند و برای آن مستقلا اصالتی قائل نیستند.
3⃣ تیم علی لاریجانی از هماکنون عقیده دارد یک اقلیت قوی ضد دولت از نمایندگان ادوار در مجلس حضور خواهد داشت.
4⃣ شورای هماهنگی جبهه اصلاحات قصد ارائه لیست در انتخابات را ندارد و محوریت را به کارگزاران واگذار کرده است.
#انتخابات_مجلس۱۴۰۲
#جریان_شناسی
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat