4_5765167397791075073.mp3
زمان:
حجم:
3.3M
📢#صدای_انقلاب شماره۳۵۸
🎙حافظه۱۰۴۶
💠جنگ بر سر خلیج بنگال
💠حضور استعمارگران هلندی، پرتغالی و انگلیسی در هندوستان
💠تاریخ چهار قرن اخیر هند با استعمار انگلیس اجین شده است؛ اما حقیقت آن است که کشورهایی، همچون پرتغال و فرانسه و هلند نیز چشم طمع به شبه قاره داشتهاند. «درک گریتز پمپ» معروف به «درک چینی» نخستین مرد هلندی معروف است که در سال 1568میلادی به هند رسید. آغاز رسمی روابط بین هند و هلند به احتمال زیاد در سال 1604میلادی است؛ هنگامی که «آدمیرال استیفن فان درهاخن» در کرانههای بندر «مالابار» پهلو گرفته و پیمانی دفاعی و تجاری را با حاکم محلی آنجا منعقد کرد. پس از آن بود که دوران بازرگانی بین دو کشور آغاز شد و رونق تجارت و بازرگانی میان دو کشور تا سال 1825 میلادی ادامه پیدا کرد.
#صبح_صادق
#حافظه
#جنگ
#پرتغال
#دفاع
#سیاست
#صدای_انقلاب
🆔 @kamalibasirat
4_5789751111988546796.mp3
زمان:
حجم:
7.2M
📢#صدای_انقلاب شماره ۳۶۲
🎙سرمقاله صبح صادق۱۰۴۷
💠چرا روحانیت تخریب میشود؟
#دکترجوانی به این سوال پاسخ میدهد...
💠کنگره شهدای روحانی در چهارم خرداد سال جاری در شهر مقدس قم برگزار میشود. به مناسبت برگزاری این کنگره، به یک پرسش مهم که احتمالاً در ذهن و فکر بخش قابل توجهی از مردم و به ویژه جوانان وجود دارد، باید پاسخی منطقی و قانعکننده داد: «چرا روحانیت تخریب میشود؟» این پرسش از آن نظر به اذهان خطور میکند که در سالهای اخیر کار مجموعههایی در داخل و خارج کشور، فقط تولید کلیپهای تخریبی علیه روحانیت در فضای مجازی شده است! این پرسش به این دلیل در ذهن جوانان به شکلی فراگیر پدید آمده، که برخی از شبکههای ماهوارهای حتی برای تخریب روحانیت، حمله کردن به یک روحانی، آتش زدن مسجد، حمله به حوزهها و مدارس علمیه طلاب، حمله به دفاتر امام جمعه، دستورالعمل صادر کرده و آموزش هم میدهند!
#صبح_صادق
#سرمقاله
#روحانیت
#تخریب
#دفاع
#دین
#دکترجوانی
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
My Recording4_5812177764760948944.mp3
زمان:
حجم:
12.67M
📢#صدای_ انقلاب شماره۳۶۸
💠 موضوع: چرا سلبریتیها نسبت به کشور خائنانه رفتار میکنند؟
🎙 کارشناس برنامه:خانم دکتر اصلانی
رئیس امور بانوان ستاد کل نیروهای مسلح و مسئول اندیشکده زن و خانواده دانشگاه امام حسین(ع)
#جهادتبیین
#سلبریتی_خائن
#تحریم
#جشنواره_کن
#دفاع
#میهن_دوستی
#غیرت
#وطن_فروشی
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
🔹زنان ایرانی، سربلندان عرصهها
خطرها و آزمونها
🔻رهبر انقلاب اسلامی: شرکت در تظاهرات شورانگیز روزهای انقلاب تا دوران فراموشنشدنی دفاع مقدّس، و از قهرمانی در صفوف نبرد تا دل بریدن از فرزند و همسر و فرستادن آنان به پیشباز خطر و تا خدمات پشت جبهه... ۹۹/۱۲/۱۸
🔶همزمان با #دومین روز از هفته #دفاع مقدس برنامه #دفاع بی سلاح ویژه بانوان پیشکسوتی که در دوران انقلاب و دفاع مقدس در شهر #درق فعالیت انجام می دادند برگزار و بانوان به خاطرات فعالیت های خود پرداختند و در ادامه حجت الاسلام حسام بعنوان سخنران برنامه افزود بانوان سربلند ایرانی با فرستادن همسران و فرزندان خود به میدان نبرد و همچنین نقش پشتیبانی و خدماتی و فراهم آوردن تدارکات لازم برای رزمندگان در جبهههای جنگ پیشتاز در این عرصه بودنند. خدماتی که به صورت خودجوش و کمتر سازمان یافته در مراکزی نظیر مساجد، حسینیهها، مدارس و غیره انجام می گرفت .فعالیت زنان مسلمان در ستادهای پشتیبانی جبهه و جنگ به موارد خاصی محدود نمیشد و آنها متناسب با تواناییهایشان فعالیتهای متنوعی انجام میدادند.از جمله آشپزی(تهیه آذوقه و پخت غذا)،خیاطی،بافت لباس و... در انتها با تقدیر از پیشکسوتان و ضیافت شام برنامه پایان یافت.
حوزه مقاومت بسیج ریحانه النبی و پایگاه های تابعه
🆔@kamalibasirat
💠 ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست #داعشیها همه تن و بدنمان میلرزید.
اما #غیرت عمو اجازه تسلیم شدن نمیداد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رختخوابها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!»
💠 چهارچوب فلزی پنجرههای خانه مدام از موج #انفجار میلرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم.
آخرین نفر زنعمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکشهای انفجار بهتون نمیخوره!»
💠 اما من میدانستم این کمد آخرین #سنگر عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپشهای قلب #عاشقش را در قفسه سینهام احساس کردم.
من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر میشد؟
💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما #دفاع کند. دلواپسی زنعمو هم از دریای دلشوره عمو آب میخورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای #توسل بخونیم!»
در فشار وحشت و حملات بیامان داعشیها، کلمات دعا یادمان نمیآمد و با هرآنچه به خاطرمان میرسید از #اهل_بیت (علیهمالسلام) تمنا میکردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه میلرزد.
💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفسمان را در سینه حبس کرد. نمیفهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجرههای اتاق رفت.
حلیه صورت ظریف یوسف را به گونهاش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا میکرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگندهها شمال شهر رو بمبارون میکنن!»
💠 داعش که هواپیما نداشت و نمیدانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره #آمرلی آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتشبازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم.
تحمل اینهمه ترس و وحشت، جانمان را گرفته و باز از همه سختتر گریههای یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش میکرد و من میدیدم برادرزادهام چطور دست و پا میزند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد.
💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمیدانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان میداد و مظلومانه گریه میکرد و خدا به اشک #عاشقانه او رحم کرد که عباس از در وارد شد.
مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرتزده نگاهش میکرد و من با زبان #روزه جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم.
💠 ما مثل #پروانه دور عباس میچرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل #شمع میسوخت.
یوسف را به سینهاش چسباند و میدید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلیکوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟»
💠 عباس همانطور که یوسف را میبویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمیدونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح #مقاومت کردیم، دیگه تانکهاشون پیدا بود که نزدیک شهر میشدن.»
از تصور حملهای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانکها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچهها میگفتن #ایرانیها بودن، بعضیهام میگفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچهها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برقها تموم نشده میتونیم گوشیهامون رو شارژ کنیم!»
💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لبهای خشکم به خنده باز شد.
به #همت جوانان شهر، در همه خانهها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباطمان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بیپاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!»
💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد.
نمیدانست از اینکه صدایم را میشنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بیخبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»...
ادامه دارد ...
نویسنده فاطمه ولی نژاد