💭 روایت کربلا؛ شب هشتم محرم
علیاکبر، اسماعیل امام حسین(علیهالسلام)
وقتی که همهی اصحاب امام حسین (علیهالسلام) به شهادت رسیدند و کسی غیر از خانوادهی او باقی نماند، علیاکبر از خیمهگاه خارج شد. پیش پدر آمد و گفت: پدر! اکنون اجازه بده تا من بروم بجنگم و جانم را قربانت کنم. هیچ مقاومتی نکرد و به او اجازه داد!
این دیگر اصحاب و برادرزاده و خواهرزاده نیست که امام به او بگوید نرو، بایست؛ این پاره تن و پاره جگر خود اوست! حال که میخواهد برود، این انفاق امام حسین (علیهالسلام) است؛ این اسماعیل حسین (علیهالسلام) است که به میدان میرود. امام حسین (علیهالسلام) نگاهی از روی نومیدی به قدّ و قامت علیاکبر انداخت. گفت: خدایا! خودت شاهد باش. جوانی را به جنگ و به کام مرگ فرستادم که از همه مردم، شبیهتر به پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) بود.
۱۳۷۴/۰۳/۱۹
#روایت_کربلا
#از_تبیین_تا_قیام
@t_manzome_f_r
▫️مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری
💭 روایت کربلا؛ شب دهم محرم
امام حسین(علیهالسلام) از مرگ در راه هدف اسلامی نمیهراسد
امام حسین (علیهالسلام) در شب عاشورا به خواهرش میگفت: پدرم از من بهتر بود، شربت مرگ نوشید، جدم از من شریفتر بود، شربت مرگ نوشید، مادرم همینطور، برادرم همینطور. مرگ که اجتنابناپذیر است برای همه، اما[چه چیزی بهتر از] مرگ شرافتمندانه، مرگ برای خدا، مرگ در راه هدف، آن هم هدف عالی اسلامی، که اسمش در قاموس اسلام شهادت است، شهادت. شهید یعنی آنکه میمیرد برای اینکه انسانیت زنده بماند.
۱۳۵۲/۱۱/۱۴
#روایت_کربلا
#از_تبیین_تا_قیام
@t_manzome_f_r
▫️مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری