eitaa logo
نسیم
24 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
288 فایل
 (۵) امام على علیه السلام : فاقِدُ البَصَرِ فاسِدُ النَّظَرِ . آن كه فاقد بینش است، رأیش بى ارزش است. میزان الحکمه، جلد اول
مشاهده در ایتا
دانلود
16.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🎥 منهدم شدن پایگاه هوایی ارتش صهیونیستها توسط موشک هایپرسونیک ، در بازی ایرانی ریونج 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسیرت که درست باشد ؛ نه از بی مهریِ آدم ها دلت می گیرد ، نه با طعنه ها و کنایه ها ، نا امید می شوی ! آدم ها ، خصلتشان است ؛ از تماشایِ سقوط ، لذتِ بیشتری می برند تا پرواز ! نا امید نباش ! سقوط ، سرنوشتِ پرنده هایِ ضعیف و بی دست و پاست ، عقاب ها ، فقط اوج می گیرند ! 🔜👇 🔸 کانال @zendegi_pas_az_zendegani ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ انتشارپست‌ثواب‌ جاریه درپی دارد
11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🎥 چرا برخی دخترها برای معرفی خودشون از بدنشون استفاده می کنند؟🤦‍♀️ 🍃🌹🍃 🎙خانم اسلاملو -نویسنده و پژوهشگر حوزه زن و 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🛑 کانال شهید کمالی در راستای دیپلماسی فعال دولت سیزدهم الزامات دیپلماسی موفق از نگاه رهبر انقلاب را منتشر می کند. 2⃣ سازماندهی مناسب با توجه به اهداف دیپلماسی سازماندهی باید با نگاه به اهداف و با توجه به قابلیت‌ها انجام شود. ۱۳۹۳/۰۵/۲۲ 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽کلیپ تصویری ✍موضوع: ￵￵￵فرزندم نماز نمیخواند چه کنم؟ 🌱حجت الاسلام ماندگاری ￷ 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✅ سرور‌ حاوی اطلاعات درباره مرتبطین منافقین در ایران در اختیار پلیس آلبانی قرار گرفته است 🔹در ماجرای ورود پلیس امنیت آلبانی به مقر فرقه تروریستی منافقین در حاشیه شهر تیرانا که روز سه‌شنبه اتفاق افتاد، اسناد و اطلاعات زیادی از این مقر در اختیار پلیس قرار گرفته است. 🔹عبدالله فولادوند و نعمت دو نفر از مسئولان فنی این فرقه گفته‌اند که پلیس آلبانی سرور اصلی را که حاوی اطلاعات تمام مرتبطین داخل ایران بوده با خود برده‌اند. 🔹روز سه‌شنبه تصاویری از مقر منافقین در تیرانا منتشر شد که نشان می‌داد عناصر این فرقه به سرعت در حال از بین اسناد و مدارک خود هستند. 🔹این خبر، احتمال لو رفتن اسناد تمام ارتباطات خارجی و همچنین فعالیت‌های تروریستی منافقین را به‌دنبال دارد. 🆔️https://eitaa.com/kamalibasirat
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ دختر_شینا منی که تا چند روز قبل عاشق خرید وسایل خانه و ظرف و ظروف بودم، یک دفعه از همه چیز بدم آمده بود. با خودم گفتم: «جنگ است. شوهرم رفته جنگ. هیچ معلوم نیست چه به سر من و زندگی ام بیاید. آن وقت این ها چه دل خوش اند.» زن گفت: «می خواهی هر وقت بچه ها بیدار شدند، بیایم دنبالت.» گفتم: «نه، شما بروید. مزاحم نمی شوم.» آن روز نرفتم. هر چند هفته بعد خودم تنهایی رفتم و با شوق و ذوق لیوان ها را خریدم و آوردم توی کمد چیدم و کلی هم برایشان حظ کردم. شهر حال و هوای دیگری گرفته بود. شب ها خاموشی بود. از رادیو آژیر وضعیت زرد، قرمز و سفید پخش می شد و به مردم آموزش می دادند هر کدام از آژیرها چه معنی و مفهومی دارد و موقع پخش آن ها باید چه کار کرد. چند بار هم راستی راستی وضعیت قرمز شد. برق ها قطع شد. اما بدون اینکه اتفاقی بیفتد، وضعیت سفید شد و برق ها آمد. اوایل مردم می ترسیدند؛ اما کم کم مثل هر چیز دیگری وضعیت قرمز هم برای همه عادی شد. چهل و پنج روزی می شد صمد رفته بود. زندگی بدون او سخت می گذشت. چند باری تصمیم گرفتم بچه ها را بردارم و بروم قایش. اما وقتی فکر می کردم اگر صمد برگردد و ما نباشیم، ناراحت می شود. تصمیمم عوض می شد. دختر_شینا هر روز گوش به زنگ بودم تا در باز شود و از راه برسد. این انتظارها آن قدر کش دار و سخت شده بود که یک روز بچه ها را برداشتم و پرسان پرسان رفتم سپاه. آنجا با هزار مصیبت توانستم خبری از او بگیرم. گفتند: «بی خبر نیستیم. الحمدلله حالش خوب است.» با شنیدن همین چند تا جمله جان تازه ای گرفتم. ظهر شده بود که خسته و گرسنه رسیدیم خانه. پاهای کوچک و ظریف خدیجه درد می کرد. معصومه گرسنه بود و نق می زد. اول به معصومه رسیدم. تر و خشکش کردم. شیرش دادم و خواباندمش. بعد نوبت خدیجه شد. پاهایش را توی آب گرم شستم. غذایش را دادم و او را هم خواباندم. بچه ها آن قدر خسته شده بودند که تا عصر خوابیدند. آن شب به جای اینکه با خیال راحت و آسوده بخوابم، برعکس خواب های بد و ناجور می دیدم. خواب دیدم صمد معصومه و خدیجه را بغل کرده و توی بیابانی برهوت می دود. چند نفر اسلحه به دست هم دنبالش بودند و می خواستند بچه ها را به زور از بغلش بگیرند. یک دفعه از خواب پریدم. دیدم قلبم تندتند می زند و عرق سردی روی پیشانی ام نشسته. بلند شدم یک لیوان آب خوردم و دوباره خوابیدم. عجیب بود که دوباره همان خواب را دیدم. از ترس از خواب پریدم؛ اما دوباره که خوابم برد، همان خواب را دیدم. بار آخری که با هول از خواب بیدار شدم، تصمیم گرفتم دیگر نخوابم. ادامه دارد...✒️
🔹صفحه: 228 💠سوره هود: آیات 54 الی 62 @ahlolbait_story
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا