✨یه تصویرسازیِ قشنگ
از روز ظهور😍:
عجب روزی بود!
همه غافلگیر شدیم.🤩
ما در خانه بودیم.
👨👩👧👦پدر خواب بود،مادر در آشپزخانه مشغول پخت و پز، من و برادر کوچکم سر کنترل تلویزیون جرّ و بحث میکردیم!
که ناگهان آن صدای عجیب و دلنشین در خانه پیچید،آیه ای از قرآن.🥺
به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده،پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می آید...
صدایت آشنا و پررنج بود.😢
پدرم بی درنگ از خواب پرید، مادرم با کفـگیر، به زمین تکیه داده بود.😳
من و برادرم کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم...
اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی باز و چشمانی متعجب، آسمان را ورانداز می کردند.😨
و تو خود را معرفی کردی:
✨« ای اهل عالم! انا بقیهالله...
من حجت و جانشین خداوند روی زمینم...»😥
باورمان نمیشد. آنجا بود که گل از گلمان شکفت و زیر لب سلام دادیم:😭
«السلام علیک یا بقیهالله فی ارضه»🥲
بعد با طنین محمدی ات ما را خواستی:
«...در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاریمان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم»
وصف نشدنی است...
در پوست خود نمی گنجیدیم.😍
پدرم همان پایین تخت به سجده شکر افتاد.😥
مادرم سرش روی زانو بود و های های گریه میکرد...😭
و من و برادرم به خیابان دویدیم!😃
خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود!🤩
مردم مثل مورچه هایی که خانه هایشان اسیر سیلاب شده بیرون میریختند...😍
👨🦰یکی دکمه پیراهنش را بین راه میبست...
🧕دیگری گِرِه روسری اش را میان کوچه محکم میکرد...
👵عده ای زیر بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش بخاطر عجله شکسته بود گرفته بودند...
👦و دیدی آن کودکی که به عشق تو کفش های پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد!🥲
مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند،خندان به هم تبریک میگفتند.😃
قنادی رایگان شیرینی پخش میکرد...🧁
و دم گلفروشی سر خیابان، مردم صف بسته بودند برای خرید گل...💐
ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس!🌻
🚙ماشین ها بوقزنان و بانوان کِـلکشان و گلاب پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند...🚗
جوانانی که دست می افشاندند و با شور میخواندند:
«صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد»😍
خیلی از نگاهها به ویترین یک تلویزیون فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت،مخابره جهانی شود.🥰
نذر ۳۱۳ صلوات کردم مبادا اَجنبی چشم زخمت بزند...😢
وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد، شیشه مغازه غرق بوسه شد.😘😘😘
یکی بلندبلند صلوات میفرستاد...🌸
دیگری قسم میخورد که تو را قبلاً در محلهشان دیده.😇
وخیلیها اشکهایشان را با آستین پاک میکردند تا یک دل سیر تماشایت کنند.😭😭😭
در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان میشد...
دل شیعیانت مثل سیر و سرکه میجوشید اما کسی فکر نمیکرد به این زودیها ببـیندت.🥺
🌸راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود:
« مَثَلِ ظهور مهدی، مَثَلِ برپایی قیامت است. مهدی نمی آيد مگر ناگهاني"😍
قسم میخورم این اثرِ دعای توست که تا کنون ما زیر عَلَم شما مانده ایم...
#خانه_ادب
#حال_خوب
📍@nasim_farhangi🦋