eitaa logo
نسیم رحمت
102 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
101 ویدیو
0 فایل
کانال پیشگیری از آسیبهای فرهنگی و اجتماعی در زمینه های ازدواج و طلاق و آسیبهای فضای مجاز و اعتیاد به مواد مخدر .
مشاهده در ایتا
دانلود
علت این که ادبیات را خوب نمی فهمیم  این است که درک انتزاعی ما پایین است. وقتی درک انتزاعی پایین باشد زبان سمبلیک را درک نخواهیم کرد و به همین دلیل ما با ادبیات میانه ی خوبی نداریم چون ادبیات ما سمبلیک است. و ما اصلاً ذهن سمبل شناسی ندارم. ما فقط چیزهایی را می شناسیم که می بینیم مثلاً وقتی می گوییم رستم فکر می کنیم که رستم حتماً باید پهلوان باشد و وقتی می گوییم رستم مظهر قدرت است، اصلاً برایمان بی معنی می شود. چون درک انتزاعی خیلی پایینی داریم و توان درک زبان سمبلیک را نداریم و سمبل ها را نیز نمی شناسیم. بچه های زیر 7 سال درک انتزاعی ندارند بنابراین وقتی با کودک گفتگو می کنیم باید راجع به عینیتی که وجود دارد، کاری که در حال حاضر کرده نه چند روز پیش، چیزی ساخته و .... راجع به همان صحبت کنیم ولی ما می نشینیم با بچه هایمان راجع به علوم صحبت می کنیم، پیدایش باران و منشأ ابر و غیره و دائم توضیح می دهیم و بچه هم که هیچ چیزی دم دستش نیست که لمس کند تا درکش کند. بهترین کار برای این که درک انتزاعی کودک بالا برود این است که در رشد او دخالت نکنیم و کاری به کار کودک نداشته باشیم و اجازه بدهیم که طبیعت و نظام آفرینش کار خودش را انجام دهد. وقتی برای زیر 6 سال سراغ یاددادن مفاهیم می رویم  در حقیقت این نظم را برهم زده ایم که در مبحث شناخت مفصل صحبت خواهیم کرد. اما الآن بدانید که با کودک راجع به حسی که دارد، کاری کرده چه منفی چه مثبت و راجع به چیزهایی که برای او ملموس است و حضور دارد، صحبت کنیم نه در مورد مواردی که در گذشته اتفاق افتاده یا در آینده اتفاق خواهد افتاد. در لحظه باشید چون بچه ها در لحظه ی اکنون زندگی می کنند. (ادامه دارد...) {قسمت74}
بچه ها باید عمل کنند بنابراین فضای عمل برای بچه ها ایجاد کنیم، یعنی بازی ها. کودک باید عمل را شروع کند، کار کند و والدین باید تأیید کنند. نکته ی مهم این جاست، اگر نقد و اصلاحی هم داشته باشیم در قالب تأیید باید باشد. والدین نباید به هیچ عنوان بچه ها را تکذیب کنند، ایراد بگیرند و عیب کارشان را بگویند. بچه ها یکسره تا 12 سالگی باید تأیید بشوند به خصوص زیر 6 سال ها. تربیت اصلاً این نیست که دائم نکات منفی کودک را به رخ او بکشیم و بگوییم. تحت عنوان نکته ی بسیار مهم می گویم که بچه ها باید اجازه ی اشتباه کردن داشته باشند، به بچه ها فضای اشتباه بدهید و اشتباهش را تأیید کنید. یک دردسری که ما با نسل شما والدین امروزی داریم و برای خودتان هم دردسر می سازید این است که شما نسلی هستید که به هیچ عنوان به خودتان اجازه ی اشتباه نمی دهید و یکی از بزرگترین مسائل و معضلات ما در مشاوره ها همین مسئله است. نسل شما اجازه ی اشتباه به خودش نمی دهد و وقتی اشتباه می کند، داغون می شود و درک مقصر شروع می شود بعد به درک مظلوم و ..... به بچه ها باید اجازه ی اشتباه بدهیم و اشتباهشان را تأیید کنیم. در کنار انجام اشتباه به کودک مسئولیت بدهید، مسئول جبران می کند. توانایی کودک را زیر سوال نبرید. (ادامه دارد...) {قسمت75} [
به بچه ها اجازه ی اشتباه بدهیم و اشتباهشان را تأیید کنیم به این منظور که او بداند ما هم در بزرگسالی مرتب، اشتباه می کنیم اما سعی می کنیم آن اشتباه را دیگر تکرار نکنیم و او هم یاد بگیرد اشتباهش را جبران کند و این یعنی القاء توانایی. در درک احساس وقتی بچه ها دچار احساس غم و خشم می شوند ما کمکشان می کنیم و حمایتشان می کنیم که از این احساس ها عبور کنند. ما می گوییم احساس غم در فقدان است. وقتی کودک غمگین می شود به او القا می کنیم که تو بارها و بارها تا آخر عمرت دچار فقدان می شوی، غمگین و عزادار می شوی پس بارها و بارها یاد بگیر که از احساست عبور کنی و برگردی به زندگی در اشتباه هم به این ترتیب است. «عزیزم اشتباه مال همه است» یاد بگیریم که اشتباهمان را جبران کنیم و بهای آن را بپردازیم تا عزت نفسمان سالم بماند چون وقتی درست عمل کنیم هم اعتماد به نفس و هم عزت نفس به وجود می آید. (ادامه دارد...) {قسمت77}
از اين مبحث به بعد موضوع دوره ي ما بر پايه ي شخصيت خواهد بود. نمي دانم كه تا چند جلسه به طول انجامد اما تمام تلاش هاي ما بر اين است كه شخصيت فرزندان ما متعادل شكل بگيرد. در جلسه اول اين دوره وقتي مشخصات كودك آرزوها را روي تابلو نوشتم و آن ها را دسته بندي كردم طولاني ترين دسته يا ستون متعلق به شخصيت بود. خيلي از آرزوهايي كه ما در مورد فرزندمان داريم، حول شخصيت كودك است مثل: كودك صالح، با عزت نفس بالا، اعتماد به نفس بالا، توانايي نه گفتن و دفاع از خود و غيره همگي مربوط به شخصيت هستند. در مباحث پيش راجع به جسم چندین جلسه صحبت كرديم و گفتيم كه جسم بستر رشد است. جسم مثل گلداني است كه بستر رشد است طبق مخروط رشد. گفتيم امنيت فضاي رشد است و رشد در فضاي امنيت اتفاق مي افتد.  شخصيت نمودار رشد است. شخصيت نشان مي دهد كه كودك يا انسان در چه مرحله اي از رشد است و يا در مسير رشد قرار دارد يا از مسير منحرف شده است. ما يك علامت دروني داريم كه بدانيم در مسير رشد قرار داريم يا نه؟ اين علامت « آرامش دروني » و احساس خوشايند داشتن است. شخصيت علامت بيروني است كه به ما نشان مي دهد در مسير هستيم يا نه. شخصيت كودك يكي از دغدغه هاي مهم والدين است. پس طبق روال هميشه اول با فضاي آگاهي و ديدن صورت مسئله شروع مي كنيم و در آخر مبحث به فضاي دانايي و روش ها و چگونگي ها مي پردازيم. (ادامه دارد... ) {قسمت1} [مباحث کودک متعادل ]
مطمئناً راجع به شخصيت مطالعات زيادي كرده ايد و نيز در اين باره مطلب و كتاب هاي فراواني وجود دارد ولي هر چه بيشتر اين مطالب را مي خوانيم بيشتر دچار بهم ريختگي ذهني و تعارض مي شويم. به دليل اين كه ما مبناي كار را صِرف روي روانشناسي گذاشته ایم. امروزه در جهان 4 مكتب روانشناسي وجود دارد شامل: روانكاوي، رفتارگرايي، شناخت گرايي و انسان گرايي. عمده اين مكاتب راجع به كودك مطالب زيادي دارند. 1. مكتب روانكاوي بر غرايز تكيه دارد يعني پايين ترين سطح در وجود انسان و مرتبه حيواني. بنيانگذار آن هم فرويد است. كه همه چيز را از ديدگاه غرايز جنسي بررسي مي كند. 2. مكتب رفتارگرايي تا مرتبه ي ذهن انساني بالا آمده اما در پايين ترين مرحله ي ذهن ايستاده است يعني آن مرحله اي كه انسان با حيوان مشترك است « شرطي شدن ». حيوانات نيز با شرطي شدن تربيت پذير هستند و رفتار گرايي نيز بر شرطي شدن تكيه دارد. 3. مكتب شناخت گرايي از دو مكتب قبلي بالاتر رفته و بر شناخت و شبكه ي عصبي و مغز تكيه دارد. 4. انسان گرايي نيز باز هم بالاتر رفته و بر خردمندي و تعالي تكيه مي كند و به دنبال ذهن متعالي است. همه ي اين مكاتب صحيح هستند و درست مي گويند. هيچ كدام اشتباه نمي كنند و هر كدام از آن ها انسان هاي بزرگي در رأس دارند. فرويد و دخترش آنا فرويد انسان هاي بسيار بزرگي هستند كه به بشريت خدمت هاي بزرگي كرده اند. در رفتارگرايي نيز بعد از واتسون كه بنيانگذار آن است پاوولف و اسكينر را داريم. اسكينر استاد برجسته ي هاروارد است و سال ها در اين زمينه زحمت كشيده است. در مكتب شناخت گرايي نيز پياژه است كه بيش از 50 سال روي هوش كودك كار كرده است و كمتر دانشمندي را داريم كه با اين پشتكار كار كرده باشد. بعد از آن خانم مونته سوري را داريم كه يكي از انسان هاي نمونه زمانه ما هستند و پزشك بودند. در انسان گرايي نيز آبراهام مزلو وكارل راجرز را در رأس داريم و بزرگان ديگري كه مجال نام بردن تك تك آن ها نيست.همه ي اين انسان ها بر گردن بشريت حق دارند و پله به پله علم را بالا برده اند ولي علم در برابر هستي بسيار كوچك است. اين مقدمه را گفتم تا به اين موضوع اشاره كنم كه علم كوچك  است و حتي در ابتداي شناخت هستي هم نرسيده است. نظريات اين دانشمندان همگي درست هستند ولي كامل نيستند. هنوز در سطح ذهن انسان هستند و بالاتر نرفته اند. حتي گاهي اين رويكردها با هم در تعارض هستند و يكديگر را رد مي كنند. (ادامه دارد... ) {قسمت2}
از دوران نوزادي، عمل كودك و به دنبال آن واكنش والدين در اولويت و بعد محيط، خودپنداره ي كودك را مي سازند. معيار آن هم براي كودك احساس خوشايند يا ناخوشايندي است كه مي گيرد. خودپنداره يك تابلو امتياز است. كودك عمل مي كند و والدين واكنش نشان مي دهند. اين واكنش از دو حال خارج نيست يا خوشايند است يا ناخوشايند. اگر خوشايند باشد كودك به خودش امتياز مثبت مي دهد  " عملي كه من كردم، آن ها را خوش حال كرد" اگر واكنش ناخوشايند باشد و كودك احساس ناخوشايند دريافت كند، به خودش امتياز منفي مي دهد. چون كودك براي خودش ارزش وجودي قائل نيست همه چيز او پدر و مادر هستند و  به خصوص مادر. مادر و پدر در نظر كودك اصلاً عيب و نقصي ندارند، بسيار بزرگ هستند و كامل و جامع همه چيز هستند و اصلاً اشتباه نمي كنند" اون كه بده من هستم، اوني كه نمي فهمه من هستم" پس من بايد به آن ها نگاه كنم. به همين دليل است كه گفتيم وقتي كودكتان را كتك زديد نگران نباشيد چون آن ها اصلاً شما را محاكمه نمي كنند بلكه خودشان را سرزنش مي كنند و اين برداشت را دارندكه كتك حق من بود چون پدر و مادر من بهتر مي فهمند و بعد به خاطر احساس بدي كه شما داريد و او خود را باعث اين احساس بد مي داند، خودش را بد مي پندارد. به اين دليل هميشه روي شادي والدين پا فشاري مي كنيم. احساس خوب والدين، خودپنداره ي مثبت در كودك مي سازد و احساس بد والدين به خصوص كه همراه با خشونت و پرخاشجويي و غم در مقابل رفتار كودك باشد، خودپنداره ي منفي در كودك مي سازد. (ادامه دارد... ) {قسمت7} [مباحث کودک متعادل
خودپنداره يعني قرائت اين تابلو                                                                                    ++++-------                                      - ---+--+++-                                      -++++++++                                     ----------- كودك هر لحظه به اين تابلو نگاه مي كند"اُه چه قدر چراغ قرمز روشنه پس من بدم" و يا "اُه چه قدر چراغ سبز روشنه پس من خيلي خوبم" يا اين كه  تعداد مثبت  ها و منفي ها مساوي است پس من نه بدم نه خوبم و .... همه ي ما اين محاسبه را در مورد خودمان داريم و هر لحظه در ناخودآگاه در حال محاسبه اين تابلو هستيم كه من كي هستم؟ هماهنگي يا ناهماهنگي اين تابلو باعث مي شود كه شخصيت مطلوب يا نامطلوب شكل بگيرد وخودپنداره كاذب باشد يا خودپنداره واقعي. هرچه قدر بيشتر نيازهاي كودك را بشناسيم و به اين نيازها پاسخ دهيم و هرچه كودك بيشتر خودپنداره ي مثبت از خود داشته باشد، خودپنداره ي واقعي در كودك شكل خواهد گرفت و در غير اين صورت خودپنداره ي كاذب شكل خواهد گرفت كه خودپنداره ي كاذب مي تواند منفي يا مثبت باشد. خودپنداره ي كاذب مثبت در سطوح بالاتر از خودپنداره ي واقعي شكل مي گيرد و شخص خودش را بالاتر از آن چيزي كه هست ارزيابي مي كند و خودپنداره ي كاذب منفي در سطوح خيلي پايين تر از خودپنداره ي واقعي شكل مي گيرد و شخص خودش را پايين تر از آن چيزي كه هست ارزيابي مي كند. (ادامه دارد..) {قسمت8} [مباحث کودک متعادل]
در هوش متعادل ما مي خواهيم شخصيت را بر پايه ي تفكر سنتي به روز شده و با كمك علم تعريف كنيم. به همين دليل به سراغ ساختار مي رويم. هر شخصيتي يك ساختار نياز دارد اگر اين ساختار را نشناسيم در حقيقت شخصيت متعادل نخواهيم داشت. ساختار عبارت است از: 🔸 اصل، 🔸 اصول، 🔸 ارزش 🔸 و مهارت همه ي اين موارد تعريف دارند و اگر آن ها را نشناسيم نمي توانيم شخصيت متعادلي بسازيم. اصل چيست؟ هدف شما در زندگي چيست؟ حاضرين: متعالي شدن. استاد: بعد از اين كه متعالي شديد چي؟ سكوت..... رسيدن به آرامش. استاد: بعد از اين كه به آرامش رسيديد چي؟ حاضرين: لذت ببريم. استاد: بعد از لذت چي؟ حاضرين: خوب ديگه مي ميريم. استاد: وقتي ما هدفي انتخاب مي كنيم براي رسيدن، در دلش يك ايستايي دارد و همه ي ما گرفتار اين ايستايي هستيم. ما هدف هايي مي خواهيم كه به آن ها برسيم و اصلاً از نظر ما هدف يعني رسيدن ولي وقتي زندگي ما هدفي براي رسيدن است يعني در حقيقت حركت را از آن سلب كرده ايم. گفتيم زندگي يعني حركت و حركت به سمت هدفي كه هيچ گاه به آن نرسيم. مهمترين قضيه در زندگي اين است كه ما نياز به هدفي داريم كه هيچ وقت به آن نرسيم و بدانيم كه به آن نمي رسيم و مطمئن هستيم كه به آن نخواهيم رسيد ولي به سمت آن حركت مي كنيم. ما به اين مي گوئيم هدف غايي. اين هدف براي رسيدن نيست. براي جهت دادن است. براي اين است كه يك نقطه داشته باشيم كه به آن نگاه كنيم تا راه را گم نكنيم. مثلا میخواهیم بریم قله دماوند از هر جا که قله را ببینیم جهت را تشخیص میدهیم که آیا درست حرکت میکنیم یانه. {قسمت13}
يكي از اركان ايجاد شخصيت در كودك كلام است. از چه كلماتي با بار ارزشي آن ها استفاده مي كنيم؟ چه قدر كلمات سخيف و زشت به زبان مي آوريم؟ و چه قدر از كلمات بي ارزش استفاده مي كنيم مثلاَ به جاي اين كه بگوييم "كنترل تلويزيون را بده" مي گوييم "اون ماس ماسك را رد كن بياد" وقتي عصباني مي شويم چي به بچه هايمان مي گوييم و از چه كلماتي در عصبانيت استفاده مي كنيم؟ تمرين: هر چي فحش بلديد روي يك كاغذ بنويسيد حتي زشت ترين كلمات و ناسزاهايي را كه بلديد را بنويسيد در ضمن اين كار بايد كاملاً خصوصي انجام شود. يك فحش نامه از ساده ترين كلمات مثل بي شعور شروع كنيد تا كلماتي كه حتي تا به حال به زبان نياورده ايد ولي بلد هستيد و در ذهن تان هست، ‌بنويسيد. با اين كار متوجه مي شويم كه چه قدر در ذهنيت ما كلمات سخيف و زشت حاكم است و چه قدر كلمات زيبا حاكم است. و حالا من چگونه مي توانم با اين خزانه ي لغات زيبا يك صحنه ي زيبا را تصور كنم. چه قدر صحنه ي زيبا در زندگي تان ديده ايد؟ چگونه مي توانيد آن ها را تفسير و توصيف كنيد. {قسمت15}
يكي از مسائلي كه در فرهنگ ما زياد شده اين است كه ما لقب زياد مي دهيم. القاب در ادب كلام بسيار مهم است. در تاريخ ما نيز القاب زياد بوده اند مثل دوره ي قاجار كه پشت اسم همه يك سلطنة الدوله مي گذاشتند كه امروزه به آقا و خانم دكتر، مهندس و غيره تغيير كرده است. اين القاب خاص جامعه ي ما است و در هيچ جاي ديگر دنيا وجود ندارد. مهندس يك كلمه ي بي معني است و به انگليسي engineer معني مي دهد و معني آن به فارسي موتوريست است، كسي كه با موتور كار مي كند. آن مهندسي كه ما ترجمه مي كنيم از هندسه مي آيد. كلمه ي ليسانس در ايران يك بار ديگر پيدا كرده كه ليسانس هم ترجمه ي انگليسي licence يعني اجازه نامه مثل گواهينامه كه driving licenceگفته مي شود و هر كس كه اين اجازه نامه را داشته باشد اجازه ي رانندگي كردن دارد. اما در جامعه ي ما اين كلمه بار ارزشي پيدا كرده و تبديل به يك لقب شده است. اين القاب در تاريخ ريشه دارند و همان جنبه ي خودپنداره ي كاذب مثبت هستند . {قسمت16} [مباحث کودک متعادل ]
يك سري القاب هم داريم كه توهين آميز هستند كه متأسفانه اين القاب در جامعه ي ما باب شده اند و در مورد بچه هايمان به كار مي بريم. القابي كه به كودكان مي دهيم موجب ايجاد خودپنداره مي شوند چه مثبت، چه منفي. باز هم روي يك كاغذ بدون احساس گناه يادداشت كنيد كه چه لقب هايي به فرزندتان داده ايد و چه قدر به او بي شعور و نفهم گفته ايد. مادري اذعان مي كرد كه يك روز فرزندم آمد و گفت:"مامان! من ديگه همه چيز رو خوب مي فهمم؟" گفتم: آره عزيزم چطور مگه؟ گفت: "آخه ديگه بهم نمي گي نفهم" !!!!!!!!! كودك درك انتزاعي ندارد بنابراين اين القاب را به عنوان شخصيت برداشت مي كند. مادر و پدر براي كودك در اوج قله ي قدرت قرار دارند وقتي به كودك مي گويند نفهم براي او رد خور ندارد كه "پس من نفهم و بي شعور هستم" و اين حالت در ناخودآگاه ذهن كودك مي نشيند و اين كودك تا آخر عمرش نقش يك آدم نفهم را بازي خواهد كرد چون شخصيت شكل گرفته است. {قسمت17} [مباحث کودک متعادل ]
میخواهم کمی راجع به «دیدن» و ارتباط آن با شخصیت صحبت کنیم. بحث دیدن بیشتر از یک سال است که ذهن من را درگیر کرده است. دیدن چرا مهم است؟ و چرا پایه ی رشد است؟ قبلاً گفتیم که ذهن فعال پایه ی رشد است. کار ذهن فعال چیست؟ کشف، پردازش، ابداع و حاصل آن احساس ارزشمندی و رضایتمندی و خوشایند. نکته ای که خیلی مهم است، کشف است. کشف یعنی دیدن؛ بدون کشف پردازشی در کار نیست و به دنبال آن ابداعی نیز در کار نخواهد بود و در نهایت شکوفایی و ارزشمندی و رضایتمندی هم نخواهد بود. لازمه ی هر شکوفایی و هر درک و فهمیدن، کشف است. کشف یعنی دیدن و آشکار کردن. در ذهن منفعل به جای کشف، الگو و به جای پردازش، تکرار و به جای ابداع، انباشت است. البته الگو و تکرار در پردازش به کار می آیند اما در کشف نه. رشد بدون کشف و آموزش بدون کشف سرانجامی نخواهد داشت. زندگی هم بدون کشف معنایی ندارد. امروزه در زندگی هایمان فقط دور خود می چرخیم و سرگردانیم و دائماً احساس ناخوشایند داریم چون عامل کشف را از عرصه ی زندگی حذف کرده ایم. اکنون هم برای خودمان و هم برای فرزندانمان باید این زمینه را ایجاد کنیم. {قسمت20}
18سالگی سند خردمندیست. بارها زندگی ابوعلی سینا را مثال زده ام باز هم می گویم که ایشان گفتند: من هرچه یاد گرفتم تا 18 سالگی بود و از آن به بعد هیچ چیزیاد نگرفتم. ابن سینا این مسیر را به خوبی طی کرد و بالا رفت و وقتی به سن خردمندی یعنی 18 سالگی رسید، دیگر توانایی های او قابل اندازه گیری نیست.  و مثال هایی از این قبیل، شیخ اشراق، شهاب الدین سهروردی و غیره هستند. رسیدن به این مرحله تجربه ی شخصی است و بچه های ما در 18 سالگی باید به این مرحله برسند که آخرین مرحله ی مخروط رشد است. در این مرحله که به خردمندی رسیدند دیگر ما با آن ها کار نخواهیم داشت.  سن تشکیل خانواده 18 سالگی است چون از دو حال خارج  نیست یا نظام آفرینش خطا می کند یا ما انسان ها نظام آفرینش 18 سالگی را سن عقل و تشکیل زندگی قرار داده. ما اشتباه می کنیم که سن ازدواج را بردیم 30 سالگی و با شرایط تحصیلات عالیه و کار خوب و ....  اگر نظام آفرینش قرار بود که خطا داشته باشد که تا حالا نابود شده بود چون این نظام آن قدر باعظمت است که کوچکترین اشتباه نابودش می کند. پس تا به حال که نابود نشده نشان دهنده این است که ذره ای خطا و اشتباه نداشته و ندارد و این ما هستیم که داریم اشتباه می کنیم و مراحل را درست طی نمی کنیم.  در نتیجه بچه ی 25 ساله ی ما هنوز بچه ست. ما دوران کودکی را کم کرده ایم و دوران نوجوانی را طولانی کرده ایم. می گیم آقازاده چرا ازدواج نمی کنند؟ آخه تازه فوق لیسانسشو گرفته، حالا دکتراشو بگیره، هنوز خونه نداره، ماشین بخره و.... مثلی هست که میگه یک سنی ازدواج کن که بچه هات بگن به جان پدرم، نگن به ارواح خاک پدرم. (ادامه دارد...) {قسمت27} [مباحث کودک متعادل ]
اولین جایی که دیدن ضعیف می شود و دیده شدن قوی می شود، فضای خانه است. کاربرد خانه چیست؟ چه آپارتمان 40 متری و چه 400 متری، محلی که به آن خانه می گوییم و سرپناه ما است. کارکرد خانه چیست؟ روز را به شب رساندن، خوردن و خوابیدن این ها هیچ کدام کارکرد خانه نیست. کارکرد خانه، دریافت نیازهایمان برای رشد است که مهمترین آن نیازهای زیستی است. فضای خانه فضایی است که در درجه ی اول به نیازهای زیستی ما پاسخ می دهد یعنی از پایه که بخش مادیت است شروع می شود و پایه ی دیده شدن و دیدن در این جا گذاشته می شود. ما همه ی خانه را دیوارکشی کرده ایم، اتاق کودک، اتاق پدر و مادر، غذاخوری و.... پس هر کس تو سلول خودش. وقتی فضاهای خانه را اختصاصی می کنیم، جدایی پیش می آید و بعد به دنبال آن مقایسه پیش می آید. چرا فضاهای خانه ی ما تفکیک شده است و چرا کودک از فضای خانه ی ما بیرون می رود؟ چرا زندگی ما باید تفکیک شود؟ چون این تفکیک کردن یک هنجار اجتماعی است(جامعه اینگونه می پسندد وبه ما القاء میکند)   کودک مرحله به مرحله خودش را می بیند و بعد توانائی هایش را می بیند و در آخر محیط را می بیند. اما ما اولین قدم، آخرین مرحله را طی کرده ایم و با جدا کردن کودک در اولین قدم، ارتباط کودک را با محیط تخریب کرده ایم. هنوز کودک به دنیا نیامده اتاق او را جدا می کنیم. دوستی از خارج از کشور با من تماس گرفت و تصمیم دارند که سر یک تاریخ مشخص با همسرش بچه دار شوند ولی سر خرید وسایل بچه با هم اختلاف پیدا کرده بودند؛ یعنی از همین الآن که می خواهی بیای جدا هستی، تو هستی و اتاق خودت. اکثراً هم یک دونه کودک داریم و باید نشان بدیم که ما چه پدر و مادری هستیم و ببینید که برای بچه مان چه کارهایی می کنیم!!  میخواهیم نشان دهیم ما اصلاً مثل دهاتی ها با هم زندگی نمی کنیم بلکه مثل انسان های متمدن سلول های انفرادی داریم، بند عمومی مال وقتیه که مهمان بیاد. به انفرادی های ما نگاه کنید بهترین وسایل روز را خریدیم و داخل سلول ها گذاشتیم. نیاز های زیستی را به بهترین نحو می گیریم اما دیگه نمی توانیم سراغ دیدن برویم، حالا دنبال این هستیم که ببینیم اتاق من چی کم داره، نمی توانیم رابطه مان را با همدیگر ببینیم. رفتار ما به عنوان پدر و مادر اینه که چی بخریم، چی برات بخریم، چه جوری نگه داشتی؟ .... در صورتی که نیازهای عاطفی و نیازهای شناختی و معنوی را نمی گیریم؛ فقط و فقط نیازهای زیستی و آن هم در حد افراط. همه ی این مسائل به دلیل هنجارها است و نیازهای ما به جای این کارکردی پاسخ داده شوند، هنجاری پاسخ داده می شوند. "هنجار = آنچه جامعه میپسندد نه آنچه که نیازاست"(ادامه دارد) {قسمت32}
ما جامعه ای به شدت بی حجاب داریم.  منظورم حجاب خانم ها نیست و من اصلاً در صلاحیت اظهار نظر در این مورد نیستم. منظور من از جامعه ی بی حجاب این است که همه چیز در جامعه ی ما علنی است. حجاب برای پنهان کردن است. پنهان کردن مادیات تا غرایز انسان ها آزارشان ندهد. غریزه میل به دیده شدن دارد و فطرت میل به دیدن دارد.  حجاب برای این است که ذهن در کنترل باشد و به هر جا نرود. حجاب برای پوشاندن مادیت است چون آن مقداری که لازم داریم را دریافت می کنیم، بیشتر از آن را لازم نداریم. برای چی فروشگاه های ما باید این قدر باز و نورانی و فراوان  باشند. تمام ساختمان ها و فروشگاه ها و اتومبیل های ما مظهر بدحجابی کامل هستند. چون هرچه مربوط به نفسانیات وغرایز ماهستند را نمایش میدهند با هر نوع دین و مذهب و اعتقاد و تحصیلات، اگر به الهیات توجه نکنیم، سقوط خواهیم کرد. شرعیات و اخلاقیات پایه هستند و بدون آن ها نمی توانیم زندگی کنیم اما اگر به سمت دیدن و الهیات نرویم، سقوط خواهیم کرد و بچه هایمان را هم باید به سمت دیدن هدایت کنیم حال اگر هر زحمتی برایشان بکشیم اگر به سمت دیدن نباشند موثر نخواهد بود. نگاه کاربردی داشته باشیم و از فضاهای خانه استفاده کنیم و آن را مناسب برای زندگی همه ی اعضاء خانه کنیم. در زمان هایی که لازمه حریم ایجاد کنیم و فضاها را تقسیم کنیم، زمانی که پدر در اتاق کارش است یا مسابقه ی مورد علاقه اش از تلویزیون پخش می شود باید حریم او رعایت شود و احترام گذاشت، همین طور در مورد مادر و فرزندان.  اولین پایه های شخصیت در خانه شکل می گیرد. از خودمان بپرسیم ما کجا زندگی می کنیم؟ قدیمی ها مثل معروفی دارند که میگه فلانی سر سفره ی پدر و مادرش بزرگ شده، این مثل بسیار پر معنی است. پایه ی ارتباط اجتماعی از داخل خانه شروع می شود. در حال حاضر خانه های ما هتل و استراحتگاه شده است که بسیار هم شیک هستند. [ادامه دارد] {قسمت33} [مباحث کودک متعادل ]
در همین فضای مبحث اتاق جدا، بحث اسباب بازی کودک هم مطرح می شود، وقتی اتاق جدا و مبلمان جدا برایش می گذاریم، اسباب بازی هایش را هم جدا می کنیم. در مبحث بازی گفتیم که بازی یعنی تمرین زندگی. با جدا کردن اتاق بچه و خریدن اسباب بازی های لوکس، چه مفهومی از زندگی را به کودک انتقال می دهیم.؟ اسباب بازی، بازی نیست. بازی یک علم، فن و هنر است و اسباب بازی ابزار بازی است نه خود بازی. ما برای کودکمان اسباب بازی می خریم که بازی کند در حالی که او بلد نیست بازی کند، ما هم بلد نیستیم، در نتیجه دچار مشکل می شویم.  اسباب بازی ابزار بازی است، وسایل زندگی هم ابزار زندگی هستند اما خیلی وقت ها ما وسایل زندگی را با خود زندگی اشتباه می گیریم. همان تجمل و برجسته بودن در اسباب بازی های کودکی حالا منتقل می شود در زندگی امروزمان. ویترین های پرظرف و فضاهایی که فقط برای دیده شدن است نه برای دیدن.  خیلی از خانه های ما فضای مناسبی برای دیدن نیست و فقط برای دیده شدن ساخته شده، خیلی از مهمانی های ما برای دیده شدن است. وقتی مهمان هایمان می روند، حالمان چگونه است؟ خسته و کوفته، آخی رفتن راحت شدم، این مهمانی برای دیده شدن بوده حالا اگر سرحال بودید، کاش امشب هم می ماندند، دور هم بودیم، چه قدر عالی بود، این مهمانی برای دیدن است. مهمانی و ارتباط برای دیدن، ما را شارژ می کند. (ادامه دارد) {قسمت34} [مباحث کودک متعادل ]
•آیا شما شخصیتی بسیار حساس دارید؟ ۱.خلق و خوی دیگران عمیقا روی شما اثر میگذارد ۲.تلاش میکنید هیچ خطایی نکنید و از این موضوع اطمینان پیدا میکنید ۳.به راحتی متاثر می شوید(نور خیلی زیاد،صدای بلند یا بوی شدید شمارو عصبی می کنه) ۴.به راحتی وحشت زده می شوید ۵.خودتون رو فرد با وجدانی میدونید (به شدت مسئولیت پذیر هستید) ۶.وقتی چند اتفاق باهم درحال رخ دادن هست،دستپاچه و درمانده می شوید ۷.هر محتوای خشونت آمیز شدیدأ شما را آشفته خواهد کرد ۸.تصمیم گیری براتون سخته ۹.نمیتونید به راحتی تغییرات زندگیتون رو بپذیرید و نیاز به زمان زیادی دارید اگر دچار چنین حالاتی هستید حتما با مشاور صحبت کنی ╔═🍃🌺🍃═══════════╗ ╚═══════════🍃🌺🍃═╝
بحث دیده شدن شاید در فرهنگ کشورهای دیگر اصلاً معنا نداشته باشد ولی در جامعه ی ما یک معضل است. ما در 20 سال آینده بهای سنگینی را باید بابت مسائلی که امروز بلد نیستیم بپردازیم که یکی از این مسائل همین مسئله ی دیدن و دیده شدن است. به همین دلیل من روی "دیدن" تأکید بیشتری دارم. ممکن است که در هیچ کتاب روانشناسی هم این موضوع را پیدا نکنید یا خیلی کوچک اشاره شده باشد ولی در حال حاضر مسئله ی جامعه ی ما است. نکته دیگر در بحث دیدن طرز لباس پوشیدن بچه های ما است. ما در همان ادامه ی رها کردن دوره ی سنتی و دنبال کردن مدرنیسم که از صد سال پیش در کشورمان اتفاق افتاد، یکی از مسائلی که برایمان به وجود آورد مسئله ی پوشش و لباس است. در حال حاضر ما در مورد لباس اصلاً کاربردی فکر و عمل نمی کنیم بلکه بیشتر هنجاری فکر می کنیم. دفعه ی پیش تفاوت کاربرد و هنجار را گفتم. در کاربرد دو سوءال می پرسیم: چرا؟ و چگونه؟ در مورد لباس اصلاً به چرائی آن توجه نداریم. ما چرا باید لباس بپوشیم؟ تا به این سوءال پاسخ ندهیم، چگونه پوشیدن حل نمی شود. در صورتی که تمام نزاع ها و بحث های ما سر چگونه پوشیدن است. هیچ جا بحث نمی شود که چرا ما باید لباس بپوشیم؟ فکر می کنیم که جواب این پرسش خیلی بدیهی است اما به نظر من اصلاً بدیهی نیست.ما بر پایه ی چه ارزش هایی لباس می پوشیم؟ چه ارزش هایی زیربنای لباس پوشیدن ما است. . پاسخ به چرایی ها ارزش های ما را مشخص می کند. باید بپرسیم، چرا لباس می پوشیم؟ (ادامه دارد) {قسمت39} [مباحث کودک متعادل ]
یکی از حاضرین سوءال کردند که: من به دخترم میگم که نباید پایش لخت باشد ولی او اصرار دارد که مثل سایر بچه ها جوراب شلواری نپوشد و پایش لخت باشد؟ استاد: اولین و مهمترین مسئله در پوشیدن لباس این است که خود ما چه الگویی هستیم. خود ما هم در منزل اجازه نداریم که هر لباسی دلمان خواست بپوشیم.  در بحث تربیت جنسی راجع به این موضوع صحبت شد وقتی اصل، اصول، ارزش ومهارت ها برای ما مشخص باشند، لباس پوشیدن یک مهارت است، حال ارزش های آن برای ما چیست؟ یکی از ارزش ها سادگی است، یکی دیگر پوشیدگی و حجاب است. ما در خانه هم نمی توانیم هر طور که می خواهیم بپوشیم. مواقعی که تنها هستیم یا با همسرمان هستیم یا فرزندمان هست و یا زمانی که مهمان داریم، هر کدام یک جور لباس نیاز دارد.  مگر پدرو مادر محرم نیستند؟ ولی وقتی به منزل ما می آیند باز هم همان طور که تنها هستیم لباس می پوشیم؟ ارزش ها نباید بازدارنده باشند بلکه باید در حد تعادل باشند. تنها جایی که پوشش هیچ نوع محدودیتی ندارد بین زن و شوهر است چون عمیق ترین محرمیت بین این دو است. و غیر از آن ما با محدودیت روبه رو هستیم و با تمام محارم دیگر محدودیت پوشش داریم و اصلاً نمی شود که محدودیت نباشد.  بنابراین ما یک ارزش در جامعه داریم به نام « پوشش » که بر پایه ی این ارزش باید مهارت لباس پوشیدن داشته باشیم. روی این موضوع باید کار کنیم. و منظور من این نیست که از فردا باید بچه های ما باید این جوری یا آن جوری بپوشند، من فقط می خواهم که در ذهن شما یک جرقه ایجاد کنم تا روشن شود و ببینید که چه عواملی باعث می شود که بچه هایمان تا این حد به سمت دیده شدن بروند چون این مسئله آسیب می زند. {قسمت44} [مباحث کودک متعادل ]
در پاسخ به مادری که سوءال کردن که خود بچه ها دوست دارند که این شکل لباس بپوشند؟ بله ما همیشه این مسئله را داریم که والدین اذعان می کنند: آخه خود بچه می خواد. مثلاً می پرسیم چرا کودک 4 ساله ات را کلاس زبان می فرستید؟ در جواب میگن که "آخه خود بچه می خواد"  قبلاً هم بسیار گفتم که باید به عنوان پدر و مادر کلی نگری داشته باشیم، بچه ها چی می خوان؟ بچه ها رشد می خواهند، توجه می خواهند، و دیده شدن را می خواهند و همه ی این ها ذیل کلمه ی رشد هستند یعنی توجه را برای کمک کردن به رشد او باید به کودک کرد و دیده شدن باید به گونه ای باشد که به رشد و تکامل کودک کمک کند نه به جلوه گری و غیره. کودک به طور فطری می خواهد رشد کند اما ما زندگی را چگونه به او معرفی می کنیم. من نمی گم که کودک اصلاً لباس عروس نپوشد یا لباس چین چین نپوشد و از امروز فقط بلوز و شلوار تن بچه ها کنید! بلکه منظور من این است که ارزش ها را بشناسیم، مهارت ها را پایه ریزی کنیم و به چرائی ها پاسخ بدهیم. چرا بچه ی ما باید لباس بپوشد؟ {قسمت45} [مباحث کودک متعادل ]
ما یقیناً نیاز به دیده شدن داریم به خصوص بچه ها. و ما می توانیم با پاسخ گویی به این نیازها بچه ها را در مسیر رشد هدایت کنیم یا از مسیر رشد منحرفشان کنیم. از دیدن چگونه می توانیم در ارتباطات خود استفاده کنیم؟ انسان ها با یکدیگر یک ارتباط عقلی و یک ارتباط عاطفی و یک ارتباط معنوی دارند. ارتباط عقلی ما از طریق کلام برقرار می شود. یک جلسه راجع به ادب کلام صحبت کردیم که چگونه حرف بزنیم تا این ارتباط صحیح شکل بگیرد. حالا در این جا می خواهم راجع به ادب نگاه صحبت کنم چون ارتباط معنوی و عاطفی هردو از طریق نگاه صورت می گیرد. خیلی وقت است که نگاه های ما هیچ هویتی ندارند جزء نگرانی و اضطراب. بارها با افرادی که مشاوره داشته ام پرسیدم که به کودکتان چگونه نگاه می کنید؟ با چه نگاهی به او نگاه می کنید؟ حالا می آیم سراغ هنر دیدن و این که ما چگونه نگاه کنیم و چگونه ببینیم و از این دیدن چگونه می توانیم برای رشد بچه ها استفاده کنیم. ما بلد نیستیم از نگاه استفاده کنیم و یا گاهی بدون این که متوجه باشیم استفاده منفی می کنیم. زمانی که از دست شوهرتان عصبانی هستید، چگونه او را نگاه می کنید؟ همه جای بدن دروغ می گوید ولی چشم ها دروغ نمی گویند. بچه ها متخصص نگاه هستند و خیلی خوب نگاه ها را درک می کنند.نگاه ما برپایه ی باورهای ما است. باورهای ما میگه به سیاهی ها نگاه کن، به سیاهی ها نگاه می کنیم. باورهای ما میگه به سفیدی ها نگاه کن.....، پس بر پایه ی باورهایمان که در ذهن ما هستند، به زندگی نگاه می کنیم. (ادامه دارد...) {قسمت47}
یکی از مهمترین نکات در امر پرورش و تربیت کودک این است که ما چه ذهنیت و چه تفکری داریم؟ مثبت یا منفی. چند علامت کاربردی را بررسی می کنیم تا ببینیم که زیر بنای ذهنیمان مثبت است یا منفی. ما دونوع تفکر داریم، تفکر یا ذهنیت مثبت و تفکر یا ذهنیت منفی. اولین علامت این است که انسان با ذهنیت مثبت، با داشته هایش زندگی می کند و انسان با تفکر منفی با نداشته هایش زندگی می کند. با نگاه مسئول بررسی کنیم و به دنبال مقصر و درک مظلوم نباشیم. واقعیت این است که ما کمتر با داشته هایمان زندگی می کنیم و بیشتر با نداشته هایمان سر می کنیم. این نگاه هم مطلق نیست و هیچ کس نیست که مطلق با داشته هایش زندگی کند یا مطلق با نداشته هایش. یک طیف است، مهم این است که جهت زندگی ما کدام طرف است بیشتر با داشته هایمان زندگی می کنیم یا با نداشته هایمان؟ در طول روز بیشتر به چه چیزهایی فکر می کنیم؟ توصیه می کنم یک لیست از چیزهایی که دارید و ندارید تهیه کنید. هر چیزی که در عالم هست و من مالک آن نیستم جزء نداشته های من هستند و تمام آن چیزهایی که در یک وجب آپارتمان من هست مال من است. پس داشته ها و نداشته ها اصلاً قابل مقایسه نیستند ولی من با کدام زندگی می کنم؟ (ادامه دارد...) {قسمت48} [مباحث کودک متعادل ]