هدایت شده از ب جا دستمزد| یه ساعت دیگه پاک شه
#تیکهایازرمان_بیتونمیتوانمزندگیکنم...!
#رسول
چاقو را جلوی گردنم گزاشت...
حس کردم گردنم بریده میشود...
جدی زنده زنده داشت سر میبرید!
-رس....ول
داوود داشت نفس نفس میزد ، سرش شل شد....یهو جلوی چشمانم افتاد...
همینجوری مات و مبهوت مونده بودم باید چی کار میکردم....
خودم رو به زور از دست زیر دست های اسکات کشیدم بیرون و دویدم پیش داوود ، چاقویی که جلوی گردم بود کاملا با دویدنم فرو رفت.....
داشتم خـ..فه میشدم ، دستم را جلوی گردنم گرفته بودم خون از لای انگشتانم فواره میزد.....
دهنم پر از خون بود....
نمیتونستم خوب نفس بکشم نفس هایم به هق هق افتاده بود....
ولی انگار نه انگار،اصلا درد نداشتم
تمام حواسم پیش داوود بود....
که یهو گرمی و زور دستان کسی را مابین گردنم احساس کردم...
داشت خفم میکرد!
فقط با دستانی خونی زمین را چنگ میزدم...
ادامش با جزئیات بیشتر داخل چنل زیر😨♨️↓↓
•• https://eitaa.com/joinchat/2570911907C504cea0680 ••
تازه آقا داوودمون عاشق شده🤫
بیا ببین چه شود😌😂