#هرچی_تو_بخوای
پارت سیزدهم
آره،خبرای خوب.به وقتش بهت میگم.😉
سوار ماشین شدیم...
حانیه که خونه ما رو بلد بود به پسر جوان آدرس میداد.
مدتی باهم درمورد کلاسها صحبت کردن بعد حانیه برگشت سمت من و بی
مقدمه گفت:
_ایشون هم 🌷 امین رضاپور 🌷 داداشمونه.
خنده م گرفت،اما خنده مو جمع کردم🙊 و یه نگاهی به حانیه کردم که یعنی
آره جون خودت.
حانیه گفت:
_راست میگم به جون خودش.😁امین پسرخالهمه و برادر رضاعی من.😍
گیج شده بودم.😳😧
سوالی به حانیه نگاه کردم.لبخند میزد.معنی لبخند حانیه رو خوب میدونستم.
تو دلم گفتم ✨خدایا قبلنا میذاشتی تکلیف یکی رو معلوم کنم بعد یکی دیگه
میفرستادی.😜😅
تو فکر بودم که حانیه گفت:
_زهرا خانوم رسیدیم منزلتون،پیاده نمیشید؟! میخوای یه کم دیگه دور
بزنیم؟!😁
بعد خندید.
من یه نگاهی به اطرافم کردم.جلوی در خونه بودیم.😱🙈
من اصلا من اصلا متوجه نشده بودم.خجالت کشیدم.😥
حانیه گفت:
_برو پایین دیگه دختر.زیاد بهش فکر نکن.خیره انشاءالله.😉😍
سؤالی نگاهش کردم.
لبخند طولانیای زد.بالاخره خداحافظی کردم و پیاده شدم.
حانیه شیشه پایین داد و باخنده گفت:
_لازم به تشکر نیست،وظیفه شه.😁😝
اینقدر گیج بودم که یادم رفت تشکر کنم....
قلبم تند میزد.💓
تشکر مختصری کردم و
سریع رفتم توی حیاط.پشت در ایستادم....
تاصدای حرکت کردن ماشین اومد 💨🚙نفس راحتی کشیدم.
اولین باری #نبود که تو این موقعیت قرار میگرفتم.. ولی نمیدونم چرا ایندفعه
اینقدر گیج بازی درآوردم.😬😓
یه کم صبرکردم تاحالم بیاد سرجاش.بعد رفتم توی خونه.
آخرشب محمد بهم زنگ زد.بعد احوالپرسی گفت:
_امروز رفتم پیش سهیل.😐
-خب؟😕
-خیلی حرف زدیم.زبونش یه چیز میگفت نگاهش یه چیز دیگه.مختصر و مفید
بگم قصدش برای ازدواج جدی نیست.😠یعنی اگه تو بخوای از خداشه ولی
حالا که تو نمیخوای بیشتر به قول خودت کنجکاوی از سبک زندگیته و جواب
سؤالایی که داره.😑😠
-چه سؤاالیی؟😟🙁
-اونجوری که خودش میگفت بادیدن تو و #رفتارت سؤالای زیادی براش به
وجود اومده 😐
-شما جواب سؤالاشو دادی؟🙁
-بعضی هاشو آره.بعضی هاشم میخواد از خودت بپرسه.😐
-شما بهش چی گفتی؟😕
-با بابا صحبت میکنم اجازه بده تو یه جای عمومی سهیل حرفهاشو بهت بگه.
منکه از تعجب شاخ درآورده بودم،پرسیدم:
_واقعا محمدی؟😳
خنده ای کرد و گفت:
_#نگاهش آزاردهنده ست،😁یه کم هم پرروئه،😁یه کم که نه،خیلی
پرروئه.ولی آدم صادقیه. میشه کمکش کرد.😊
-اگه بهم علاقه مند شد چی؟😒😕
-خبه،خبه..حالا فکر کردی تا دو کلمه با هر پسری حرف بزنی عاشقت
میشن.😌😁
خجالت کشیدم.گفتم:
_ولی داداش تجربه چیز دیگه ای میگه.😅
-من و مریم هم باهاتون میایم که حواسمون بهتون باشه.😊✌
بالبخند گفتم:
_شما هوس گردش کردین چرا ما رو بهونه میکنین؟😄حالا برای کی قرار
گذاشتین؟
-خجالت بکش،قبلنا یه حیایی،یه شرمی...😁با بابا صحبت میکنم اگه اجازه داد
فردا بعد ازظهر خوبه؟
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#هرچی_تو_بخوای
پارت چهل و هفتم
همون اول که وارد شد،اتاق رو بر انداز کرد... 👀
اتاق من حدودا چهار متر در چهار متر مربعه.رو به روی در میز تحریر و
چند قفسه چوبی کتاب📚 هست.
کنار در چسبیده به دیوار تخته.رو به روی تخت یه پنجره ست.زیر پنجره،یه
مبل دو نفره هست.قبله ی✨ اتاقم رو به پنجره ست..
روی یه دیوار یه عکس رهبری🇮🇷 مرکز😍و اطرافش...
عکس شهید خرازی،🌷
شهید همت،🌷
شهید احمد کاظمی،🌷
شهید جهان آرا🌷 رو چسبوندم.
یه گل مصنوعی🌸هم کنار میز تحریرم گذاشتم و یه گلدان حسن یوسف🌺
هم جلوی پنجره.فضای اتاقمو خیلی دوست دارم.
خوب که اتاق رو بررسی کرد،راهنماییش کردم روی مبل بشینه.
خودم هم رو صندلی میز تحریرم نشستم.
سرش پایین بود،گفت:
_من تجربه خواستگاری رفتن ندارم،اما شنیدم اول خانم ها سوالهاشون رو
میپرسن.😊ولی میشه قبل از اینکه شما سوالهاتون رو شروع کنید،من یه
سوالی بپرسم؟
-بفرمایید.
-چرا عکس این چهار شهید بزرگوار رو به دیوار اتاق تون زدید؟🤔
-این شهدا، #دوستان نزدیک من هستن...آدم باکسی دوست میشه که بخواد
#شبیه_ش باشه.من عکس شهید همت و جهان آرا رو به دیوار اتاقم زدم چون
حتی از عکس شون هم معلومه چقدر #محجوب و #باحیا هستن،اونقدر که
مشخصه #دوست_ندارن حتی به عکس شون هم #خیره بشیم.منم میخوام
اینطور باشم.️☝️
-چرا این عکس شهید خرازی رو زدید؟
- #لبخند همیشگی شهید خرازی معروف بوده و هست.این عکس برای وقتیه
که خبر شهادت سه تا از دوستانش رو بهش گفتن..معلومه که چقدر#ناراحته..شاید ناراحته چون از دوستانش جامونده.. شهید کاظمی هم از
دوستانش دیرتر شهید شد.ولی معنیش این نیست که این بزرگواران اون موقع
#لایق شهادت نبودن..زنده موندن چون زنده بودنشون #مفیدتر بود.چون هنوز
کارهایی بود که باید انجام میدادن..حتی زنده بودنشون هم کمتر از شهادت
#نبود..میشه نفس کشیدن هم ثواب شهادت داشته باشه.
-که اینطور..بسیارخب شما سوالهاتون رو بفرمایید.😊
-شما چرا میخواید ازدواج کنید؟
یه کم مکث کرد.بعد گفت:
_الان شما دلیل فلسفی میخواین یا مثلا...
-من دلیل شما رو میخوام بدونم،اگه فلسفیه،همون رو بگید،اگه غیر فلسفی هم
بفرمایید.
-دلیل هرکسی برای ازدواج به طرز فکرش و #سبک_زندگیش بستگی
داره...طرز فکر و سبک زندگی من خداست.من میخوام ازدواج کنم چون
میخوام #بنده_ی_بهتری باشم برای خدا.من میخوام کسی رو تو زندگیم داشته
باشم که بهم بگه نقطه ضعف های #بندگی کردنم،چیه.
-چرا من؟🤔
-چون میدونم #شماهم براتون مهمه که بنده ی خوبی باشین.اینکه برای شما هم
این مسأله مهم باشه باعث میشه به منم بیشتر کمک کنید تا کسیکه اصلا
اینطوری فکرنمیکنه.👌
-اینکه خودتون بنده ی خوبی باشین فقط براتون مهمه؟😧🤔
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)