#هرچی_تو_بخوای
پارت صدم
_امین بهم گفته بود اگه یه روزی زهرا اومد پیشت و ازت اجازه خواست
ازدواج کنه،بغلش کن و براش آرزوی خوشبختی کن.خوشبخت باشی
دخترم.😊🤗
فرداش رفتم پیش خاله مهناز.همون حرفهایی که به عمه زیبا گفته بودم بهش گفتم.خاله مهناز هم گفت:
_امین گفته بود اگه یه روزی زهرا اومد پیشت و ازت اجازه خواست که
ازدواج کنه بهش بگو دعای خیر امین همیشه خوشبختی توئه.😊🤗
روز بعدش گل نرگس خریدم.🌼فرتم پیش امین.🌷🇮🇷
اول مزارشو با
گلاب 🌸شستم.بعد گل نرگس رو مثل همیشه روی مزارش چیدم.یه کم ساکت
فقط نگاه میکردم.
گفتم:
_سلام...دلم برات تنگ شده...روزهایی که با هم بودیم برام مثل برق و باد گذشت،روزهایی که بدون تو گذشت برام یه عمر بود.😒همیشه عاشقانه
دوست داشتم.😊💝هیچ وقت نگفتم کاش بجای امین با یکی دیگه ازدواج میکردم.هیچ وقت نگفتم کاش با امین ازدواج نکرده بودم.
_...یادته روز آخر بهم گفتی ازدواج کن؟😒 اون موقع خیلی دلم گرفت.ازت ناراحت شدم.ولی حالا بعد دو سال و چهار ماه از شهادتت دارم ازدواج میکنم.😊واقعا دو سال از نبودنت میگذره؟!!!
نه.خیلی بیشتره.دو قرن و دو
سال گذشته.😒این زهرا،زهرایی #نیست که تو باهاش ازدواج کردی.از اون
دختر شوخ و خنده رو و به قول خودت خوش اخالق،باحیا، زیبا، مؤدب و
مهربون دیگه خبری نیست...من هنوز هم این خصوصیات رو دارم.حتی سعی
کردم بهتر از قبل باشم،ولی یه چیزایی #تغییر کرده..یادته آخرین باری که
کلاس استادشمس رفتم درمورد عشق صحبت کردم؟ گفتم #عشق مثل نخ تو
اسکناسه که اگه نباشه اسکناس زندگی ارزشی نداره..نخ تو اسکناس زندگیم
تغییر کرده،عشقی که #به_خدا داشتم یه جور دیگه شده.هم #بیشتر شده هم
#جنسش فرق داره.اسکناس زندگیم #باارزش_تر
شده..اون موقع بهترین دوستم
خدا بود.الان همه ی زندگیم خداست..
وقتی تو رفتی خیلی خوب فهمیدم همه چیز جز خدا #فانیه..خدا تنها کسیه که همیشه باهام میمونه...امین برام دعا
کن.😒😭🙏
دیگه گریه م گرفته بود...
-میخوام ازدواج کنم...با وحید..😭❤میشناسیش دیگه..بابا میگه مرد خوبیه.کارش سخته ولی میتونه خوشبختم کنه... قبلا میگفتم خوشبختی یعنی
اینکه آدم با کسی زندگی کنه که دوستش داره.الان به نظرم #خوشبختی یعنی
اینکه آدم تو #هر موقعیتی #باخدا باشه...دعا کن همیشه خوشبخت باشم...
تو
برام خاطره ی شیرینی هستی.خیلی چیزها ازت یاد گرفتم که تو روزهای بدون
تو خیلی به دردم خورد..یه زمانی خدا منو #باتوامتحان کرد،حالا هم میخواد
#باوحید امتحانم کنه.امتحانات با وحید #سخت_تره برام.از خدا خواسته بودم یا
وحید فراموشم کنه یا کاری کنه که عاشقش بشم،خیلی بیشتر از عشقی که به تو
دارم.😒خدا دعای دوم منو اجابت کرده.امین،من الان وحید رو بیشتر از تو
دوست دارم.خودت گفتی اینطوری راضی تری وگرنه من راحت تر بودم که تا
آخر عمرم با خیال و خاطراتت زندگی کنم...
من راضیم،از زندگیم،از اینکه تو خاطره ای و وحید حال.✨من #راضیم_به_رضای_خدا.✨ امین خیلی برام دعا کن.به حرمت روزهای
خوبی که با هم داشتیم برام خیلی دعا کن.
رفتم پیش بابا تو اتاقش...
با جون کندن بهش گفتم جوابم مثبته.🙈🙊مامان اومد تو اتاق، چشمهاش پر
اشک بود.گفت:
_اگه وحید هم بره چی؟😢
گفتم:
_شاید هم من زودتر از وحید رفتم.کی میدونه کی قراره بمیره؟😊
مامان بغلم کرد 🤗😢و برام آرزوی خوشبختی کرد.
محمد وقتی فهمید به گوشیم زنگ زد.صداش ناراحت بود.گفت:
_امیدوارم خوشبخت بشی.😒
شب علی اومد خونه ما.ناراحت بود.تو هال،پیش مامان و بابا گفت:
_شغل وحید بدتره که.زهرا دق میکنه از دست این پسره.😒😠
تو چشمهاش نگاه کردم وگفتم:
ادامه دارد ...
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)