eitaa logo
•🇮🇷 نَـسْلِ‌جَدیــٖـدِ‌اِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
1.3هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
22 فایل
•• بِسمِ ࢪبِّ الصُّمود •• همھ با یڪدیـــگࢪ، گوش بھ فࢪمان ࢪهبࢪ، بابصیـــࢪٺ دࢪوݪایٺ، تاشهـــادٺ، ظهوࢪمهدئ بن زهرا✨ ࢪاخواهیم دید. #ان‌شاءَاللّٰه🤲 شࢪوط: @shorote_samedoon مدیࢪیٺ: @Montazereh_delaram
مشاهده در ایتا
دانلود
😈👺.‌‌.. ⚠️ یه‌ دعای‌ِ جوشن‌ِ کبیر‌ داره‌ ولی‌ همش دو‌‌ کلمـه‌اس‼️ 😈همیشه‌ به‌ نوچه‌هاش‌ میگه‌ تکرار‌ کنین: یا‌ مایوس‌ و‌ یا‌ مغرور⁉️ 👈مواظب‌ باشیم! شیطان‌ یا ما رو‌ میکنه‌ یا ! (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌ 🛎 از خــ💌ــدا پرسیدند عزیزتریݩ بندگانـــــ نزد تو چه ڪسانے هستݩد؟😍 خداوند ݪبخݩدزد و گــفټ❤ آݩها ڪه میتواݩݩد تلافے ڪڹڹد اما به خاطر من میبخشند . .☺💌 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
"♥.🔐" هیچ‌گاه‌مستقیم‌به‌نامحرم‌نگاه‌نمےکرد وبه‌شدت‌مقید‌وچشم‌پاک‌بود!✨ اوقاتے‌که‌در‌مهمانے‌هاۍ‌خانوادگے‌بود اگر‌بانوان‌حضور‌داشتند،🧕 حریم‌شرعے‌رارعایت‌مےکرد.🌸 اگرجمع‌بابت‌موضوعے‌مےخندیدند سرش‌راپایین‌..🍂 مےانداخت‌ومیخندید😄❤️' 💜 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
رفیق؟ سواد‌رسانه‌ای‌‌توی‌جنگ‌نرم‌، حڪم‌‌بلد‌بودن‌کاربا‌ڪلاشینف‌ رو‌‌تو‌جنگ‌سخت‌داره‌‌ها . . (: (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
شماهایادتون‌نیست‌ومنم‌یادم‌نیست‌چون تواون‌زمان‌نبودم...🤷🏻‍♂ ولےیه‌زمانی‌توجبهه‌یه‌فرمانده‌داشتیم‌به نام‌حاج‌احمدمتوسلیان‌کہ‌بخاطربکاربردن یک‌کلمه‌ی‌فرانسوی"مرسی‌" توسط‌یک رزمنده، توبیخش‌کرد می‌دونین‌چــــــرا؟ چون‌می‌گفت‌ماانقلاب‌کردیم‌که‌فرهنگ طاغوتی‌وغرب‌روازایران‌خارج‌کنیم‌🇮🇷 فکرکردیم‌بگیم‌ "مرسی"، "اوکی‌"! دیگه‌کلاسمون‌میره بالا؟ 🙄 انقلاب‌!بسیجی‌واقعےمیخواد نه‌بسیجے غرب‌زده.. 🖐🏻 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
میدانـے... رسیده‌ام‌بہ‌جایۍ‌ڪہ‌وقتی‌نباشـے،، همہ‌بودن‌هـا‌پوچـند..! مۍشـود‌بیایۍ؟💔 بیایی‌و‌بـر‌سطر‌آخِـر‌دفتـر‌دلتنگۍ‌هایـم یڪ"تمـام‌شد،آمـدم"بنویسی:)🙂🌱 اللهـم‌عجـل‌لولیڪ‌الفرج🤍 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
~🕊 🌿💌 🌿میگفت: گرطالب‌شهـٰادتـۍبدان‌‌که‌نماز، ‌خوبه‌اول‌باشه‌و‌گرنه‌همه‌بلدن‌که‌اول ‌غذا‌بخورند،اول‌یه‌دل‌سیرچت‌کنند،اول ‌بخوابند! خلاصه‌اول‌همه‌کاراشونو‌ انجام‌میدن‌بعد‌نماز‌بخونند..❗️ ‌کسےکه‌دنبال‌شهادته‌بایداز تمومِ‌تعلقات‌دنیا‌دست‌بکشه..👋🏼 ♥️🕊 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
•🇮🇷 نَـسْلِ‌جَدیــٖـدِ‌اِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
#هرچی_تو_بخوای پارت پنجاهم تو دلم گفتم✨ #خدایا با اجازه ی #خودت،با اجازه ی #رسولت(ص) ،با اجازه ی
پارت پنجاه و یکم _امییییین.️☺ به چشمهام نگاه کرد و بالبخند و خیلی مهربون گفت: _جانم😍 این شد.از ته دل لبخند زدم...😍 همونجوری که چشم تو چشم بودیم، گفتم: _دوست دارم.😍🙈 یه دفعه زد رو ترمز،وسط اتوبان... سرم محکم خورد به داشبرد.🤕ماشین ها با بوق ممتد و به سرعت از کنارمون رد میشدن.🚙🚌روی صندلی جا به جا شدم و بدون اینکه نگاهش کنم پیشانیمو ماساژ دادم و با خنده گفتم: _امین خیلی بی جنبه ای..سرم درد گرفت.😁😁 هیچی نگفت... نگاهش کردم.سرش روی فرمان بود. ترسیدم.😧😥فکر کردم سرش با شدت خورده به فرمان. آروم صداش کردم.جواب نداد.نگران شدم.بلندتر گفتم: _امین،جان زهرا بلند شو.😨 سرشو آورد بالا ولی نگاهم نکرد. چشمهاش نم اشک داشت.😢قلبم درد گرفت.خوب نگاهش کردم.چیزیش نبود. به من نگاه نمیکرد. ماشین روشن کرد و رفت کنار اتوبان پارک کرد... از ماشین پیاده شد،رفت تو بیابون.🚶‍♂یکم که دور شد،نشست رو زمین.. من به این فکر میکردم که ممکنه چه حالی داشته باشه. احتمال دادم بخاطر این باشه که وقتی بخواد بره سوریه من ازش دل بکنم.😔💔 نیم ساعتی گذشت.... پیاده شدم و رفتم کنارش نشستم.چند دقیقه ای ساکت بودیم.بدون اینکه نگاهش کنم،گفتم: _من قول میدم هر وقت خواستی بری سوریه مانعت نشم،حتی دلخور هم نشم.نگران نباش.😒 دوباره بغضش ترکید... من با تعجب نگاهش میکردم.😟دیگه طاقت سکوتش رو نداشتم.اشکهام جاری شد.😭گفتم: _چی شده؟ امین،حرف بزن.😭 یه نگاهی به من کرد... وقتی اشکهامو دید عصبانی😠بلند شد و یه کم دور شد. گیج نگاهش میکردم.😟🙁دلیل رفتارشو نمیفهمیدم. ناراحت گفت: _زهرا..حلالم کن.😞 سؤالی نگاهش کردم.اومد نزدیکتر، گفت: _تو خیلی خوبی..😞خوش اخلاق ،مهربون ، مؤدب،باحیا،باایمان،زیبا...هرچی بگم کمه..😞ولی بخاطر دل من...شاید خیلی زود تنها بشی...من هر کاری کردم نتونستم بهت علاقه مند نشم.نتونستم فراموشت کنم.😣😞 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)