" یا رزاق "
کودک سه سالهام کنار دستم خوابیده و موهایش را نوازش می کنم تا خوابش سنگین شود و نوزاد ۳ماهه را روی پاها تکان می دهم تا نق و نوق هایش به خواب تبدیل شود.از یک روز پرکار خسته هستم ولی فکر می کنم باز هم می توانم کاری بکنم بدون اینکه آرامش بچه ها بهم بخورد؟😁کتابی که دیروز شروع کردم زیر چند دست لباس بچگانه و اسباب بازی به من چشمک می زند.📚
کش می آیم و به هر زحمتی هست برمی دارمش و شروع می کنم.آرام آرام اشک از گوشه های چشم سر می خورند روی گونه هایم . مادری از میان میله های زندان کودکانش را بغل می گیرد .آنقدر صحنه منقلب کننده است که زندانبان ساواکی هم دلش به رحم می آید و اجازه می دهد بچه ها آنسوی میله ها بیایند😭
به کودکان خودم نگاه می کنم که در آرامش خوابشان عمیق شده...🤱
این زن، یک مبارز است، یک چریک، یک محافظ مرد بزرگی در تبعید، یک فرمانده، یک نماینده مجلس و... مادر ۷فرزند
مگر می شود؟؟؟😳
به خودم نگاه می کنم و سعی می کنم نقش های متعددی برای خودم فهرست کنم.مگر می شود هم زن باشی و هم مادر و هم...
واقعا ظرفیت وجودی یک زن چقدر می تواند باشد؟
می تواند چندکودک قد و نیم قد داشته باشد و درس بخواند؟
شاغل باشد؟
مبارز باشد؟
کارآفرین باشد و...؟
بازهم به خودم نگاه می کنم و از خودم می پرسم یعنی نمی شد الان دوتا فرزند بزرگتر می داشتم که در گوشه اتاق یکی به دیگری املا می گفت؟؟؟
ظرفیت ها ساختنی است یا مادرزادی؟؟؟
کاش بشود خودمان را بیشتر و باظرفیت تر از حالایمان ببینیم...بسازیم...کاش!!!
#کتاب_خاطرات_مرضیه_حدیدچی_دباغ
#مزه_شیرین_مادری
#فرزند_برکت_زندگی
#فرزندآوری
#مادرانه
@naslmahdavi_1405