گوشه گوشهی اتاق عطر دلگرمی میداد، نفس کشیدن در این اتاق ماسوای خانههای دیگر است.
با دستهای حنازدهی همیشه مهربانش دور نعلبکی دست کشید و نفس گرفت...
گفت: دردت را میدانم مادر.
تو برای این روزها بزرگ نشده بودی!
حواست نبود، دنیا بیخبر مشت وا میکند، بزرگ نشده باشی ناغافل خرد میشوی...
بزرگ شو مادر، راه داریم باز ...
به قرنهای بعدِ حالا نگاه کن. میبینی همهی هیبت غصه آب میشود؟
آمدن #بهار هم نوید است، هم اتمام حجت، هم رخنمایی پردهی زمینی از بهشت. وارهان مادر.
دل به خدا بده
#زندگانی
💐🍃
@naslqasem