eitaa logo
ولایتمداران نصر جعفری
54 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
9.6هزار ویدیو
337 فایل
جهت ارتباط با ادمین @dabghi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از عصر سلیمانی
🌿 مادرشھید: بعد‌از‌شھادت‌عبدالصالح‌خونه‌ۍ‌ مامھمان‌مۍ‌‌آمد.. حالا‌ازاقوام‌ودوستان‌زنگ‌میزدن‌براۍ‌دیدار.. یڪ‌روز‌قرارشدچندنفرۍمھمان‌مابشن.. من‌همه‌چیزرابه‌اندازه‌همون‌چندنفر آماده‌ڪرده‌بودم.. دست‌تنھابودم‌وڪسالت‌هم‌داشتم.. غذاروحاج‌آقاگفتن‌ازبیرون‌سفارش‌میدن‌.. غروب‌موقع‌اذان‌همڪارای‌‌عبدالصالح زنگ‌زدن‌ڪه‌اوناهم‌‌براۍدیدارمیان.. دیگه‌تعداد‌زیاد‌شد‌.. حاج‌آقاگفتن‌ازبیرون‌دوباره‌شام‌میگیرم.. اینجورۍبراۍشماهم‌راحت‌تره.. گفتم‌ڪه‌نه! من‌نمۍخوام‌دوستاۍعبدالصالحم‌رو‌از بیرون‌شام‌بدم‌خودم‌درست‌میڪنم دیگه‌باهرخستگۍ‌ڪه‌داشتم‌غذارو درست‌ڪردم‌‌.. مھمان‌ها‌خوردندوچون‌‌‌عجله‌داشتن سریع‌رفتن.. حاج‌آقا‌براۍبدرقه‌مھمان‌هاتاسرمیدان‌رفت.. من‌مونده‌بودم‌وظرف‌هاۍ‌نشسته‌وواقعا‌ حالم‌خوب‌نبود.. حاج‌آقا‌گفته‌بودن‌ڪاری‌نکن‌خودم‌میام‌ نشستم‌باعبدالصالح‌ڪمۍ‌صحبت‌ڪردم‌ گفتم:مامان‌جان‌دوستات‌اومده‌بودنا‌.. مامان‌میبینۍ‌دست‌تنھام‌وچقدرریخته‌و پاشه‌،چقدرظرف‌ڪثیف.. زیادحرف‌زدم! بعدرفتم‌داخل‌اتاق‌‌‌دیدم‌صداۍدراومد فکرڪردم‌حاج‌آقا‌هستن‌.. فکرڪنم‌⁵دقیقه‌هم‌نگذشت‌ڪه‌پاشدم‌رفتم طرف‌آشپزخونه‌دیدم‌ڪه‌تمام‌ظرف‌هاهمه‌تمیز همه‌شسته‌شده.. هیچ‌ظرف‌کثیفۍ‌داخل‌آشپزخونه‌نیست.. بعدشک‌ڪردم‌شایدحاج‌آقا‌شسته‌باشن اتاق‌هاروگشتم‌نبودن! بعددیدم‌ڪه‌ازبیرون‌تازه‌رسیدن‌خونه.. اول‌رفتن‌سرآشپزخونه‌اونجا‌روڪه‌دیدن برگشت‌گفت:حاج‌خانم‌شماڪه‌ڪسالت‌ داشتۍ‌چطوراین‌همه‌ظرف‌وشستۍ!؟ گفتم‌ڪه:حاج‌آقا‌.. عبدالصالح‌ظرفاروشسته:).. -شھیدعبدالصالح‌زارع