eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
1.1هزار دنبال‌کننده
24.7هزار عکس
20.8هزار ویدیو
744 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🎨 | 🌟ای منتقم خون شهيدان برگرد از مشرق پر فروغ ايمان برگرد با سيصد و سيزده مسيحائی دم با همت و سلیمانی و چمران برگرد خونِ پاکِ شهدا منتظر توست؛ بیا...! 🌷شهید قاسم حمید🌷 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
17.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🔻فرقی نمی کند...! فرقی نمی کند کجا خادم باشد؛ آن کسی که دلش پیوند خورده با شهداء؛ که خادم الشهداء به شبیه الشهداء شدن است...! درمیدان نبردنفس همچون شهیدان باش خدایا مرا پاکیزه بپذیر... 📌اعزام خادمین شهدا به یادمان های مناطق عملیاتی ۸ سال دفاع مقدس ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
معراج رادیو.mp3
زمان: حجم: 5.93M
📻 رادیوپلاک زیارت با معرفت معراج شهدا،بوسه گاه شهیدان ⭐️ تولید و انتشار در رادیو پلاڪ⭐️ °•﴿رادیورسمےستادراهیان نورڪشور‌‌‌﴾•° 〰〰🖊نویسنده:خادم الشهداء ••💻 تدوین: محمدحسین گودرز 🎙گوینده:خادم الشهداء 📥پیشنهاد دانلود 📤پیشنهادارسال ✨پیشڪش میشود بھ سیدالشهداے جبهه مقاومت: [سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانے🇮🇷] و همه شهدای مدافع حرم 🖇به رادیو پلاک بپیوندید... 🎙【 eita.com/radiopelak 】🎧
noghte-rahae-02.mp3
زمان: حجم: 7.79M
🔊 | 🔻میگم عاشقم اما خودم بهتر میدونم که نالایقم... 🎙سیدحسین موسوی ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🌟بازا که در فراق تو چشم امیدوار... ➕به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🔰 | 🔻مستندی کوتاه درباره شهید اسماعیل خانزاده؛ شهیدی که توفیق ملاقات با حضرت ولی‌عصر (عج) نصیبش شده بود. 📍پخش در روز نیمه شعبان۲۷ اسفند ۱۴۰۰؛ ساعت ۱۵ از👇 Farsi.Khamenei.ir/live ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🎨 | ✨شادی و شَعف بہ جایِ غم می آید رحمٺ عوضِ ظُلم و ستم می آید ای ڪاش بگویند در این نیمه‌شعبان دارد پسرفاطمه هم می آید خونِ پاکِ شهدا منتظر توست؛ بیا! 🌷شهید شاهرخ ضرغام🌷 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🔰 | 🔹یادمان گمبوعه در منطقه‌اي در كيلومتر ۱۰ جاده اهواز – حميديه، محل استقرار نیروها در عملیات بیت المقدس، قرارگاه قدس و بخشی از نیروهای عمل کننده این منطقه در دفاع مقدس بوده است. 🔹در جنگ جهانی اول در خوزستان، برخی طوایف عرب به صورت پراکنده به مقابله با نیروهای متجاوز انگلیسی پرداختند و تعداد زیادی از آن ها در این محل به شهادت رسیدند.با شروع جنگ تحمیلی جنگل گمبوعه محل استقرار و مبارزه نیروهای نظامی و مردمی در مقابله با دشمن برای ممانعت از اشغال اهواز بود. 🔹در عملیات بیت المقدس نیز قرارگاه قدس و بخشی از نیروهای عمل کننده در این منطقه استقرار داشتند. به دلیل اهمیت حماسه-ی دفاع مقدس مردمی که پیوند عمیقی با مرجعیت دینی در سال ۱۲۹۳ ه.ش و نیز در طول هشت سال دفاع مقدس داشته است، به دستور رهبر معظم انقلاب « یادمان شهدای گمبوعه » در جوار قبور شهدای این منطقه احداث گردید. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
📝 | 💠شلمچه سرزمین باشرافتی است که عظمت خود را از قدوم یاران آخر الزمانی امام عشق کسب کرده است...! 🌟شلمچه تنها نام یک پاسگاه مرزی نیست بلکه مرز ایمان و کفر است و صحنه نبرد عاشورائیان عصرانتظارِ مهدی موعود(عج)... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🔰 | 🔻شاید در تاریخ بشر کمتر دوره ای اتفاق افتاده باشد که آحاد بشری، به قدری امروز احساس نیاز به یک منجی داشته باشد، احساس نیاز به مهدی(عج)، احساس نیاز به یک دست قدرت الهی، احساس نیاز به یک امامت معصوم. ۱۳۹۹/۱/۲۱ ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
📝 | 🌟 از لابه لای نیزارها عبور میکنی هر قدمی که بر میداری بوی خدا بیشتر به مشام میرسد ،پل های لغزنده تو را به یاد لغزش هایت می اندازه و قدم بر روی رمل ها و فرو رفتن در آن یادآور فرورفتن در گناهانت میشود . 💠مسیر عاشقی را طی میکنی همانگونه که آن عاشقان بی پروا و بیباک طی کرده اند، اما سرانجام آنان کجا و حال واحوال گنهکار تو کجا!چشمانت به آب زل زده و زبانت بند میاید و اشک ها قصه دل را بازگو میکند برای کسانی که محرم اسرار هستند. 🔅 دستت را به سمت آن پرنده های عاشق بال بسته دراز میکنی همان هایی که با بال های بسته هم به سمت خدا پرواز کردند و خود را به آغوش پر از مهر او رساندند ، صدایشان میزنی و یاری میخواهی از آن غواصان ماهر تا تو را از غرق شدن در دریای سیاه گناه نجات دهند. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🍂 🔻 🔸خاطرات فرنگیس حیدرپور (۲۹ 🔹بقلم: مهناز فتاحی کانال حماسه جنوب، ایتا •┈••✾❀🔸❀✾••┈• همگی پشت سر دایی‌ام آیه‌الکرسی خواندیم و مادرم با صدای بلند گفت: «براگم، در امان خدا. همه‌تان به امان خدا.» همه مردم توی کوه پخش بودند. هر کس که موقع فرار چیزی برداشته بود، با بقیه تقسیم کرد. ظهر روز بعد، همه چیز تمام شد. منتظر ماندیم تا خبری برسد یا یکی بیاید کمک. همه گرسنه بودند. پدرم مرتب سرش را تکان می‌داد و اشک چشمش را پاک می‌کرد. آفتاب داغ به سرمان می‌تابید و خسته‌تر و تشنه‌ترمان می‌کرد. باید صبر می‌کردیم. چارۀ دیگری نداشتیم. نیمه‌شب بود که از دور سایۀ مردی را دیدم که به طرفمان می‌آید. به مادرم گفتم : «نگاه کن، یکی دارد این طرفی می‌آید. تفنگ هم دارد.» مادرم توی تاریکی چشم‌هایش را ریز کرد و با یک دنیا دلهره گفت: «به نظرت ایرانی است یا عراقی؟» رو به زن‌ها، آرام و یواشکی گفتم: «همه بروید کنار صخره‌ها.» یک سنگ تیز دست گرفتم و پشت سنگ‌ها قایم شدم. همه سنگر گرفتند. یک‌دفعه آن کسی که می‌آمد، بلند گفت: «آهای نترسید... منم ابراهیم.» صدای ابراهیم را شناختم. از خوشحالی داشتم پر در می‌آوردم. برادرم بود که به طرف ما می‌آمد. مادرم بلند شد و توی تاریکی دستش را رو به آسمان گرفت و فریاد زد: «خدایا شکرت! خدایا شکرت، پسرم برگشته.» زن‌ها با شادی به مادرم می‌گفتند: «چشمت روشن.» نفس راحتی کشیدیم. ابراهیم برگشته بود! وقتی نزدیک رسید، دیدم توی دستش نان و قابلمۀ غذاست. در حالی که می‌خندید، فریاد زد: «عدسی می‌خورید؟!» می‌خندید و می‌آمد. قابلمۀ غذایی را که مادرم جا گذاشته بود، با خودش آورده بود. همه دورش را گرفتیم و بر سرش ریختیم. قابلمه را از دستش گرفتند و زمین گذاشتند. مادرم، ابراهیم را می‌بوسید و گریه می‌کرد. بعد من بغلش کردم. فقط می‌گفتم: «براگم... براگم ابراهیم.» بعد نوبت پدرم بود که دو تا چشم‌های ابراهیم را ببوسد و اشک بریزد. ابراهیم می‌خندید. مادرم او را ول نمی‌کرد. فقط می‌بوسیدش و قربان صدقه‌اش می‌رفت. آخرش ابراهیم مادرم را روی زمین نشاند، کنار او نشست و گفت: «مرا کشتی ، دالگه! بس است... بیا، حالا کنارت هستم.» بعد هم او شروع کرد به بوسیدن مادر! می‌بوسید و می‌گفت: «دالگه، حلالم کن. ببخش که نگران شدی.» پرسیدم: «ابراهیم، تا حالا کجا بودی؟ به خدا همه نگران بودند. دلمان هزار راه رفت. پس رحیم کجاست؟» اسم رحیم که آمد، ابراهیم گفت: «وقتی عراقی‌ها حمله کردند، همه از هم جدا شدیم و به سمت عقب برگشتیم. حالش خوب است. خبرش را دارم.زن عمویی داشتم که .... •┈••✾❀🔹❀✾••┈• ادامه دارد.. کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂