eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
930 دنبال‌کننده
22هزار عکس
16.8هزار ویدیو
542 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❗️آشوبهای سال 88 مقدمه ای شد برای ترور دانشمندان هسته ای ❗️آشوبهای سال 98 مقدمه ای شد برای ترور سردار سلیمانی ❗️آشوبهای سال 1401 مقدمه ای شده برای ترورهای دسته جمعی در زاهدان و خلاصه بحث؛ آشوب مشکلی را حل نمی کند اما حتما دست دشمن برای ترور و ناامنی را بازتر می کند. https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
💢ظریف: پیامی که بنام اینجانب پخش‎شده ساختگی است ♦وزیر خارجه پیشین: پیامی که بنام اینجانب به دانشجویان گرانقدر دانشگاه شریف پخش شده ساختگی، سراپا نادرست و تنها نمایشگر آرزوهای آشفته نویسندگان آن است. 🆔 @amarha
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 کلیپ_نوشت| قدرت دفاعی باید تقویت بشود. 👤 🔹 تقویت نیروهای مسلّح تقویت کشور است. یکی از ستونهای محکم در تقویت کشور، نیروهای مسلّح هستند. البتّه تقویت کشور فقط به نیروی مسلّح وابسته نیست؛ ستونهای محکم دیگری هم هستند: پیشرفت علمی مایه‌ی پیشرفت کشور است؛ ایمان عمومی مردم و رسوخ ایمان در دلها مایه‌ی استحکام ملّی است؛ حکومت برخاسته‌ی از مردم و متّکی به مردم مایه‌ی سربلندی یک کشور است؛ همه‌ی اینها هست، لکن حضور نیروهای مسلّح و قدرت نظامی هم یک وسیله‌ی مهمّی برای تقویت بنیه‌ی کشور است. ✅ این عوامل گوناگون میتوانند کشور را از آسیب‌ها و دشمنی‌ها حفظ کنند و حراست کنند. البتّه این مال همه‌ی کشورها است، مخصوص کشور ما نیست؛ همه‌ی کشورها احتیاج دارند به این ابزارهای استحکام، لکن در کشوری مثل کشور ما که با دشمنان قلدر و زورگو مثل آمریکا و امثال آنها روبه‌رو است، این اهمّیّت بیشتری دارد؛ لذا قدرت_دفاعی باید تقویت بشود. ۱۴۰۱/۰۷/۱۱ ➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
(۱) :👇 💗 شهید احمد وکیلی که با پیروزی انقلاب نام مستعار  سعید را برای خود انتخاب کرده بود، بچه شهر قم بود. حضور در کردستان ، ایمانی قوی و دلی چون شیر را می طلبید. در اردیبهشت سال 59 و در جریان عملیات آزاد سازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه ، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت می کرد تا خون خواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی بر سر او بیاورند که باور این رفتارها از سوی انسانهائی به نام کومله و دمکرات بسیار سخت است...😇 بعداز مجروحیت و اسارت سعید دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد👈 آقای رمضانی می گوید:👇 ⭐حدود یك سال و چندی كه در دست کومله اسیر بودم همان اول اسارت كه به پایگاه منتقل شدم، گفتند هیچ اطمینانی درحفظ اینها نیست، به همین خاطر👈 "پاشنه‌های هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ كردند و برادران دیگر را هم نعل كوبیدند و با اراجیف و فحاشی بر این عمل شان شادمانی می‌كردند" 😭 بعد از 18 روز قرار شد مارا به سبک دموكراتیك و آزادانه!! محاكمه و دادگاهی كنند. روز دادگاه رسید، رئیس دادگاه، سرهنگ حقیقی را كه همان اوایل انقلاب فرار كرده بود شناختم و محاكمه بسیار سریع به انجام رسید. چون جرم محكومین مشخص بود. دفاع از حقانیت اسلام و جمهوری آن و ندادن اطلاعات و بالطبع حكم هم مشخص، عده‌ای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محكوم شدیم😣 🌟حكم ما كه اعدام مان قسطی بود به صورت كشیدن ناخن‌ها،بریدن گوشت‌های بازو و پاها، زدن توسط كابل، نوشتن شمارهای انقلابی!😔 توسط هویه برقی و آتش سیگاربه سینه وپشت مابودو  تمامی اینها بی چون و چرا اجراء می‌شد كه آثارش بخوبی به بدنم مشخص است 😰 مرسوم است به میمنت ازدواج نوجوانی، جلو پایش قربانی ذبح شود. این رسم را كومله نیز اجرا می‌كرد با این تفاوت كه قربانی‌ها در اینجا جوانان اسیر ایرانی بود. عروسی دختر یكی از سركردگان بود. پس از مراسم، آن عفریته گفت: باید برایم قربانی كنید تا به خانه شوهر بروم. 🌟دستور داده شد قربانی‌ها را بیاورند. ۱۶ نفر از مقاوم ترین بچه‌های بسیج و ارتش ودو روحانی را كه همه جوان بودند، آوردند و تك تك از پشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پر پر می‌زدند و آنها شادی و هلهله می‌كردند. بله، بزرگترین جرم همگی ما این بود كه می‌خواستیم دست اینان را از سر مردم مظلوم و مسلمان كُرد آن منطقه كوتاه کنیم. شهید سعید وکیلی 75 روز زیر شكنجه بود، ابتدا به هر دو پایش نعل كوبیده و به همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری می‌بردند. پس از دادگاهی شدن محكوم به شكنجه مرگ شد بلكه اعتراف كند. اولین كاری كه كردند هر دو دستش را از بازو بریدند😇 و چون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد.این بهداری بردن و معالجه كردن هایشان به خاطر این بود كه مدت بیشتری بتوانند شكنجه كنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست. 🌟پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش را سوزاندند.😞 سوزاندن پوست تنها مقدمه شكنجه بود به این معنی كه مدتی می‌گذرد تا پوست‌ های نو جانشین سوخته‌ شده و آن وقت همان پوست‌های تازه را می‌كندند كه درد و سوزندگی‌اش بسیار بیش از قبل است و خونریزی شروع می‌شود و تازه آن وقت نوبت آب نمك است كه با همان جراحات داخل دیگ آب نمك می‌اندازند كه وصفش گذشت. تمام این مراحل را سعید وكیلی با استقامتی وصف‌ناپذیر تحمل كرد و لب به سخن نگشود😭 🌟او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه می‌كرد. استقامت این جوان آن بی‌رحم‌ها را بیشتر جری می‌كرد. روزهای آخر بود و او كه دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید كه خدایا می پسندی اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگی‌ام تنها برای تو باشد و بس 🙏خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محكوم به اعدام گردید. زخمهایش را باز كردند و پس از آنكه با نمك مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش كه زیرش آتش بود انداختند و همان جا مشهدش شد و با لبی ذاكر به دیدار معشوق شتافت. اما این گرگان كه حتی از جسد بی‌جانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما كه هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند... , راوی برادر 💢ڪاری ڪن 👈 اے_شهید‌: بعضے وقتـــ ها نمیـدانم در گـرد و غبـار گنـاه این دنیـا چه ڪنم. مـرا جدا ڪن از زمیـن. 🙏دستمـ را بگیـر... میخواهمـ در دنیاے تو آرامـ بگیرم ... 👌
(۲) مظلومترین_ مادر_ شهید _ هستم👇 💥 صدای مادر هنوز می لرزد، هنوز دست هایش آرام نشده اند. می گفتند، درباره جزئیات شهادت یوسف خیلی پا پیچش نشوید، حالش بد می شود، اما وقتی رو به رویش نشستم چشم هایش چیز دیگری می گفت. انگار مادر منتظر نام یوسف بود... 💥 بعد از انقلاب وارد سپاه شد، جنگ که شروع شد دائما به منطقه کردستان رفت و آمد داشت. چند بار به شدت مجروح شده بود. خوب یادم هست، در همین ماه مبارک رمضان از طرف سپاه آمدند و گفتند که یوسفت زخمی شده و حالا در بیمارستان امام تبریز بستری است... 💥 افطار نکرده راهی تبریز شدم، در بیمارستان چشمم از دور یوسف را شناخت، مادر قربانش بشود، چوب زیر دستش گذاشته و در میان تعداد زیادی از مجروحین ایستاده بود....  از دور صدایش زده و خود را دوان دوان به آغوشش رساندم، صدای شیون و زاری ام بیمارستان را به هم زد، همه داشتند ما را نگاه میکردند، مادری که مدت هاس پسر دلبندش را ندیده و یوسفی که مجروح در آغوش مادرش آرام گرفته.... 💥یوسف گفت: مادر! تو را به خدا آرام باش! گریه نکن، من را از آغوشت بیرون بکش؛ بچه ها با دیدنت یاد مادرشان می افتند و دلشان می گیرد... رنگ به رخسار نداشت. بعد از چند روز از بیمارستان مرخص اش کردیم و آمدیم خانه در روستای کوتاجوق... 💥 در منطقه همه او را می شناختند، ضد انقلاب و دمکرات کینه عجیبی از یوسف در سینه داشتند، چندین نفر از سرکرده های شان را غافل گیر و در بند کرده بود... 💥 شب خوابید! گفته بود برای نماز بیدارش کنم. نیم ساعتی به اذان مانده بود که بیدار شدم، دیدم دمکرات ها روی دیوار های خانه با چراغ به یک دیگر علامت میدهند، پدرش را بیدار کردم، گفتم دمکرات ها بیرون خانه هستند. گفت: آن ها هیچ کاری نمی توانند بکنند. آقا یوسف بیدار شد. گفت مامان چه خبره؟ گفتم چیزی نیست، نگاهی به ساعت کرد و برای نماز وضو گرفت... رکعت اول نمازش را خوانده بود که دمکرات ها وارد خانه شدند، همه جا را گرفتند، یوسف بدون توجه به آن ها نمازش را خواند و تمام کرد. 💥 اسلحه را به سمت من گرفتند، گفتند:👇 لامصب! تو هم حزب اللهی هستی؟... یوسف تفنگ را از پیشانیم کشید و گفت: شما برای گرفتن من آمده اید، پس با مادرم کاری نداشته باشد... میخواستند یوسف را ببرند...💥یوسف گفت: مرا از پشت بام ببرید! گفتند: می ترسی که از نگاه های مردم روستا شرم سار باشی؟ گفت: می ترسم که زنان روستا مرا ببیند و هراس دلهای شان را فرا بگیرد و فکر کنند که شما به منطقه مسلط شده اید! 💥 گفتند: تو نماز میخوانی؟ برای رهبرت است؟ این نماز برای خدا نیست و این عبادت ها قبول نیست... گفت: نام رهبرم را به زبان نیاور، من برای رهبری می جنگم که یک ملت در نماز به او اقتدا می کنند... در این حال یکی از زنان دمکرات با قنداق تفنگ ضربه محکمی به دهان یوسف زد که غرق در خون شد... خلاصه یوسفم را بردند... 💥 صبح که شد پیغام آوردند که یوسف را شهید کرده ایم، پدر و مادرش برای تحویل جنازه به مقر حزب بیایند. پدرش با شنیدن این خبر همان جا دق کرد و جان سپرد... من و برادرش به آن سوی رودخانه رفتیم، یوسف را همان جایی که سپاه چندی از اعضای ضد انقلاب را به هلاکت رسانده بود، شهید کرده بودند... بدن یوسفم تکه تکه شده بود... انگشت هایش، جگرش، اعضا و جوارحش...💥 گفتند: اجازه نداری از اینجا خارجش کنی، همین جا دفنش کن... در حالی که اعضای ضدانقلاب  به صورت مسلح بالای کوه ایستاده بودند، با دست هایم زمین را کندم، تکه تکه یوسفم را در قبر گذاشتم، یک مهر کربلا در دستم بود، خرد کرده و روی تکه های جسدش پاشیدم... 💥 با فریاد لااله الا الله، الله اکبر و خمینی رهبر دفنش کردم. با دست های خودم... خدایا! تو خودت شاهد هستی که بالای سرش خانومی💗 با چادر سیاه ایستاده بود و به من می گفت که آرام باش و بگو لا اله الله... 💥 امروز با گذشت سال ها مزارش در منطقه به امام زاده معروف شده است، مردم منطقه از دعا در مزارش حاجت های زیادی گرفته اند. قبر یوسف و پیکر تکه تکه اش امروز محبوب و آرام بخش مردم منطقه است. 💥 فیروزه شجاعی (مادر شهید یوسف داور پناه) در تمام ثانیه ها از یوسفش گفت، دست هایش لرزید و صدایش گرفت... اما این داستان تمام زندگی و رنج های این مادر بزرگوار نیست. بعد از شهادت پسرش یوسف، داماداش نیز به کاروان شهداء پیوست! فیروزه خانوم از آن روز تا کنون مسئولیت نگه داری و زندگی نوه هایش را نیز بر عهده دارد. 💥 شاید من(نگارنده) هم به خوبی رنج هایی که بر این مادر بزرگوار وارد آمده را درک نکنم، چرا که معتقدم این کار تنها از عهده مادران و زنان سرزمینم ساخته است. حرفی بیش از این نمی توان گفت و شرحی بیش از این نمی توان نوشت... دردناک کاوه
(۳) ☀️عاشقان واقعی نهضت و انقلاب امام خمینی، ما کجای کار انقلاب ایستاده ایم!؟ 🌷ناهید را خیلی اذیت و آزار می کرده اند. صبح ها او را به طناب می بستند و در آبادی می گرداندند و اعلام می کردند او جاسوس خمینی است... همه ناخن‌هايش را كشيده بودند... موهای سر او را تراشیده و او را روستا به روستا می گرداندند. شرط رهایی ناهید را توهین به حضرت امام خمینی قرار داده بودند. اما ناهید استقامت کرده و دربرابر این خواسته ی آنها، شهادت را بر زنده بودن و زندگی با ذلت ترجیح داده بود. ناهید در آن زمان هفده سال داشت. كار زيادي از او نخواسته بودند. به او گفتند فقط به خميني توهين كن تا آزادت كنيم؛ همين!... اما همين چيز كوچك براي او خيلي بزرگ بود. آنقدر بزرگ كه حاضر شد به خاطرش ماه‌ها اسارت بكشد، با سر تراشيده در روستاها چرخانده شود. ناخن‌هايش را بكشند و بعد از كلي شكنجه‌هاي ديگر زنده به گورش كنند. براي دختر هفده ساله‌اي کرد كه به بعدها "سميه كردستان" معروف شد، تحمل همه اينها آسانتر بود از توهين به امام و رهبرش...به امام و مقتدایش توهين نكرد و سرانجام كوموله در حالی که هنوز زنده بود, در کمال بی رحمی زنده به گورش كردند... کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه برشی از زندگی شهیده, ناهید فاتحی کرجو
(۴) مروری بر زندگی شهیده تازه تفحص‌شده «فاطمه اسدی» «فاطمه اسدی» هفتم شهریور سال ۱۳۶۱، وقتی برای ملاقات همسرش که در چنگال ضدانقلاب بود، به روستای «نرگسله» رفت، با جسم نحیف وی روبه‌رو شد؛ بنابراین لب به اعتراض گشود و ضدانقلاب نیز در همان لحظه دستور اعدام این زن پارسای آزاده را صادر کرد. «فاطمه اسدی» یازدهم مرداد سال ۱۳۳۹، در روستای «باقرآباد» از توابع شهرستان «دیواندره» در خانواده‌ای متدین دیده به جهان گشود و دوران طفولیت وی در شرایطی سخت سپری شد. او زمانی که به سن تحصیل رسید، فقر و محرومیت و نبود امکانات، مانع از تحصیلش شد و وی را از نعمت آموختن محروم کرد. «فاطمه» از کودکی پنجه در پنجه­ فقر افکند و با کار و تلاش به مبارزه با این پدیده­ شوم پرداخت؛ به‌طوری که هم در منزل کار می­‌کرد و هم در مزرعه، تا مقداری از سنگینی بار اداره زندگی را که بر دوش پدر و مادرش بود، بکاهد...وی در عنفوان جوانی، تشکیل زندگی داد که ثمره ازدواج او یک دختر است. او بانوی خودساخته‌­ای بود و ایمانی به استواری کوه­‌های کردستان داشت، پاکی، دین‌داری و پارسایی، مهم‌ترین شاخصه‌های حیات وی بودند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و حضور عناصر ضدانقلاب در منطقه، «فاطمه اسدی» برافروخته شد و زمانی که می­‌دید آن‌ها به‌صورت علنی به تاراج نقد باور‌های مردم پرداخته و نسبت به مسلمانان جفا می­‌کنند، بیشتر نگران شد. از سویی دیگر، همسر او هم که از سالکان طریق دین بود، در این زمینه با «فاطمه» هم‌عقیده بود؛ بنابراین آن­‌ها تصمیم گرفتند تا برای مبارزه با سلطه­ ضدانقلاب به پا خیزند. «فاطمه اسدی» و همسرش همکاری خود را با نیرو‌های سپاه و پیشمرگان مسلمان کرد آغاز کردند. ضدانقلاب وقتی از ماجرا مطلع شد، همسرش را دستگیر و به زندان خود در روستای «نرگسله» انتقال داد. پس از دستگیری همسرش، فقر، فشار و تنهایی، مانع از مبارزه‌ی «فاطمه اسدی» با ضد انقلاب نشد، وی بسیار با جرأت و پردل بود و در هرجایی که زمینه‌­ای فراهم می­‌شد، به افشای چهره ضدانقلاب می‌پرداخت. او سختی­‌های راه را بر خود هموار کرده و مرتب برای ملاقات همسرش به روستای «نرگسله» می‌رفت و برای آزادی همسرش نیز هیچ‌گاه به ضدانقلاب التماس نکرد و عقیده داشت که «این‌ها حقیرتر از آ­­­ن هستند که من التماس‌شان کنم»؛ بنابراین هروقت همسرش را ملاقات می‌کرد، فقط یک توصیه برای او داشت: «مبادا در مقابل دشمن کم بیاوری و شکسته شوی، محکم و استوار در مقابل‌شان مقاومت کن و از عقاید و باورهایت دفاع کن، تسلیم شدن در برابر این عناصر فاسد، گناهی بزرگ و نابخشودنی است». «فاطمه اسدی» روز هفتم شهریور سال ۱۳۶۱، وقتی برای ملاقات همسرش به روستای «نرگسله» رفت؛ با جسم نحیف وی روبه‌رو شد؛ آثار شکنجه را به‌وضوح در جای‌جای بدن او دید و چشمان کبودشده و صورت زخمی او را مشاهده کرد؛ بنابراین با فریادی رسا، آن‌چنان که همه‌ ساکنان روستا آن را بشنوند و انعکاس پژواک این فریاد را کوه‌­های اطراف به همه برسانند، لب به اعتراض گشود و با مزدور، اجنبی و فاسد خواندن عناصر ضدانقلاب، هیبت و هیمنه­ آن‌ها را شکست. دشمن وقتی دید که حیثیت نداشته‌اش بیشتر از همیشه بر باد رفته است، «فاطمه اسدی» را به داخل مقر خود و همسرش را هم به زندان برگرداند و در همان لحظه نیز دستور اعدام این زن پارسای آزاده را صادر کرد؛ بنابراین مزدوران او را در همان‌جا تیرباران کرده و به شهادت رساندند. بعد از شهادت «فاطمه اسدی»، پسر کوچکش به‌دلیل نبود سرپرست، در گهواره از دنیا رفت و شوهرش نیز بعد از سه سال از زندان «دولتو» آزاد شد... کتاب خاطرات دردناک، ناصر کاوه
(۳۱) ☀️قابل توجه مسئولین، مردم و....در جامعه شیعه وقتی اکثریت شیعیان نسبت به مسائل اجتماعی بی تفاوت باشن 👈 «کربلا رخ میده‌ نه ظهور !» 🔰 به حمله می کنید ⁉️👈 فکر می کنید ملت از این چیزها می ترسد ⁉️ ✅ این ملت راه همان پدر شریف را ادامه می دهند که سالها زندانی بود اما دست از مقاومت نکشید ، ما را از سر بریده و بدن های آغشته به خون می ترسانید ⁉️ 🔰 ملتی که هشت سال با تمام دنیا جنگید ، جوانانش را به دفاع از فرستاد ، در هر اغتشاشی پای نظامش هست را از در راه خدا می ترسانید ⁉️ ⏪ ترور کردن زنان و کودکان بی پناه ، کار بزدلان است ، نه جنگجویان نظامی... الحق که جزء نوادگان عمرو عاص هستید که مرد جنگ نبود و اگر آن کار زشت را نمی کرد و لباسش را.... با ذوالفقار علی (ع) زودتر به درک واصل می شد 👈 آداب نظامی شما این است 👈 حیله و ترور افراد بی سلاح ، همین ... آشوبهای سال 88 مقدمه ای شد برای ترور دانشمندان هسته ای❗️آشوبهای سال 98 مقدمه ای شد برای ترور سردار سلیمانی❗️آشوبهای سال 1401 مقدمه ای شده برای ترورهای دسته جمعی در زاهدان و ... خلاصه بحث؛ آشوب مشکلی را حل نمی کند اما حتما دست دشمن برای ترور و ناامنی را بازتر می کند. 🔴 قدرت دفاعی باید تقویت بشود. 👤 🔹 تقویت نیروهای مسلّح تقویت کشور است. یکی از ستونهای محکم در تقویت کشور، نیروهای مسلّح هستند. البتّه تقویت کشور فقط به نیروی مسلّح وابسته نیست؛ ستونهای محکم دیگری هم هستند: پیشرفت علمی مایه‌ی پیشرفت کشور است؛ ایمان عمومی مردم و رسوخ ایمان در دلها مایه‌ی استحکام ملّی است؛ حکومت برخاسته‌ی از مردم و متّکی به مردم مایه‌ی سربلندی یک کشور است؛ همه‌ی اینها هست، لکن حضور نیروهای مسلّح و قدرت نظامی هم یک وسیله‌ی مهمّی برای تقویت بنیه‌ی کشور است. ✅ این عوامل گوناگون میتوانند کشور را از آسیب‌ها و دشمنی‌ها حفظ کنند و حراست کنند. البتّه این مال همه‌ی کشورها است، مخصوص کشور ما نیست؛ همه‌ی کشورها احتیاج دارند به این ابزارهای استحکام، لکن در کشوری مثل کشور ما که با دشمنان قلدر و زورگو مثل آمریکا و امثال آنها روبه‌رو است، این اهمّیّت بیشتری دارد؛ لذا قدرت_دفاعی باید تقویت بشود. ۱۴۰۱/۰۷/۱۱ ⭕️ *جدال دو اسلام بر سر آزادی زن* 🔹 گوردین ترولر (Gordian Troeller) مستندساز آلمانی به همراه همسر فرانسوی‌اش ماری کلود دفارژ (Marie-Claude Deffarge)، اواخر سال ۵۸ به ایران می‌آیند. 🔸 آنها چند سالی‌ است «وضعیت زنان در جهان» را سوژه مستندسازی‌شان کرده‌اند، و حالا یک‌سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران آمده‌اند تا وضعیت زنان ایرانی را در دوگانه‌ی آزادی و حجاب به تصویر بکشند. دوگانه‌ای که باعث جدال بین اسلام‌گراها و غرب‌گراها شده است. 🔹 اما مشاهدات میدانی و گفت‌وگوها، تصویر ذهنی‌شان را به هم می‌ریزد. 🔸 آنها که پیش از انقلاب هم چندبار به ایران سفر کرده بودند، این‌بار با وضعیت جدیدی مواجه می‌شوند؛ زنانِ باحجابِ پس از انقلاب اسلامی، به شدت سیاسی هستند؛ در فعالیت‌های اجتماعی حضور پرشوری دارند و در حوادث مختلف نقش‌آفرینند. 🔹ترولر در توصیف این وضعیت می‌گوید: از زمانی که مذهب به مرکز مبارزه سیاسی بدل شده، زنان در حال پیشروی هستند؛ در اسلامی که خمینی ارائه می‌دهد آنچه پیشتر برای زنان خلاف مذهب دانسته می‌شد حالا می‌تواند به‌نام اسلام مطالبه شود. [و این یعنی] جدال اصلی بین دو نوع قرائت از اسلام است؛ اسلام اصیل و اسلام تحریف شده! و مبارزه توده‌ها در انقلاب اسلامی هم نه فقط با شاه بلکه با اسلام تحریف شده بود. 🔸 تولد دوباره‌ای که اسلام ناب برای زنان به ارمغان آورده، افق نویی به روی کارگردان باز می‌کند تا او هم اسم مستندش را بگذارد: «آزادی با حجاب» 🔺 این فیلم بخشی از مستند «آزادی با حجاب» است؛ ترجمه شده توسط سیمافکر 🔺 پ.ن: همان اسلام ناب و اصیلی که سال ۵۷ بر جذابیت آزادی جنسی غلبه کرد و جوانان را به میادین مبارزه با انواع استثمار کشاند، هنوز هم می‌تواند کارگشا باشد؛ کافیست برگردیم به اسلام ناب... ☀️آل سعود پشت حادثه تروریستی شیراز است، علیرضا تقوی نیا در گفتگوی زنده تلویزیونی : بن سلمان گفته بود جنگ را به داخل ایران می کشاند و پشت این حادثه آل سعود است🔸️تفکر تکفیری از زمان محمد بن عبدالوهاب شکل گرفت که هرکسی غیر از خودش را سزاوار مرگ می داند🔸️اگر امنیت ملی خدشه دار شود ، گروههای تکفیری تفاوتی بین ۸۵ میلیون ایرانی قائل نیستند و با موافقان و مخالفان نظام برخورد یکسانی خواهند داشت... گیجید هنوز؟ فصل تردید گذشت هر قصه که گفتید و شنیدید گذشت داعش به چراغ‌ سبزتان هار شده از این‌همه خون چگونه خواهید گذشت
🌷سلام، ۸ آبان، روز ، که روز ،نام گذاری شده است، به همین مناسبت pdf رایگان ، تالیف   را در آدرس پایین بار گذاری کردیم تا از یک هدیه ۸۰ هزار تومانی، با ذکر یک صلوات ، رایگان استفاده کنید👌از شما دوستان گرامی تقاضا داریم با این کتاب، در نشر خاطرات امام و شهدا، با ما شوید... ارادتمند، ناصرکاوه https://naserkaveh.com/کتاب-شهدا/