eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
933 دنبال‌کننده
22هزار عکس
16.9هزار ویدیو
544 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫️ ◾️ به شهادت رسیدن پیامبر اسلام(ص)؛ توطئه یهود و منافقان مدینه ✔️ مطابق روايات معتبر، رسول گرامی اسلام(ص)، با شهادت از دنيا رفته است. برخی شهادت حضرت را براثر سمی دانسته‌اند که زنی يهودی در عمليات خيبر، در گوشت گوسفند کرده و به ايشان خورانده بود؛ اما اشکال بزرگی بر اين نظريه وارد است. با توجه به فاصله چهارساله عمليات خيبر تا شهادت رسول‌الله(ص)، آيا اثر کردن اين زهر، چهار سال طول کشيده است؟! بنابراين نمی‌توان پذيرفت که اين سم مربوط به خيبر باشد. شايد در تاريخ دست برده و کلمه «خيبر» را بدان افزوده باشند تا خطی را در کوره‌راه‌های تاريخ گم کنند. ✔️ شهادت رسول‌الله(ص) در برهه‌ حساس و مهمی رخ داد. درست در زمانی که آن حضرت سپاه اُسامه را بسيج کرده بود تا به‌سوی مُوته پيش برود و شکست پيشين مسلمين را در اين منطقه جبران کند، به يک‌باره و بدون هيچ سابقه‌ای، حال پيامبر(ص) دگرگون شد. اگر اسامه در اين نبرد پيروز می‌شد، سد مستحکم يهود به‌سوی قدس فرو می‌ريخت و از سوی ديگر با شکست يهود، نفاق نيز در مدينه شکست می‌خورد و يهود، آخرين پايگاه اميد خويش را هم از دست می‌داد. بنابراين، يهود برای جلوگيری از فتح قدس به‌دست پيامبر اسلام(ص) دست به کار شد. اگر پيامبر(ص) تنها يک ماه ديگر زنده می‌ماند و اين سپاه به جنبش در می‌آمد، مرگ يهود قطعی بود. اينجا بود که منافقان مدينه، برای حفظ حيات خويش و يهود، به پيامبر(ص) زهر نوشاندند. 📙 دشمن شدید (جریان‌شناسی انحراف در تاریخ با محوریت یهود)، صص313-314 دعوتید به کانال کتاب👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com
✨بِسـم ِ ربـــــِّـ  الشــُّـهـداءِ  والصِّـدیقیــن ✨ 🍁امام قلب من است. 🌷"جنازه ام را گلباران نكنيد"  🌹 از شما مي‌خواهم كه جنازه مرا گلباران نكنيد چون كه "پیکرامام حسن مجتبي" را تير باران كردند و درتشييع جنازه ام آواي قرآن سر‌‌  دهيد تا منافقين از صداي آن گوش شان كر و چششان بخاطر شما كور شود. نكند كه براي من با صداي بلند گريه كنيد و دشمن را شاد كنيد و اگر هم گريه مي كنيد آهسته، شهادت كه اصلا گريه ندارد من بخاطر هدف مقدس و انساني و در راه خدا و ياري اسلام از آن استقبال كردم و جان خويش را فداي هدفم نمودم. -شهدا-و-اهل-بیت-ناصر-کاوه- قسمتی از وصیت نامه شهید حسين سلیمانی از بسیجیان شهر آباده استان فارس-منبع نوید شاهد دعوتید به کانال کتاب👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com
⚡️ سوسک👆 شب اربعین رفته بودیم هیات. به پشتی تکیه داده بودیم. یه بچه ای گفت سوسک سیاه و بزرگی رفت پشت پشتی‌ها. آقا همه بلند شدن رفتن یه جا دیگه بشینن. بخاطر حرف یه بچه. خودمم اونجا هی فکر میکردم سوسک رفته تو شلوارم. یاد اون مثال افتادم که می‌گفت چندهزار پیامبر اومدن گفتن که خدایی هست، قبر و قیامتی هست، بهشت و جهنمی هست. برای حرفشون دلیل آوردن، معجزه آوردن، بازم یه سری قبول نکردن. حالا به همون آدما یه بچه میگفت یه سوسک اومده فارغ از راست و دروغ بودنش، فرار می‌کردن. واقعا عقل حکم‌می‌کنه باید ضرر احتمالی رو دفع کرد. خب شاید سوسک بیاد بخورشون. باید فرار کرد. ولی این‌که یک ابدیتی در پیش هست و زندگی اصلی ما اونجاست رو نباید باور کنیم؟ حالا کی رفته؟ کی دیده؟ کی شنیده؟ یه بچه نیومده بگه‌ها آدم‌هایی اینو گفتن که آدم‌حسابی بودن. از طرف خدا بودن. قدرت‌های ماورایی داشتن. اراده می‌کردن میتونستن سوسکمون کنن. ابدیت میدونی چندساله؟ صد سال؟ هزار سال؟ یک میلیون سال؟ یک میلیارد سال؟ هزارمیلیارد سال؟ نه بیشتر خیلی بیشتر. انتها نداره. تموم نمیشه. خدایی ارزش داره یکم بهش فکر کنیم. جالب این‌جاست که این دنیای ۶۰-۷۰ساله ظرفیت و پتانسیل اینو داره که یک ابدیت رو باهاش بسازی. براش آذوقه برداری. فرض کن بفرستنت توی یه اتاق پر از جواهر بگن یک ساعت وقت داری هر چی می‌خوای برداری. اون یک‌ساعت چقدر ارزشمند میشه برامون؟ کل عمرمونو می‌تونیم با اون جواهرا تامین کنیم. حالا یه نفر بره تو اون اتاق بگه بیخیال بابا بذار یکم بخوابیم اینجا. کی گفته یک‌ساعت دیگه باید بریم بیرون. انصافا این آدم خَر نیست؟ حکایت ماها هم همینه. گفتن ۶۰سال وقت داری این دنیا برای میلیاردها میلیارد سال اون دنیا طلاوجواهر جمع کنی، عمل صالح جمع کنی. ولی ما سرگرم چیزای بیهوده شدیم. ✍ حسین دارابی 👈کانال «ضد اسلام آمریکایی🇺🇸» 🌹👉 @americanislam
شهادت اسوه اخلاق حسنه ؛ شهیدزنده سردارسرتیپ دوم پاسدار را به پیشگاه امام زمان عج ، رهبرمعظم انقلاب و خانواده آن شهید عزیزتبریک و تسلیت عرض نموده برای شهیدعزیز وبرای بازماندگان صبرمسئلت میکنم...😔 ─┅═ঊঈঊঈ═┅─
 💞شهید غلامعلی رجبی(شاعر , شعر ماندگار " قربون کبوترای حرمت") 💥السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا(ع) 💞...آن شب توی همان صحن همیشگی که به امام رضا(ع) توسل میکرد.با مولا قرار گذاشت چهارده قدم به سمت ضریح بردارد و باهر قدم یک بیت برای آقا امام رضا(ع) بگوید. قدم برمی‌داشت، اشک‌هایش می‌ریخت و زیر لب زمزمه می‌کرد.قربون کبوترای حرمت🕊 قربون این همه لطف و کرمت🌷... هنگامی که عاشقان و شیفتگان امام رئوف پا در حرم منورش می‌گذارند، از کودک و جوان و پیر، همگی چشم شان به گنبد طلایی امام رضا (ع) و کبوترهای حرم می‌افتد، ناخودآگاه بعد از عرض سلام و ادب به ساحت قدسی آن امام همام،این شعر را در زیر لب زمزمه می‌کنند: قربون کبوترای حرمت🕊 قربون این همه لطف و کرمت🌷 از روزی که با تو آشنا شدم💞 مورد مرحمت خدا شدم🌷 گفته‌ایی هر کی بیاد به پا بوسم💝 تو گرفتاری بدادش می‌رسم🙌 منم امروز به زیارت اومدم🕊 به امیدی در خونه‌ات اومدم❤️ گفته‌ایی هر کی بیاد به دیدنم😊 من میام سه جا بهش سر می‌زنم🌸 توی قبرم رضا جون منتظرم🌷 که بزاری کف پاتو رو سرم🌹 از گناه بال و پرم سوخته شده😭 چشم من به حرمت دوخته شده😔🕊 شاعر این اشعار کسی نیست جز یکی از ذاکران و مداحان اهل بیت(ع) که در پنجم مرداد سال 1367 در عملیات «مرصاد» با ذکر یازهرا(س) ردای شهادت را پوشید و به دیدار معبودش شتافت،🌷شهید"غلامعلی جندقی" معروف به "غلامعلی رجبی"🌷 💞غلامعلي شهرت را در اسمانها مي خواست نه روي زمين وازتظاهر وشهرت طلبي بيزار بود وخواهان شهرتي جاويدوابدي از خداوند متعال وائمه معصومين بود و همين خلوصش باعث شده در تمامي محافل ومجالس ودر جاي جاي ميهن اسلامي بارها وبارها از وي به نيكي ياد واشعارش در مجالس توسط مادحين خوانده شود.تقريبا هر روز در حرم امام رئوف در همه ايام برای حضرت رضا(ع) اشعارش خوانده شود وزائرين نايب الزياره ايشان باشند.         💞یا علی ابن موسي الرضا(ع) مالك ملك بي انقضاء تاج اريكه ارتضاء سلسله دار حسن القضاء شمس قلمرو مرتضي نام علي        مرام علي.    هشتمين امام علي  تا ميگي سلام علي ياد كن از غلام علي قربون كبوتراي حرمت.   قربون اينهمه لطف وكرمت شنيدم سجيتكم الكرم شما رو رها كنم كجابرم -شهدا-و-اهل-بیت-کاوه دعوتید به کانال کتاب👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com
....شیخ ابراهیم ترک 🔶شیخ ابراهیم ترک میگوید: من مشهد مقدس مشرف شدم و مدتی در آنجا اقامت گزیدم، پولم تمام شد و آشنایی هم برای رفع مشکل نداشتم، به همین جهت قصیده‌ای در مدح حضرت رضا (سلام الله علیه) سرودم و فکر کردم که بروم و آن را برای تولیت بخوانم و صله بگیرم. . 🔶با این نیت حرکت کردم اما در راه به خود آمدم که چرا نزد خود حضرت رضا (سلام الله علیه) نروم و [برای] دیگری بخوانم؟ به همین جهت کنار ضریح رفتم و پس از استغفار و راز و نیاز با خدا، قصیده‌ی خود را خطاب به روح بلند و ملکوتی آن حضرت خواندم و تقاضای صله کردم. . 🔶که به ناگاه دیدم دستی با من مصافحه نمود و یک اسکناس ده تومانی در دست من نهاد، بی‌درنگ گفتم: «سرورم! این کم است.» ده تومانی دیگری داد باز هم گفتم: «کم است.» تا به هفتاد تومان که رسید دیگر خجالت کشیدم تشکر کردم و از حرم بیرون آمدم. . 🔶کفشهای خود را می‌پوشیدم که دیدم آیت‌الله حاج شیخ حسنعلی تهرانی «جد آیت‌الله حسنعلی مروارید مشهدی» با شتاب رسید و فرمود: «شیخ ابراهیم!» . 🔶گفتم: «بفرمایید آقا!» . 🔶گفت: «خوب با آقا حضرت رضا (سلام الله علیه) روی هم ریخته‌ای برایش مدح می‌گویی و صله می‌گیری، صله را به من بده تا...» . 🔶بی‌درنگ پولها را به او تقدیم داشتم و او یک پاکت به من داد و رفت. وقتی گشودم دیدم دو برابر پول صله است یعنی یکصد و چهل تومان. . . 🔶مرحوم آقای آقا شیخ ابراهیم صاحب الزمانی نقل کرد که من به مشهد مشرف شده بودم. در آن جا به منزل مرحوم حاج شیخ حسنعلی تهرانی (که از زهاد و اخیار معروف بود) وارد شده (مهمان) بودیم، ولی از جهت مخارج عیالاتم که در عراق عرب بود بی نهایت نگرانی داشتم. . 🔶یکی از دوستان به من گفت که آصف الدوله والی مشهد آدم خیریست، چند شعر در مدیحه او بساز تا من از او صله قابل توجهی برای تو بگیرم. . 🔶من هم هفت بیت شعر عربی ساختم ولی دیدم شعرها مناسب مقام ممدوح نیست سزاوار است که با این ابیات حضرت رضا سلام الله علیه مدح شود، پس خجلت کشیدم با آن ها آصف الدوله را مدح نمایم، با خود گفتم من این اشعار را حضور مبارک حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله علیه تقدیم می‌کنم و از آن حضرت نیز مطالبه صله می‌نمایم. . 🔶پس به حرم مبارک مشرف شده اشعار را خواندم، عرض کردم یابن رسول الله دعبل خزاعی اشعاری چند تقدیم محضر نمود، در صله آن هم جبه و هم پول به او مرحمت فرمودی؛ من جبه را بخشیدم ولی پول می‌خواهم. . 🔶همان دم که عرض حاجتم تمام شد آقا سید حسین، محرّر آقای آقا میرزا اسماعیل ترشیزی ده تومان پول توی دست من گذاشت. . 🔶عرض کردم یابن رسول الله این نه مطابق شأن شماست و نه مناسب مقدار حاجت من. آن قدر نگذشت که دیدم یک نفر دیگر نیز ده تومان پول به من داد. ما حصل از حرم تا صحن سی و پنج تومان پول بدون سابقه به من رسید. . 🔶پس پول را توی دستمال به بغل گذاشتم، طرف منزل می‌آمدم. . 🔶در این اثنا مرحوم حاج شیخ حسنعلی به من رسید و دست برد از بغل من دستمال را بیرون کشید؛ مثل این که خود گذاشته بود و فرمود: مرد! رفتی از حضرت صله گرفتی؟! . 🔶من خیلی تعجب کردم چون او نه از شعر گفتن من خبر دار بود و نه از خواندن آن در حضور حضرت و نه از پولی که به من در حرم رسیده بود مع ذلک هم پول را از بغل من بیرون آورد و هم فهمید این چه پولی است به من رسیده من خیلی تعجب کردم که او از کجا ملتفت شد. سیره علما
🌹شهیدی که زائرامام رضا(ع)شد ❣️...یوسف پشت لبش تازه سبز شده بود.اما کاری که کرد نشون داد که دلش خیلی وقته که سبزه.یوسف یه دایی داشت.دایی هر چند وقتی به فامیل ها سر می زد.آخه نماینده مجلس بود و بیشتر اوقات دنبال کار مردم بود.یوسف دایی رو خیلی دوست داشت ولی تا حالا حتی جرأت نکرده بود یک کلمه باهاش حرف بزنه.اون روز هم دایی اومده بود به فامیل ها سر کشی کنه.دایی رسید به خونه یوسف. یوسف هیجان زده بود.به سختی آب دهانش رو قورت داد.عرق کرده بود.آروم به دایی گفت دایی سلام.دایی با تعجب از پیشد ستی یوسف تو سلام، جواب سلامش رو داد.گفت:چیه چرا تو کوچه ایستادی؟😇 💥یوسف مطمئن بود.تصمیمش رو گرفته بود. آهسته به دایی گفت دایی یه کاری باهاتون دارم.دایی به رسم شوخی محکم به پشت یوسف زد و گفت بفرما درخدمتیم.دایی،می خوام برم جبهه. گفتن باید بابام این رضایت نامه روامضاکنه.ولی هر چی می گم، می گه"نه؛تو بچه ای".شما بهش بگین من قول می دم مواظب باشم.بزاره برم.نمی دونم دایی برق تو چشمای یوسف رو دیده بود یا نه. با مهربونی به یوسف گفت دایی جون باشه من با بابات صحبت می کنم.دایی وارد خونه شد.بعدازنیم ساعت درخونه باز شد. دایی داشت بند کفشهاش رو می بست. پاش رو که بیرون گذاشت یوسف پرید جلو.چی شد!چی شد!!دایی؟!دایی اما به آرامی گفت: انشاءالله بااولین اعزام توهم می شی یه بسیجی. 🌿فردای اون روز اعزام شد.یک ماه نشد که خبر رسید یوسف بر اثراصابت تیر مستقیم شهید شده و جنازه اش هم تو جبهه مقدم مونده. 💥 یعقوب برادر یوسف به منطقه رفت ومدت ها به دنبال جنازه یوسف گشت ولی پیداش نکرد که نکرد. انگارآب شده بود رفته بود تو زمین. 🌿تااینکه بعداز سه چهار ماه خبر رسید جنازه یوسف پیدا شده."یوسف عاشق امام رضا(ع)بود ولی به خاطر وضع زندگی وفقر مالی 😰.... تاروز شهادتش که16 سالش شده بود هنوز نتونسته بود بره زیارت...😭 اماعاشقی رسم عجیبی داره.بچه های مشهد جنازه یوسف روا شتباهاًبه جای یکی ازشهدا منتقل کرده بودن مشهد و دور ضریح آقاامام رضا(ع) طواف داده بودن."بعد که خانواده مشهدی تحویلش گرفتن دیدن که این شهید اونها نیست.با پیگیری های یعقوب،یوسف به شهر خودش برگشت. -شهدا-و-اهل-بیت- کاوه -منبع: سایت تبیان دعوتید به کانال کتاب👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com