🌺 کشکول(7_ 98) 👇
💥جوان کافری عاشق دختر عمویش شد. عمویش پادشاه حبشه بود. جوان نزد عمو رفت و گفت: عمو جان من عاشق دخترت هستم. آمده ام برای خواستگاری.😍 پادشاه گفت: حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت: هرچه باشد من می پذیرم.👌شاه گفت: در شهر بدي ها (مدينه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری، آنوقت دختر از آن تو. جوان گفت: عمو جان این دشمن تو نامش چیست؟💪 گفت: بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می شناسند. جوان فوراً اسب را زین کرده با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی ها شد.💨 به بالای تپه ی شهر که رسید دید در نخلستان جوانی عربی درحال باغبانی و بیل زدن است. نزدیک جوان رفت گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی؟
گفت: تو را با علی چکار است؟
گفت: آمده ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است.
گفت: تو حریف علی نمی شوی.
گفت: مگر علی را میشناسی؟
گفت: آری هرروز با او هستم و هرروز او را میبینم.
گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟
گفت: قدی دارد به اندازه ی قد من، هیکلی هم هیکل من.
گفت: اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست.
مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست دهی تا علی را به تو نشان بدهم. چه برای شکست علی داری؟
گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان.
گفت: پس آماده باش.
جوان خنده ای بلند کرد و گفت تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش.
شمشیر را از نیام کشید. سپس گفت: نام تو چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبداللّه. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: فتاح. و با شمشیر به عبداللّه حمله کرد. عبداللّه در یک چشم بهم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد، به زمین زد و خنجر او را به دست گرفت و بالا بُرد. ناگاه دید از چشمهای جوان اشک 😰می آید. گفت: چرا گریه میکنی؟👇 جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم. آمده بودم تا سر علی را برای عمویم ببرم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته میشوم...😇 مرد عرب جوان را بلند کرد. گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر.😊پرسید: مگر تو که هستی؟ گفت: منم اسداللّه الغالب، علی بن ابیطالب. كه اگر من بتوانم دل بنده ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود...😇 جوان بلند بلند شروع به گریه کرده به پای مولای دو عالم افتاد و گفت: من میخواهم از امروز غلام تو شوم یا علی...بدین گونه بود که "فتاح" شد "قنبر" غلام علی بن ابیطالب... بحارالانوار ج3 ص 211
💥 اگه شب موقع خواب گرمتون میشه، پاهاتونو از سطح بدنتون بالاتر قرار بدید، اینکار باعث میشه خون به مغزتون برسه و برید کولرو روشن کنید.. 😂😥
⭕️ طنز جبهه
🔅 انگشت قطع شده👇
در عملیات بیت المقدس بودیم که زخمی شدم و دو تا از انگشتانم ترکش خورده و قطع شد.
انگشتان قطع شده 🖖را از زمین برداشتم و همراهم آوردم. بیمارستان صحرای خیلی شلوغ بود. به دکتری 👨🔬که بالای سرم آمده بود گفتم، دکتر جان!این انگشتها را بزن سر جايش! گفت فایده ندارد ولش کن گفتم حالا شما انجام بده هر چه خدا خواست همان میشود. قبول کرد و انگشتانم را پیوند زد.😊 انگشت سبابه و انگشت وسطی ام قطع شده بود و دکتر در آن شلوغی انگشت ها را اشتباها، 😱 جا به جا وصل کرد...
چند روز بعد وقتی برای پانسمان آمدند، دیدم که انگشت سبابه ام وسط و وسطی جای سبابه قرار گرفته😳. به دکتر گفتم، باز دکتر گفت ولش کن انگشتی که قطع شده بهش امید نیست. خب! حالا بعد سی سال هنوز انگشت سبابه ام را دارم که البته فقط جایش عوض شده😅
#کتاب-گلخندهای-آسمانی#ناصر-کاوه
دعوتید به کانال👇
Nasser.kaveh 98 ایستاگرام
@nasserkaveh
@nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
🌺 کشکول(7_ 98) 👇
💥جوان کافری عاشق دختر عمویش شد. عمویش پادشاه حبشه بود. جوان نزد عمو رفت و گفت: عمو جان من عاشق دخترت هستم. آمده ام برای خواستگاری.😍 پادشاه گفت: حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت: هرچه باشد من می پذیرم.👌شاه گفت: در شهر بدي ها (مدينه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری، آنوقت دختر از آن تو. جوان گفت: عمو جان این دشمن تو نامش چیست؟💪 گفت: بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می شناسند. جوان فوراً اسب را زین کرده با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی ها شد.💨 به بالای تپه ی شهر که رسید دید در نخلستان جوانی عربی درحال باغبانی و بیل زدن است. نزدیک جوان رفت گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی؟
گفت: تو را با علی چکار است؟
گفت: آمده ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است.
گفت: تو حریف علی نمی شوی.
گفت: مگر علی را میشناسی؟
گفت: آری هرروز با او هستم و هرروز او را میبینم.
گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟
گفت: قدی دارد به اندازه ی قد من، هیکلی هم هیکل من.
گفت: اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست.
مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست دهی تا علی را به تو نشان بدهم. چه برای شکست علی داری؟
گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان.
گفت: پس آماده باش.
جوان خنده ای بلند کرد و گفت تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش.
شمشیر را از نیام کشید. سپس گفت: نام تو چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبداللّه. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: فتاح. و با شمشیر به عبداللّه حمله کرد. عبداللّه در یک چشم بهم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد، به زمین زد و خنجر او را به دست گرفت و بالا بُرد. ناگاه دید از چشمهای جوان اشک 😰می آید. گفت: چرا گریه میکنی؟👇 جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم. آمده بودم تا سر علی را برای عمویم ببرم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته میشوم...😇 مرد عرب جوان را بلند کرد. گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر.😊پرسید: مگر تو که هستی؟ گفت: منم اسداللّه الغالب، علی بن ابیطالب. كه اگر من بتوانم دل بنده ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود...😇 جوان بلند بلند شروع به گریه کرده به پای مولای دو عالم افتاد و گفت: من میخواهم از امروز غلام تو شوم یا علی...بدین گونه بود که "فتاح" شد "قنبر" غلام علی بن ابیطالب... بحارالانوار ج3 ص 211
💥 اگه شب موقع خواب گرمتون میشه، پاهاتونو از سطح بدنتون بالاتر قرار بدید، اینکار باعث میشه خون به مغزتون برسه و برید کولرو روشن کنید.. 😂😥
⭕️ طنز جبهه
🔅 انگشت قطع شده👇
در عملیات بیت المقدس بودیم که زخمی شدم و دو تا از انگشتانم ترکش خورده و قطع شد.
انگشتان قطع شده 🖖را از زمین برداشتم و همراهم آوردم. بیمارستان صحرای خیلی شلوغ بود. به دکتری 👨🔬که بالای سرم آمده بود گفتم، دکتر جان!این انگشتها را بزن سر جايش! گفت فایده ندارد ولش کن گفتم حالا شما انجام بده هر چه خدا خواست همان میشود. قبول کرد و انگشتانم را پیوند زد.😊 انگشت سبابه و انگشت وسطی ام قطع شده بود و دکتر در آن شلوغی انگشت ها را اشتباها، 😱 جا به جا وصل کرد...
چند روز بعد وقتی برای پانسمان آمدند، دیدم که انگشت سبابه ام وسط و وسطی جای سبابه قرار گرفته😳. به دکتر گفتم، باز دکتر گفت ولش کن انگشتی که قطع شده بهش امید نیست. خب! حالا بعد سی سال هنوز انگشت سبابه ام را دارم که البته فقط جایش عوض شده😅
#کتاب-گلخندهای-آسمانی#ناصر-کاوه
دعوتید به کانال👇
Nasser.kaveh 98 ایستاگرام
@nasserkaveh
@nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
🌷بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن
💥شهید_امام_رضایی
خیلی امام_رضایی بود. تقریبا همه کسانی که او را می شناختند، این را می دانستند.هر وقت عازم مشهد می شد، چند نفر را هم همراه خود می کرد و گاهی خرج سفرشان را هم می داد. انقدر زود دلش برای امامش تنگ می شد که هنوز عرق سفرش خشک نشدہ، دوبارہ راهی می شد. می گفت "امام رضا خیلی به من عنایت داشته و کم لطفی است اگر به دیدارش نروم."همیشه 👈باب_الجواد را برای ورود انتخاب می کرد. گاهی ساعت ها می نشست همانجا و چشم می دوخت به گنبد و با حضرت حرف می زد. می گفت اگر اذن دخول خواندی و چشمت تر شد یعنی آقا قبولت کرده.
مانند خیلی از بزرگان حرم را دور می زد و از پایین پا وارد حرم می شد. مدتی در صحن می نشست و با امام درد و دل می کرد. سفر کربلا را هم از امام رضا گرفته بود. موقع برگشت روی یکی از سنگ های حرم تاریخ سفر بعدی اش را می نوشت و امام هم هر دفعه ان را امضا می کرد...
#کتاب-شهدا-و-اهل-بیت #ناصر-کاوه برشی از زندگی شهید مدافع حرم محمد پورهنگ🌷
دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
💥(چهارده هزار وپانصد نفر)
#شهید_صیاد_شیرازی در کتاب ناگفته های جنگ در فصل بیست و دوم ،آزاد سازی خرمشهر را آینگونه شرح میدهد :👇
🌟 وقتی به شهید حسین خرازی با هفتصد نفر نیرو مجوز حمله به خرمشهر را صادر می کنند، می گویند ...حالت خاصی بر دنیای ما حاکم شده بود زیاد خودمان را پایبند مقررات و فرمولهای جنگ نمی کردیم که اینکار بشود یا نشود👈 (در قانون جنگ حمله کننده باید سه برابر مدافع باشد) 😇 ظرف یک ساعت تمامی عراقی های مسقر در شهر اسیر میشوند...
😄(چهارده هزار وپانصد نفر)... شهید صیاد در ادامه مینویسند: ساعت پنج صبح نیروها به اروند رسیدند و ساعت هفت صبح شهید خرازی پرسید که من بزنم؟و هشت صبح بود که "چهارده هزار وپانصد هزار اسیر" داشتیم
💫 جهت اطلاع خواننده محترم عرض میکنم که یگانهای دشمن مستقر در خرمشهر در این زمان لشگر یازده پیاده در سطح شهر لشگر سه زرهی اطراف شهر تیپ 23 پیاده از لشگر هشت احتیاط لشگر یازده و لشگر ده زرهی احتیاط لشگر سه میباشد...
#کتاب-کشکول-دفاع-مقدس #ناصر-کاوه
#تواضع_فروتنی- شهید بابائی
شهيد بابايي از اتومبيلهاي شيك و پر زرق و برق اصلاً خوشش نميآمد و براي اياب و و ذهاب اگر يك وانت هم در دسترسش بود، از آن استفاده ميكرد. خدمت به مردم و به خصوص خدمت به رزمندگان برايش از هر كاري شيرين تر بود... يكبار با هم در جزيره مجنون بوديم و يك وانت در اختيار داشتيم، هنگام غروب آفتاب مرا صدا زد و گفت: حسن مگر وانت نداري؟ گفتم: چرا👈گفت: ما الان كاري نداريم، بيا برويم اين بسيجيها را از سنگرها به مقرشان برسانيم... گفتم: اينها تمام مسلح هستند و شما شخصيت بزرگي هستيد، ممكن است مشكلي براي شما بوجود بيايد...با خنده و با لهجه قزويني گفت: پسر جان آنكس كه بايد ببرد ميبرد. بيا برويم! 😄 خلاصه در اوقاتي كه كاري نداشتيم، به اصرار ايشان ميرفتيم و برادران بسيجي را در جزيره جابهجا ميكرديم و ايشان كه هميشه لباس بسيجي به تن داشت، رزمندگان بسيجي را در آغوش ميگرفت و با شوق ميبوسيد و ميگفت: شما لشكريان امام زمان(عجل) هستيد قدر خودتان را بدانيد...👌
#کتاب-زندگی-به-سبک-شهدا#ناصر-کاوه-برشی از زندگی سرلشکر خلبان#شهید عباس بابایی
راوے : همرزم_شهید
دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
🌹 شهیدی که "برات کربلا" میدهد:👇
🌿این گوشه ای از قصه علیرضای۱۶ ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده کرده است..❤️😢🌷
بسم الله
ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به اصفهان رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا و سر مزار شهید خرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی کربلا شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعرمی خواندم.از همان شعرهایی که شهدا زمزمه می کردند:
این دل تنگم عقده ها دارد گوییا میل کربلا دارد
ای خدا ما را کربلایی کن...
هنوز به مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد. با چشمانی گرد شده بار دیگر متن روی سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام 👇
علیرضا کریمی👇💐
اوعاشق زیارت کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم!!در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا می شود پیکر مطهرش به میهن باز می گردد!!
این را از ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودمد. انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی خدا می خواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود.😭 همان جا نشستم ...
حسابی عقده دلم را خالی کردم.
با خودم میگفتم :
این ها در چه عالمی بودند و ما کجائیم؟!
این ها مهمان خاص امام حسین(ع) بودند... ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم.بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم:
گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان کربلا عهد کردی برنگردی سرباز مهدی پیش ما و....
با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم سفر کربلای مرا هم مهیا کند. گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی تورا به حق امام حسین(ع) ما را هم کربلایی کن با صدای اذان به سمت مسجد حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم دور نمی شد.
روز بعد راهی تهران شدیم.آماده رفتن به محل کار بودم. یک دفعه شماره تلفن کاروان کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم. شماره گرفتم...😇
آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام کربلا، میخوام ببینم برای کی جا هست؟ یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت:👇
ما داریم فردا حرکت می کنیم. دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن،اگه میتونی همین الان بیا!!
نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت از شرق تهران رسیدم به غرب. اما رسیدم . مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم. گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس از اینجا حرکت می کنه. قراره فردا بعد از یک ماه،مرز باز بشه و برای اربعین کربلا باشیم. اما دارم زودتر می گم، اگه یه وقت مرز رو باز نکردن یا ما را برگردوندن ناراحت نشین!
گفتم:باشه اما من گذرنامه ندارم. کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره،عکس برای شناسنامه خودت و خانمت رو تحویل بده. بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست،من مبلغ پولی که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم. نگاهی تو صورتم انداخت. بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست، شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد بیار. با تعجب به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست کس دیگه ای بود. هیچ چیز هماهنگ نبود. اما احساس میکردم ما دعوت شدیم...
از صحبت من با آن آقا ده روز گذشت. صبح امروز از مرز مهران عبور کردیم، وارد خاک ایران شدیم! حوادث این مدت برای من بیشتر شبیه خواب بود تا بیداری... هشت روز قبل،با ورود کربلا ، ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم .در ورودی حرم، برای لحظاتی حضور علیرضا ، همان شهید نوجوان ،را حس کردم. ناخودآگاه به یادش افتادم. انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم. بعد از آن هرجا که می رفتم به یادش بودم. نجف،کاظمین ،سامرا و...
سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود. اما عجیب تر این که دست عنایت خدا و حضور شهید کریمی در همه جا می دیدم.
در این سفر عجیب ،فقط ما و چند نفر دیگر توانستیم به زیارت سامرا مشرف شویم. زیارتی بود باور نکردنی. هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت امام زمان(عج) و بعد به یاد علیرضا زیارت می کردیم...این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود.
پس از بازگشت بلافاصله راهی اصفهان شدم. عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا رفتم . هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند. فهمیدم برادر شهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است. داستان آشنایی خودم را تعریف کردم. ماجراهای عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم. عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود:👇
به امید دیدار در کربلا
برادر شما علیرضا_کریمی✋🌷
علیرضا با همه ما در کربلا وعده کرده بود.💞
#کتاب-365-خاطره-365_روز #ناصر-کاوه
منبع 📚مسافر کربلا
دعوتید به کانال سپاه👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
💞شهید غلامعلی رجبی(شاعر , شعر ماندگار " قربون کبوترای حرمت")
💥السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا(ع)
💞...آن شب توی همان صحن همیشگی که به امام رضا(ع) توسل میکرد.با مولا قرار گذاشت چهارده قدم به سمت ضریح بردارد و باهر قدم یک بیت برای آقا امام رضا(ع) بگوید.
قدم برمیداشت، اشکهایش میریخت و زیر لب زمزمه میکرد.قربون کبوترای حرمت🕊
قربون این همه لطف و کرمت🌷...
هنگامی که عاشقان و شیفتگان امام رئوف پا در حرم منورش میگذارند، از کودک و جوان و پیر، همگی چشم شان به گنبد طلایی امام رضا (ع) و کبوترهای حرم میافتد، ناخودآگاه بعد از عرض سلام و ادب به ساحت قدسی آن امام همام،این شعر را در زیر لب زمزمه میکنند:
قربون کبوترای حرمت🕊
قربون این همه لطف و کرمت🌷
از روزی که با تو آشنا شدم💞
مورد مرحمت خدا شدم🌷
گفتهایی هر کی بیاد به پا بوسم💝
تو گرفتاری بدادش میرسم🙌
منم امروز به زیارت اومدم🕊
به امیدی در خونهات اومدم❤️
گفتهایی هر کی بیاد به دیدنم😊
من میام سه جا بهش سر میزنم🌸
توی قبرم رضا جون منتظرم🌷
که بزاری کف پاتو رو سرم🌹
از گناه بال و پرم سوخته شده😭
چشم من به حرمت دوخته شده😔🕊 شاعر این اشعار کسی نیست جز یکی از ذاکران و مداحان اهل بیت(ع) که در پنجم مرداد سال 1367 در عملیات «مرصاد» با ذکر یازهرا(س) ردای شهادت را پوشید و به دیدار معبودش شتافت،🌷شهید"غلامعلی جندقی" معروف به "غلامعلی رجبی"🌷
💞غلامعلي شهرت را در اسمانها مي خواست نه روي زمين وازتظاهر وشهرت طلبي بيزار بود وخواهان شهرتي جاويدوابدي از خداوند متعال وائمه معصومين بود و همين خلوصش باعث شده در تمامي محافل ومجالس ودر جاي جاي ميهن اسلامي بارها وبارها از وي به نيكي ياد واشعارش در مجالس توسط مادحين خوانده شود.تقريبا هر روز در حرم امام رئوف در همه ايام برای حضرت رضا(ع) اشعارش خوانده شود وزائرين نايب الزياره ايشان باشند.
💞یا علی ابن موسي الرضا(ع)
مالك ملك بي انقضاء
تاج اريكه ارتضاء
سلسله دار حسن القضاء
شمس قلمرو مرتضي
نام علي
مرام علي.
هشتمين امام علي
تا ميگي سلام علي
ياد كن از غلام علي
قربون كبوتراي حرمت.
قربون اينهمه لطف وكرمت
شنيدم سجيتكم الكرم
شما رو رها كنم كجابرم
#کتاب-شهدا-و-اهل-بیت#ناصر-کاوه
دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
#شهید_مصطفی_صدرزاده:👇
💥جانبازفتنه, شهیدمدافع حرم
آقا مصطفی در فتنه ۸۸ دو بار مجروح شدند؛ بار اول ۲۵ خرداد با پنج ضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی دست چپ آسیب دید، با آن همه جراحت، فتنه گران اجازه نمی دادند که آمبولانس به آنها کمک کند و تهدید به آتش زدن آمبولانس کردند و آقا مصطفی با تمام این جراحت و خونریزی از ساعت پنج بعدازظهر تا ۱۲ شب کف خیابان در میدان آزادی تهران افتاده بود، بعد از هفت ساعت خونریزی به بیمارستان منتقل شد. خونریزی آنقدر شدید بود که تا ۲ روز توان ایستادن نداشت. مجروحیت بعدی وی در روز ۱۶ آذر از ناحیه انگشت دست بود که دچار شکستگی شد... 😰
بعدها همین اقا مصطفی در نبردی دیگر با تکفیری ها در سوریه باسمت فرماندهی گردان عمار. به عنوان مدافع حرم به شهادت رسید...
#کتاب_مدافعان_حرم#ناصر- کاوه
راوی: همسر شهید
دعوتید به کانال شهدا👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
💥اگر شهید قاسم سلیمانی و مدافعان حرم نبودند👈قابل توجه کسانی که عکس حاج قاسم را پاره کردند😰
💢قسمتی از جنایات هولناک داعش:👇
نیروهای داعش ۹۰ درصد سوریه و ۵۸ درصد عراق را اشغال کردند و حتی به دیوار زینبیه دمشق رسیدند.
⭕ِِ... داعش زمانی که به نزدیکی حرم حضرت زینب(س) رسید بر روی دیوار حرم شعار می نوشت که هنوز بخشی از این شعارها موجود است. فرمانده داعش بر روی بی سیم خود در نزدیکی حرم حضرت زینب(س) رجز می خواند و می گفت عباس, کجایی که مازینب را از قبر بیرون خواهیم کشید...
⭕️... داعش به منزلی در سوریه حمله کرد، در حالی که در این منزل چهار کودک به همراه پدر و مادر در حال غذا خوردن بودند، داعش سر یکی از دختران که ۹ سال بیشتر نداشت را برید به طوری که خون این دختر بر روی غذاها ریخت و خانواده دختر را مجبور کرد که این غذا را به همراه خون جگر گوشه شان بخورند...
⭕️... داعش نوزاد تازه به دنیا آمده را از دستان پدر و مادر می گرفت و آنان را لخت می کرد و بر سینه دیوار می چسباند و با نیزه با این بدن دارت بازی می کرد، داعش شکم مادر باردار را در مقابل چشم شوهرش پاره می کرد و شرط بندی می کرد که فرزندی که دختر است یا پسر، از شکم این مادر بیرون می آید...
⭕... در همین دیاله، کودکی را از سینه مادرش گرفتند، او را مثل گوسفند روی آتش سرخ کردند، لای پلو گذاشتند، برای مادر فرستادند. این جنایت وحشتناک در تاریخ بشریت نایاب است، پدیده کوچکی نیست، بلای کوچکی نیست...
#کتاب-خاطرات-دردناک#ناصر-کاوه
⭕ قسمتی از سخنرانی ️سردار عبدالفتاح اهوازیان در مراسم جشن پیروزی جبهه مقاومت در مهدیه ورامین...
دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
🔺کجایند "مردان بی ادعا"؟!
🔹وقتی شهید مهدی باکری شهردار ارومیه بود، یک شب باران شدیدی بارید و سیل آمد، ایشان پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید به کمک مردم سیل زده شتافت. در این بین آقا مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد از مردم کمک میخواست...
🔸تمام اسباب و اثاثیه پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود. آقا مهدی بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغول کمک به او شد. پیرزن به مهدی که مرتب در حال فعالیت بود نزدیک شد و گفت: خدا عوضت بده مادر، خیر ببینی. نمیدانم این شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما رو ببینه و یکم از غیرت و شرف شما یاد بگیره. آقا مهدی خنده ای کرد و گفت: راست میگی مادر، کاش یاد میگرفت!
#کتاب زندکی به سبک شهدا, #ناصر کاوه
🌹طنز جبهه!😜 (10)
🌿...طنز_راهیان_نور 👈 یادمہ از اولین دوره هاے راهیان نور ڪہ رفتہ بودم،وقتے وارد هویزه شدیم قشنگے فضاش ما رو گرفت ...😇ڪسایے ڪہ رفتن هویزه میدونن چے میگم ... جلوے درش کفشاشو میگیرن و واڪس میزنن. از تونل سر بندها ڪہ عبور میڪنے میرسے بہ یہ حیاط ڪہ دو طرفش شهدا دفنن و چند تا درخت رو مزار بعضے شهدا سایہ انداختہ و دلچسبے فضا رو دو چندان میڪنہ 😊 یادمہ وارد شدیم و راوے روایت گرے میڪرد.
🌿... در یادمان شهدای هویزه یکی از بچه های باسابقه اصرار کرد بریم سر قبر "شهید علی حاتمی"... پرسیدیم چرا بین این همه شهید به اونجا اصرار داری. گفت بیاین کارتون نباشه... رفتیم سر مزار شهید و مشغول فاتحه بودیم, دیدیم چند تا خواهر هم پشتمون سرپا وایسادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت می کشیدن جلو بیان... برام جای تعجب بود خوب بقیه شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحه بخونن, که این رفیقمون گفت آخه این "شهید مسئول کمیته ازدواجه" هر کی با نیت خالص بیاد سر خاکش سریع ازدواج می کنه (پس بگو چرا خواهرا صف وایساده بودن) ما هم از قصد هی کشش می دادیم و از روی مزار بلند نمی شدیم. یهو راوی اومد بلند جلومون با صدای بلند وخنده گفت:👈 "آقایون این شهید شوهر میدهها😳 ... زن نمیده به کسی..." 😍 یهو همه اطرافیان و اون خواهرای پشت سری خندیدند و ما هم آروم آروم تو افق محو شدیم... 😄
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر کاوه
💥 برای فرماندهی که مثل👈 "شهید حسن تهرانی مقدم" ناشناخته است:👇
💢 بعضی اوقات انسان برای دفاع از مظلوم مجبور میشود یک سری اعمال صالحی که برای قیامت خودش کنار گذاشته و احدی جز از آن اطلاع ندارد بازگو کند تا کمکی به گرفتن حق مظلوم شود.... داستان ما با "سردار حاجی زاده" به سالهای قبل میرسد هنگامی که هردو باهم یک پروژه را انجام می دادیم. البته ایشان مدیر پروژه و حقیر مسئول فنی پروژه بودم... پس از سالها کار شبانه روزی 👈 کار پروژه به اتمام رسید و موقع تست نهائی پروژه شد👌برای اولین بار در کشور به همت و راهبری سردار حاج امیر حاجی زاده ونیروهای گمنام و بی نام و نشان مهندسی نهسا "سیلوی پرتاب موشک" در دل کوههای سر به فلک کشیده ساخته شده بود و موقع "تست" و "شلیک موشک" از آن فرارسیده بود.سردارحاجی زاده فرمانده مهندسی, شهید حسن تهرانی مقدم فرمانده موشکی, سردار قالیباف فرمانده نیروی هوائی سپاه,سردار صفوی فرمانده کل سپاه و جمعی دیگر از فرماندهان و مسئولین ارشد نظام دعوت شده بودند و همه آماده شلیک اولین موشک 👈 از "سیلوی پرتاب" بودند. به جز 👈 ما (دست اندرکاران پروژه), شهید تهرانی مقدم و سردار حاجی زاده که اطمینان به کار خود داشتیم وترسی از تست نداشتیم و آشنائی با موشک داشتیم. به بقیه میهمانان که نگاه می کردی آثار شک و تردید و دودلی بر چهره آنان هویدا بود😨 بعضی ها هم به صدا درآمده بودند و با تردید می پرسیدند که آیا👈 همزمان با شلیک موشک در یک فضای دربسته با آن موج انفجار شدید و غرشی که همانند یک موتور هواپیمای بوئینگ 747 دارد😇آیا اطمینان دارید👈کوه و مغاری که شلیک از آن انجام می شود دچار ریزش و خراب شدن سیلوی پرتاب موشک نمی شود😳 اگر این پروژه شکست می خورد و یا تردیدی در آن انجام میشد, انجام پروژه های مشابه و بعدی هم دچار مشکل میشد و از همه مهمتر دیگر برای این سری کارهای راهبردی دفاعی👈 بودجه ائی در نظر گرفته نمیشد😍همه نگاه ها به طرف سردار حاجی زاده بود به عنوان مسئول و مدیر پروژه بود که سردار برگشتند و آن جمله تاریخی خود را رو به جمع گفتند: ایشان با یک غرور خاصی و شجاعت بی نظیری گفتند که حاضر است "زن و بچه خودش را بیاورد و با خودش"در کنار" اتاق فرمان" بگذارد و موشک را شلیک کند... با این اظهار نظر و پشت گرمی که شهید تهرانی مقدم به میهمانان دادند وبا پرتاب موفقیت انگیزی که انجام شد💪 ایران بعد از روسیه, آمریکاو چند کشور محدود دیگر صاحب این دستآورد بی نظیر دفاعی در سطح کشورهای مسلمان خصوصا محور مقاومت شد👌 این پروژه پایه گذار بسیاری دیگر از این نوع پروژه ها در سراسر کشور شد وسردار حاجی زاده به عنوان:👇
🌟 "بنیانگذار", "طراح", "سازنده"👈 "ابنیه های زیر زمینی" و "ساخت سیلوهای پرتاب موشک" که یکی از مهمترین ابزارهای راهبردهای دفاعی جمهوری اسلامی در نبرد نامتقارن و بازدارنگی است, نامش ثبت شد👌به جرات میتوان گفت: حاجیزاده متر به متر کوهستانها، جنگلها، دشتها و بیابانهای کشور را گشته و در بسیاری از آنها پایگاههای موشکی بنا کرده است؛ شهرهای موشکی, سیلوهای پرتاب موشکی و کارخانه های موشک سازی زیر زمینی در سراسر کشور گواهی بر این مدعاست.✌شهید سلیمانی می گفت:👇
🌟یک روز سردار حاجی زاده به من گفت شما چرا در درگیریها با داعش ازموشکهای زمین به زمین استفاده نمی کنید، گفتم درجنگهای خیابانی ومسافت های کوتاه سابقه نداشته وامکان استفاده از موشک زمین به زمین در خیابانها معمول نبوده وامکانش نیست، گفت من موشک کوتاه برد که مخصوص درگیریهای خیابانی ومسافتهای کوتاه باشه می سازم، وشما استفاده کنید، شهید سلیمانی می گفت درکمترین زمان این موشکها را ساخت وبه سوریه ارسال کرد، وبا استفاده از این موشکها بود که سریع داعشی ها را تارمار ونابود کردیم.
🌟 سردار حاجی زاده:👇
تنها یک فرمانده شجاع ومؤمن نیست،بلکه یک متخصص ویک مبتکر درتولید موشک ها, پهبادها وتجهیزات هوا وفضا هم هست، اگر کسی می خواهد در تخصص, فن آوری و تدبیر شهید تهرانی مقدم را و در شجاعت, مدیریت ورزم حماسی شهید سلیمانی را تجسم کند، باید سردار حاجی زاده عزیز وسرافراز را ببیند. دشمنان داخلی و خارجی سردار که وجود ایشان را برای رسیدن با امیال و آرزوهای خود مانع می بینند, مثل دولبه قیچی دارن عمل می کنند، برای حذف چنین شخصیتی بزرگی که در جهان بی نظیر هستند.🙏ارادتمند: #ناصر کاوه
💥شهید فخری زاده ایران را در ۳۰سال ۳۰۰ سال جلوتر انداخت👈ترس دشمن از رشد علمی ایران است، چرا که کشور ما سریعترین رشد علمی را در جهان دارد...
🔴مرادی نماینده بندر عباس: آقای رئیس جمهور، شما با کرونا نمیمیرید؛ مرگ در حین خدمت توفیق میخواهد👈انتظار این بود که رئیس جمهور در مجلس حضور پیدا کند اما متاسفانه به علت ترس از کرونا این حضور میسر نگردید. اینگونه حرکتها توهین به ۸۵ میلیون ایرانیست. آقای رئیس جمهور با اینگونه رفتارتان قطعا با کرونا نمیمیرید!!!
⭕️ کشوری که به لحاظ تعداد همسایگان در جهان رتبه ی دوم را دارد سهمش از بازار واردات همسایه ۲ درصد است!
آقای ظریف; اگر صادق هستید، مذاکره بلدید و زبان دنیا را میفهمید 👈 بسم الله 📣به جای تلاش بیهوده برای رفع تحریم، با بازار ۶٠٠ میلیونی همسایگان تعامل اقتصادی برقرار کنید.
⭕️ علی خضریان ، نماینده مجلس:
💪 ما به جای ارسال پالس ضعف و قرار گرفتن در تله بزرگ " صبر استراتژیک " که جناب رئیس جمهور عملاً دارد به دشمن پیغام می دهد که در دوران باقی مانده ترامپ ـ تو می توانی هر کاری در این کشور بکنی و می توانی ترورهای دیگری انجام بدهی ـ ، این پیام ضعف توسط مجلس اصلاح خواهد شد و خروج از پروتکل الحاقی این پیام را به غربی ها خواهد داد که نه تنها دوران بزن دررو تمام شده، بلکه دوران پادوهای شما در این کشور هم به انتها رسیده و پادوهای شما را ان شاءالله در خرداد ماه 1400 به سلول های زندان برای بازجویی در مورد این جاسوسی ها و خون شهدایمان خواهیم انداخت👊💪
❌ هماهنگی کامل مدیران دولتی با جاسوسان آژانس!... رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی:
🔹توافق هستهای با ایران بسیار پیچیده است و در آن نیروگاهی هستهای برنامههایی برای گسترش آزمایشگاههای تحقیقاتی و تأسیسات غنیسازی دارد. برای همین است که #رژیم_بازرسی وسیعی داریم 😳 ما در طول یک سال گذشته ۴۰۰ بازرسی در ایران انجام دادهایم‼️🔸تعداد بازرسان این آژانس در ایران محرمانه است اما در ۳۶۵ روز سال بازرسان این آژانس در ایران حضور دارند. آن وقت انتظار دارید امثال محسن فخری زاده ترور نشوند؟!
💥در برجام هستیم. صنعت هسته ای ما تعلیق است. سانتریفیوژها خاک می خورند. نه تحقیقی، نه توسعه ای و نه آزمایش جدیدی... دولت مردان ما پالس تعامل می فرستند و ساز مذاکره تازه کوک می کنند. اما دانشمند هسته ای ما ترور می شود. ترس و عقب نشینی، تدبیر نیست. حماقت است. شمشیر دشمن را تیزتر می کند... زمینه سازان ترور حاج قاسم سلیمانی در دی ماه 98 و ترور محسن فخری زاده در آذر 99 ، همان 👈 سازشکارانی هستند که مدام پالس آمادگی برای مذاکره با آمریکا را ارسال می کردند و همچنان ارسال می کنند.. تا این سازشکاران از عرصه اجرائی کشور کنار گذاشته نشوند، این ترورها همچنان ادامه خواهد داشت. وقت این است که👈 ترسوها, سازشکاران, نفوذیها, احمق ها و تیزکنندگان شمشیر دشمن را از عرصه سیاسی کشور کنار بزنیم...
#حاج_قاسم را زدند، جواب ندادیم...
#نظنز را زدند، جواب ندادیم.
#فخری_زاده را زدند، جواب ندادیم.
⁉️ وقتی هزینه ای نمی دهند، چرا مثلاً سید حسن [نصرالله] را نزنند ؟!... آقای مسئول! پاسخ متقابل اقدامات راهبردی نیست، بلکه جواب سریع، قاطع و محکم است.👊فان قاتلوکم فاقتلوهم ، کذلک جزاء الکافرین... ارادتمند #ناصر کاوه
💥 امام موسى بن جعفر (ع) فرمودند:
کمترین ثوابى که به زائر امام حسین (ع) در کرانه فرات داده مىشود این است که تمام گناهان مقدم و موخرش بخشوده مىشود. بشرط این که حق و حرمت ولایت آن حضرت را شناخته باشد. مستدرک الوسائل، ج 10 ص 236، به نقل از کامل الزیارات، ص 138
* * * * *
💥زندگی یک شیعه واقعی مولا👇
ایشان ابتدا سنی بودند و سپس شیعه مولا شد و به نیجریه رفتند و حداقل تا حالا, ده میلیون نفر را مسلمان شیعه کرد...پس از سالها تبلیغات و زحمت دولت وقت در مراسم محرم چند سال پیش به عزاداری آنها حمله کردند... خودش زخمی شد و بابدن مجروح ایشان را تا الان به دستور عربستان تا حالا در زندان هستند...شش فرزندنش این عاشق امام حسین(ع) تا حالا به شهادت رسیده اند...هر ساله هزاران نفر به واسطه تبلیغات و روشنگری ایشان از افریقا در راهپیمائی اربعین شرکت می کنند...ایشان یک شیعه واقعی امیرالمومنین(ع)است...
برای آزادی ایشان و همه زندانی های بی گناه در نیجریه, یمن, بحرین, فلسطین, عربستان و...دعا فرمائید...اسیر دربند, شیخ زکزاکی
* * * * *
💠 هفتاد ضربه کابل!
🔻در اسارت تنبیه کسانی که برای امام حسین (ع) عزاداری میکردند، سنگین بود.من و حیدر هر کدام به هفتاد ضربه کابل محکوم شدیم.
وقتی هفتاد ضربه کابل را نوشجان کردیم، حیدر با همان لهجه ترکی و دوست داشتنیاش دوبار تکرار کرد: 👈 سیدی! سنیننه وین جانی ایکی دانا شالاق ویر، (جون مادرت دوتا کابل دیگه هم بزن!) 😨
- کابل به سرتون خورده، گیج شدید، خواهش نمیخواد... نه اتفاقا خیلی هم حالم خوبه و میدونم چی میگم...😵
🔻حامد در حالی که، به هر کداممان دو کابل دیگر کوبید، گفت: «این هم دو کابل دیگه، یالا برید گم شید، از جلو چشمم دورشید.»
وقتی برمی گشتیم بازداشتگاه، گفتم:
«حیدر! مثل اینکه راستی راستی حالت خوش نیست، چرا گفتی دو کابل دیگه بزنن؟!»
- حضرت عباسی نفهمیدی؟!
- نه، نفهمیدم!
- آقا سید! خواستم رُند بشه، ارزشش رو داشت که به خاطر اربعین آقا امام حسین (ع) هر کدوممنون هفتاد و دو کابل بخوریم، خدا وکیلی ارزش نداشت؟!
#کتاب_شهداواهل_بیت
#ناصر-کاوه
منبع: کتاب پایی که جا ماند
🌷خرمشهر، را خدا آزاد کرد. امام خمینی
✌️بمناسبت فرارسیدن سوم خرداد روز مقاومت و پیروزی و همچنین آزاد سازی خرمشهر 👈 pdf رایگان کتابهای تالیف شده حقیر (ناصر کاوه) راجع به دفاع مقدس به طور رایگان در اختیار شما دوستان می باشد که با مراجعه به آدرس👈 https://b2n.ir/866991
ضمن دانلود کردن و خواندن آنها، با نشر هرچه بیشتر آنها، در ثواب زنده نگه داشتن یاد و خاطره امام و شهدا ما را یاری کنید👌 نام کتابهایی که در این مرحله عرضه شده به این شرح می باشد 👈 خاطرات دردناک در جنایات داعش در سوریه و عراق و افغانستان, من قاسم سلیمانی هستم، ذوالفقار ولایت زندگی نامه شهید حسن تهرانی مقدم, زندگی به سبک شهدا، شهدا و اهل بیت (س) و مرواریدهای بی نشان، ۳۶۵ خاطره برای ۳۶۵ روز... آدرس مراجعه به سایت شخصی ناصرکاوه👇https://b2n.ir/866991
ارادتمند: #ناصر کاوه
التماس دعا
💥خیلی امام رضایی بود. تقریبا همه کسانی که او را می شناختند، این را می دانستند. آنقدر زود دلش برای امامش تنگ می شد که هنوز عرق سفرش خشک نشدہ، دوبارہ راهی می شد. می گفت: "امام رضا(ع) خیلی به من عنایت داشته و کم لطفی است اگر به دیدارش نروم... " همیشه باب الجواد را برای ورود انتخاب می کرد... می گفت اگر اذن دخول خواندی و چشمت تر شد یعنی آقا قبولت کرده.مانند خیلی از بزرگان حرم را دور می زد و از پایین پاوارد حرم می شد. مدتی در صحن می نشست و با امام درد و دل می کرد. سفر کربلا را هم از امام رضا گرفته بود. موقع برگشت روی یکی از سنگ های حرم تاریخ سفر بعدی اش را می نوشت و امام هم هر دفعه آن را امضا می کرد...
#کتاب_شهداواهل_بیت #ناصر کاوه
خاطره ای از شهید مدافع حرم محمد پورهنگ
💥مواقف بعد از بيرون آمدن از قبر:👇
💠 أميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: إِنَّ أَمَامَكُمْ عَقَبَةً كَئـُودًا وَ مَنَازِلَ مَهُولَةً لَابُدَّ مِنَ الْمَمَرِّ بهَا وَالْوُقُوفِ عَلَيْهَا! فَإمَّا برَحْمَةِ اللَهِ نَجَوْتُمْ، وَ إمَّا بِهَلَكَةٍ لَيْسَ بَعْدَهَا انْجبَارٌ!
«اي مردم بدانيد كه در جلوي شما عقبه خسته كننده و كمرشكني است. و منزلهاي ترسناك و وحشتناكي است كه به ناچار بايد از آن عبور كنيد و بر آن وقوف نمائيد! پس يا مورد رحمت خداوند قرار مي گيرد و نجات پيدا می كنيد! و ِيا به هلاكتي كه به دنبالش تدارك و تلافي نيست دچار خواهيد بود!»
💠 شيخ مفيد مي فرمايد: منظور علی (ع) از نجات اين عقبه خسته كننده و كمرشكن، تخلّص و رهائي انسانست از عقباتي كه در پيش دارد. و مراد مسائلي است كه بر او واجب گشته و بايد جوابگوي آن باشد. و اين طور نيست كه "حَشْويّه" گمان مي كنند كه در آخرت نيز مانند دنيا كوههائي و گردنههائي است كه انسان نياز به پيمودن آن يا بطور سواره و يا بطور پياده پيدا مي كند. زيرا آنچه از حكمت خدا ايجاب مي كند، اقتضاي عبور از چنين عقبات و جبالي در مورد جزاي اعمال نميباشد. و وجهي ندارد كه خداوند گردنهها و بندهائي خلق كند و بدانها نام نماز و زكات و روزه و حجّ و غيرها از اسامي واجبات بگذارد و انسان را الزام و اجبار كند كه از آنها بالا رود، و اگر انسان از اطاعت خدا تقصير كند مانع از صعود او از اين گردنهها و كوهها گردد..
🔰 زيرا كه غرض از قيام قيامت وقوف و اطّلاع انسان است بر اعمال و جزا دادن خدا بر طبق اعمال به ثواب و يا به عقاب الهي؛ و اين نياز به كوهها و گردنههائي به نام عقبات ندارد، و محتاج به پديد آوردن جبال و تكليف كردن انسان به بالا رفتن از آن به آساني و يا به صعوبت نيست...
🔰 با آنكه خبر صحيحي در اين مورد كه تفاصيل مطلب را كاملاً بيان کند نرسيده است، تا آنكه انسان لازم باشد بدان معتقد شود و اعتماد كند، و به وجهي از وجوه مضمون آن را توجيه نموده و حمل بر معناي صحيحي نمايد. و چون خبري و حديثي در اين باره نرسيده است پس مطلب همانست كه ما گفتيم. اين بود بيان شيخ مفيد...
#کتاب_راهنمای_سفر_آخرت
#ناصر کاوه
ﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭﻡ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺎﻥ... ﺯﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺷﻔﺎﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﯾﻘﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ... ﺑﻪ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ؟... ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ، ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﯿﻢ، ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽﺁﻭﺭﻧﺪ. ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻡ.#کتاب -زندگي- به -سبک-شهدا #ناصر- کاوه راوي: سردار باقر زاده - مسئول کمیته جستجوی مفقودین
🌷شهید ابراهیم هادی هر وقت اسم مادر سادات به زبان می آورد بلافاصله می گفت: "سلام الله علیها"... یکبار در زورخانه مرشد بخاطر ایام فاطمیه شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا (س) کرد... ابراهیم همین طور که شنا می رفت باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد, شعرش را تغییر دهد... اوایل جنگ بود و مرزها دست عراق بود. در ارتفاعات گیلان غرب بودیم, با حسرت به ابراهیم گفتم: یعنی میشه مردم ما راحت از این جاده عبور و به شهر خودشون برن؟... ابراهیم هادی گفت: چی میگی!... روزی میاد که از همین جاده مردم ما دسته دسته به کربلا سفر می کنند!... وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی میرفت همیشه با وضو بود وهميشه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز میخواند... پرسیدم: "چه نمازی؟! "...گفت: "دو رکعت نماز مستحبي میخونم و از خدا میخوام که یه وقت تو مسابقه، حال کسی رو نگیرم... همیشه از خدا می خواست گمنام بماند. خدا هم دعایش را مستجاب کرد... ابراهیم سالهاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نور...
کتاب شهدا و اهل بیت, ناصرکاوه
برشی از زندگی شهید, ابراهیم هادی
🌷خرمشهر، را خدا آزاد کرد. امام خمینی
✌️بمناسبت فرارسیدن سوم خرداد روز مقاومت و پیروزی و همچنین آزاد سازی خرمشهر 👈 pdf رایگان کتابهای تالیف شده حقیر (ناصر کاوه) راجع به دفاع مقدس به طور رایگان در اختیار شما دوستان می باشد که با مراجعه به آدرس👈 https://b2n.ir/866991
ضمن دانلود کردن و خواندن آنها، با نشر هرچه بیشتر آنها، در ثواب زنده نگه داشتن یاد و خاطره امام و شهدا ما را یاری کنید👌 نام کتابهایی که در این مرحله عرضه شده به این شرح می باشد 👈 خاطرات دردناک در جنایات داعش در سوریه و عراق و افغانستان, من قاسم سلیمانی هستم، ذوالفقار ولایت زندگی نامه شهید حسن تهرانی مقدم, زندگی به سبک شهدا، شهدا و اهل بیت (س) و مرواریدهای بی نشان، ۳۶۵ خاطره برای ۳۶۵ روز... آدرس مراجعه به سایت شخصی ناصرکاوه👇https://b2n.ir/866991
ارادتمند: #ناصر کاوه
التماس دعا
🌷خرمشهر، را خدا آزاد کرد. امام خمینی
✌️بمناسبت فرارسیدن سوم خرداد روز مقاومت و پیروزی و همچنین آزاد سازی خرمشهر 👈 pdf رایگان کتابهای تالیف شده حقیر (ناصر کاوه) راجع به دفاع مقدس به طور رایگان در اختیار شما دوستان می باشد که با مراجعه به آدرس👈 https://b2n.ir/866991
ضمن دانلود کردن و خواندن آنها، با نشر هرچه بیشتر آنها، در ثواب زنده نگه داشتن یاد و خاطره امام و شهدا ما را یاری کنید👌 نام کتابهایی که در این مرحله عرضه شده به این شرح می باشد 👈 خاطرات دردناک در جنایات داعش در سوریه و عراق و افغانستان, من قاسم سلیمانی هستم، ذوالفقار ولایت زندگی نامه شهید حسن تهرانی مقدم, زندگی به سبک شهدا، شهدا و اهل بیت (س) و مرواریدهای بی نشان، ۳۶۵ خاطره برای ۳۶۵ روز... آدرس مراجعه به سایت شخصی ناصرکاوه👇https://b2n.ir/866991
ارادتمند: #ناصر کاوه
التماس دعا
🔻 پیوند انحرافی ها!
♦️ اتحاد فِرَق ضاله و جریانهای انحرافی در مواجهه با مذهب تشیّع، یکی از نکات قابل تامل در طول تاریخ بوده است.
♦️ دیدار محمداسماعیل صلاحی قطب خودخواندۀ دراویش گنابادی با عبدالحمید اسماعیلزهی پردۀ دیگری از رفتار نفاق آلودِ جریان مکی را به نمایش گذاشت.
♦️ جریانهای انحرافی علیرغم همه تضادها و عنادهایی که قبلاً با یکدیگر داشتهاند، در یک نقطه متحد هستند و آن هم اشتراک در مخالفت با فرهنگ اصیل تشیع، اسلام انقلابی و نظام اسلامیِ برآمده از آن است.
♦️ در حالی که سالها در دارالعلوم اهلسنت مکی، اندیشه صوفیه مذمت و گاه تکفیر هم شده، همآوایی عناصر این دو جریان افراطیِ به ظاهر مخالف، نشان میدهد که هدف مشترکی پیش روی آنان قرار دارد و این هدف چنان مهم است که میتوانند با یکدیگر به تقسیم نقش بپردازند!
♦️ هرچند باید پیوسته مراقب این پیوندهای انحرافی بود اما؛ در حقانیت جمهوری اسلامی و مسیری که در پیش گرفته نیز همین بس که جریان های انحرافی اینگونه برای تخریبش خود را به آب و آتش می زنند اما به لطف خداوند، عنایت حضرت حجت(عج) و به برکت خون شهدا همیشه ناکام مانده اند و در آینده نیز ناکام خواهند ماند، انشاالله.
#تلنگر
🔴 🔥 اتحاد شیطانی در مسجد ضرار
♨️ ملاقات محمداسماعیل صلاحی قطب خود خوانده #دراویش_گنابادی با عبدالحمید اسماعیلزهی پرده دیگری از رفتار سیاسی #جریان_مکی را آشکار کرد. در حالی که سالها در دارالعلوم اهلسنت مکی، اندیشه صوفیه مذمت و گاه تکفیر هم شده، همآوایی سران این دو جریان عجیب است!
⚠️ پیشتر هم عبدالحمید در سخنانی عجیب مدعی شده بود که #بهائیت هم از مذاهب اسلامی است و باید بهائیان در مناصب حکومتی حاضر باشند! این در حالیست که طبق نص صریح و فتوای بزرگان تاریخ اهلتسنن، بهائیت قطعا از جمله #فرق_ضاله است و پیروان آن کافر هستند!
⁉️ آیا عبدالحمید از فقه #اهل_سنت عبور کرده؟! یا قصه از ابتدا چیز دیگری بوده!
✍ جریان #یهود به کمک #نفوذی های خود، تمام ابزار و امکانات خود را به میدان آورده تا بلکه آسیبی به #ایران و #ایرانی وارد نماید! از #سلبریتی ها گرفته تا نفوذیان سیاسی از جمله #شیخ_بنفش و اعوان و انصارشان، تا #وهابی های تکفیریِ در پوشش لباس اهلسنت عزیز، تا دروایش گنابادی و بهائیان و انجمن حجتیهای های نفوذ کرده در بین شیعیان!
✍ تمام سرمایه صهیونیستها در ایران، همگی توسط #یهود_مفسد به خط شدهاند تا بلکه آسیبی به پرچم حق وارد نمایند! زهی خیال باطل!
🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد 🇮🇷
ارادتمند #ناصر کاوه🏴🚩
🌷سلام خدمت دوستان و سروران گرامی، امروز ۱۱ اردیبهشت مصادف است با سالگرد شهادت محمد حسین زمردیان و همچنین روز تولد شهید محمود رضا استاد نظری هم می باشد، دو شهید شاخص نوجوان و دانش آموزی که دارای اثر ارزشمندی از خود می باشند... به همین مناسبت عکس نوشته های امروز مربوط به وصیتنامه شهید زمردیان و قسمت های از مناجات های شهید استاد نظری می باشد 👌شادی روح امام، شهدا، در گذشتگان و علی الخصوص شهدای نوجوان، بخوانید فاتحه مع الصلوات
ارادتمند: #ناصر کاوه
#دیدگاه_شهیدا_از_ححاب👇
🌷حجاب کامل حتی, موقع شهادت
☀️شهیده "گلدسته محمدیان" از شهدای فرهنگی دوران جنگ تحمیلی شهرستان شیروان می باشد... ایشان به همراه دختر خردسال و همسرش، در جریان بمباران شهر دزفول توسط دشمن بعثی به دیدار معبود پرکشید... یک بار در زمان جنگ پدرش به خانه شان رفته بود درست همان زمانی که بمباران هوایی امان مردم را بریده بود... اواخر شب وقتی خواستن بخوابن پدرش اورا با پوشش و حجاب کامل دید... با تعجب از او پرسید:
"دخترم کاری پیش آمده جای می خواهی بروی؟"... گفت: "نه پدر جان این جا هر لحظه ممکنه بمباران هوایی بشه ، ممکنه فردا صبح زنده نباشیم به همین خاطر باید آمادگی کامل را داشته باشم. می خواهم وقتی بدن ما رو از زیر آوار در میارن آن موقع هم حجاب مون کامل باشه...
برشی از زندگی شهیده, #گلدسته_محمدیان
🌷مادرم! زمانی که خبرِ شهادتم را شنیدی، گریه نکن... زمانِ تشییع و تدفینم گریه نکن... زمانِ خواندنِ وصیتنامهام گریه نکن. فقط زمانی گریه کن که مردانِ ما غیرت را فراموش میکنند و زنان ما عفت را... وقتی که جامعهی ما را بی غیرتی و بی حجابی فرا گرفت، مادرم گریه کن که اسلام در خطر است..."
کتاب زندگی به سبک شهدا, ناصر کاوه
قسمتی از وصیتِ تکاندهندهی
#شهید_سعید_زقاقی
🌷شهیده ای که به خاطر حجابش، به دست منافقین شهید شد👈 شهیده زینب (میترا) کَمایی 💥مادر بزرگش نام میترا را برایش انتخاب کرد. اما او هر چه بزرگتر می شد اعتراضش نسبت به اسمش بیشتر می شد و به همه می گفت من را زینب صدا کنید. او یک روز روزه گرفت و نام خود را به زینب تغییر داد. سالی که به تکلیف رسید باحجاب شد و روزه را شروع کرد.خیلی لاغر و نحیف بود ولی در آن گرمای طاقت فرسا روزههایش را می گرفت. نماز شبش ترک نمی شد. در دفتر خودسازیاش جدولی کشیده بود که ۲۰ مورد داشت از نماز به موقع، همیشه با وضو بودن، نماز غفیله و ... که همه را انجام می داد. فعالیت های مذهبی و حجاب زینب، مورد غضب سازمان منافقین ضد خلق قرار گرفته بود.او همیشه غسل شهادت می کرد. قبل از شهادتش هم غسل شهادت کرده بود. برای خواندن نماز به مسجد رفت. آن نماز، آخرین نماز زینب ۱۴ ساله بود. وقتی از مسجد برمی گشت, منافقان او را ربودند و سپس با گره زدن چادرش او را خفه کردند. بعد از سه روز پیکر غرق به خونش پیدا شد. او را با چادرش به خاک سپردند...برشی از زندگی شهیده #زینب _(میترا) _کَمایی
🌷بخشی از وصیتنامه شهید مدافع حرم #محمدهادی_ذوالفقاری: " از خواهران میخواهم که حجاب شان را مثلِ حجابِ #حضرت_زهرا (س) رعایت کنند، نه مثلِ حجابهای امروز؛ چون این حجاب ها بویِ حضرتِ زهرا(س) نمی دهد... "
🌷فاطمه سلطان کواکب زنی دلیر، شجاع و باغیرت بود، وی به همراه شوهرش با شروع جنگ تحمیلی در کنار مردم مقاوم دزفول در ایام موشکباران ها و حملات توپخانه ای و بمباران هواپیماهای متجاوز رژیم بعث عراق لحظه ای دزفول را ترک نکردند. وی به مداوای مجروحین جنگ می پردازد پس از آنکه شدت جنگ و موشکباران ها آمار شهدای زن را بالا می برد، او شجاعانه به غسال خانه ی شهیدآباد می رود و شهدای زن را غسل و کفن می کند و تا پایان جنگ صدها شهیده را قربت الی الله غسل می دهد. یکبار که موشک دقیقاً به منزل ایشان اصابت کرد و کل وسائل خانه و زندگی بکلی تخریب و نابود گردید وقتی او و دخترانش را از زیر آوار بیرون کشیدند؛ مقابل دوربین خبرنگاران با حجاب کامل اسلامی قرار گرفت و گفت: همه چیز ما خانه و زندگی ما، جان ما و فرزندان ما فدای یک تار موی امام خمینی، ما شهرمان را خالی نمی کنیم. ما تا آخرین لحظه ای که جان در بدن داریم از اسلام و انقلاب و امام و رزمندگان دفاع می کنیم. فاطمه سلطان کواکب سرانجام این زن مؤمنه صالحه ی دوران، در روز عید سعید غدیر خم مورخ ۱۳۸۲ به آرزوی دیرینه اش رسید... او اولین زن مجاهد دزفولی است که صدها زن شهیده را غسل و کفن کرد.
خاطره ای از شهیده, #فاطمه_سلطان_کواکب
🌷مرابکشید اما #چادرم را برندارید ....به صاحب خانه اش گفته بود: طیبه که به خانه ما آمد ما سربرهنه و بی #حجاب بودیم. این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا برایمان گفت تا دیگه نگذاشتیم یک تارموی مان پیدا شود....هنگام دستگیریش 👈به ساواک که گرفته بودش و دستبند زده بود به دستانش گفته بود،" مرا بکشید اما #چادرم را برندارید." برشی از زندگی شهیده انقلاب اسلامی
#طیبه_واعظی
#کتاب_مرواریدهای_بی_نشان
#ناصر-کاوه
#شهدا
#شهادت
💥خیلی امام رضایی بود. تقریبا همه کسانی که او را می شناختند، این را می دانستند. آنقدر زود دلش برای امامش تنگ می شد که هنوز عرق سفرش خشک نشدہ، دوبارہ راهی می شد. می گفت: "امام رضا(ع) خیلی به من عنایت داشته و کم لطفی است اگر به دیدارش نروم... " همیشه باب الجواد را برای ورود انتخاب می کرد... می گفت اگر اذن دخول خواندی و چشمت تر شد یعنی آقا قبولت کرده.مانند خیلی از بزرگان حرم را دور می زد و از پایین پاوارد حرم می شد. مدتی در صحن می نشست و با امام درد و دل می کرد. سفر کربلا را هم از امام رضا گرفته بود. موقع برگشت روی یکی از سنگ های حرم تاریخ سفر بعدی اش را می نوشت و امام هم هر دفعه آن را امضا می کرد...
#کتاب_شهداواهل_بیت #ناصر کاوه
خاطره ای از شهید مدافع حرم محمد پورهنگ
روایتی از شهید غلامعلی رجبی درباره
شهید مجتبی باقری:👇
🌷شهید مجتبی باقری از دوستان صمیمیاش بود...💗 اصلاً از یادم نمیرود برای دوست صمیمیاش💞، با هنرمندی خاصی ذکر تلقین میّت را با روضه توأم کرد...😇
💧آنقدر به شعرهایش اعتقاد داشت که چند برگه از دفترچهی شعرش که مدح حضرت زهرا سلام الله علیها رویش نوشته بود را کندو روی صورت شهید گذاشت و گفت:👇
«چون با مدح حضرت زهرا سلام الله علیها عجین بودی، این شعرا باشه سند که تو برای بند بند این شعرا اشک ریختی...»
💥مناجاتنامه شهید مجتبی باقری زند:👇
یا زهرا🌷 (س) مرا رها مکن
«به نام خداوند گیتی آفرین
زهرا 💗 (س) جان دلم خیلی تنگی میکند، احساس میکنم که کمی درد فراغت را میفهمم تا آن حد که دیگر دوست ندارم اینجا بمانم، فاطمه💞 (س) جان، بدم میدانم که بدم، اما شما که خوبید به خودت قسم یک نگاه به من، زهرا 💖 (س) جان برای شما که کاری ندارد... خانم به جان حسینت یک گوشه چشمی بنما والله قسم عوض میشوم و لیاقت قرب پیدا میکنم. یا زهرا💕 (س) به جان عزیزت کمکم کن به جان زینبت، نظر و عنایتی بینداز. فاطمه💓 (س) جان خودت قسم منو رها نکن.
یا زهرا (س) بطلب
در بیابان به سراغت گشتم
زار و گریان ز. فراغت گشتم
دگر این خانه مرا تنگ بُود
ماندن اینجا به خدا تنگ بُود
یا زهرا (س) بطلب
دوستانم همه از دستم رفت
دل به هر پاکدلی بستم رفت
شبها که هجر روی تو ای ماه میکشم
تا صبح ناله میکشم آه میکشم
💧خداوندا به ما سرعتی در بالا بردن تقوا و اخلاص عطاء کن تا بتوانیم به درجهای که شهدا رسیدند، برسیم...
💧خدایا معرفت مان را نسبت به خود و ائمه اطهار بیفزای تا با چشم دل شما را ببینیم و صدایتان بزنیم. پروردگارا به ما اخلاص و صداقت در گفتن إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ عنایت بفرما...
💧خداوندا به ما نیتی عطاء فرما تا با رضایت تو بگوییم اللَّهُمَّ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ، یارب قساوت قلب از ما بزدای تا با دیدن این همه شهید تحولی در خویش ایجاد کنیم. پروردگارا مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار بده و نیز مرگمان در اه خودت را مایه بخشش گناهانمان بگردان...
💧خدایا گاهی از کثرت گناه نا امید میشوم از استجابت دعایم، ولی از طرفی دل به الطاف تو بستهام که از گناه من بیشتر است ما را نزد علی اکبر (ع) رو سیاه مگردان.»
💥جواب نامه شهید "مجتبی باقری زند"
به یک دانش آموز:👇
🔥«بسم رب الشهدا و الصدیقین
با سلام به پیشگاه، ولی عصر و امام امت خمینی کبیر و با درود بر روان پاک شهیدان راه حق و حقیقت و عدالت و آزادی از کربلای حسین تا کربلای ایران و با سلام و درود بیکران به برادر عزیزم که در پشت جبهه در سنگر مدرسه با دشمن در حال مبارزه هستند، برادر عزیزم نامه پر از مهر و محبت شما به دستم رسید، نمیدانید این نامههایی که شما عزیزان به رزمندگان مینویسید چه تأثیری در روحیه رزمندگان دارد و در بینشان چه شور و شوقی میافکند...
🔥برادر عزیزم خیلی از نامهای که فرستادید متشکرم و از شما میخواهم که سر نمازهایتان ما را فراموش نکنید و از دعاهای خیرتان در حق من سیاه روی کوتاهی نکنید. برادرم نمیدانم شما چندسالتان است، ولی انشاءالله که دعاهای شما در حق ما هر چه زودتر به هدف استجابت میرسد. به امید پیروزی رزمندگان اسلام در تمامی جبهههای نبرد حق علیه کفر و به امید برافراشته شدن پرچم پر شکوه لا اله الا الله و محمد رسول الله در تمامی بلاد به خصوص بلاد کفر و به امید زیارت کربلا...
برای سلامتی امام صلوات!»
#کتاب-زندگی-به-سبک-شهدا#ناصر-کاوه