eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
1.1هزار دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
21.2هزار ویدیو
763 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
(۲) 🌷آیت الله بهجت می فرماید: تکان می خوری بگو یا صاحب الزمان، می نشینی بگو یا صاحب الزمان، برمی خیزی بگو یاصاحب الزمان👈 صبح که ازخواب بیدار میشوی مؤدب بایست، صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن وبگو آقا جان دستم به دامنت، خودت یاریم کن، شب که می خواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو السلام علیک یا صاحب الزمان بعد بخواب، شب و روز را به یاد محبوب سر کن. اگر اینطور شد شیطان دیگر در زندگی توجایگاهی نداره، دیگر... نمی توانی گناه کنی، دیگرتمام وقت بیمه امام زمانی... و خود امیرالمؤمنین (ع) فرموده است که: درحیرت دوران غیبت فقط کسانی بردین خود ثابت می مانند که با روح یقین مباشر و بامولا و صاحب خود مأنوس باشند. 💥 مشکل اصلی در آخرالزمان خوبان هستند؛ نه کفار 👈 در آخرالزمان مشکل اصلی، آدم‌خوب‌ها هستند؛ نه کفار و آدم‌های بد. مثلاً روایتی نداریم که بگوید: از بس کفار مراکز فساد می‌سازند، ظهور به تأخیر می‌افتد! یا روایتی نداریم که بگوید: کفار از بس سلاح هسته‌ای مخرب دارند، لذا حضرت ظهور نمی‌کند که مبادا آن بمب‌ها را بر سر مسملین فرو بریزند 🔸به قول امام باقر (ع) برخی از فقها می‌خواهند حکم قتل حضرت را بدهند، ولی زورشان نمی‌رسد! (و لو لا ان السیف بیده لأفتى الفقهاء بقتله؛ سایت آیت الله بهجت؛ مطلب ۲۱۴۸ و شرح أصول الکافی/ ۱/ ۵۶۳) 👈 همۀ مسائل برمی‌گردد به اینکه «خوب‌ها باید خالص و خُلّص بشوند» مشکل این است که ما در بین خودمان ناخالصی داریم، این‌ها را باید درست کنیم. حجت الاسلام پناهیان - حسینیه آیت الله حق‌شناس ره ۱۳۹۵/۰۷/۱۵ 🌷شهید عبدالمهدی کاظمی ☀️نوید شهادت: یک روز بعد از عقدمان رفته بودیم گلستان شهدا که آن‌جا به من گفت: «حرف مهمی با شما دارم که در مراسم خواستگاری عنوان نکردم، چون می‌ترسیدم اگر بگویم حتما جوابتان منفی می‌شود.» گفتم: «چه حرفی؟» گفت: «شما در جوانی مرا از دست می‌دهید و من شهید می‌شوم.» نگاهی به عبدالمهدی کردم و گفتم: «با چه سندی این حرف را می‌زنید؟ مگر کسی از آینده خودش خبر دارد؟» عبدالمهدی گفت: «من قبل از ازدواج، زمانی که درس طلبگی می‌خواندم، خواب عجیبی دیدم. رفتم خدمت آیت‌الله ناصری و خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان از من خواستند که در محضر آیت‌الله بهجت حاضر شوم و خواب را برای وی تعریف کنم. وقتی به حضور آیت‌الله بهجت رسیدم، نوید شهادتم را از ایشان گرفتم.» 🌷خوابی که هیچ‌وقت تعریف نشد: تغییر نام شهید کاظمی دیگر خواسته‌ی آیت‌الله بهجت در این دیدار بود که مرضیه بدیهی به آن اشاره می‌کند؛ «اسم کوچک شهید کاظمی ابتدا فرهاد بود. آیت‌الله بهجت از او می‌خواهند که نامشان را به عبدالمهدی یا عبدالصالح تغییر دهند که همسرم، نام عبدالمهدی را انتخاب می‌کند.» سال‌ها از ازدواج‌شان می‌گذرد و عبدالمهدی که دیگر صاحب دو فرزند به نام‌های فاطمه و ریحانه شده، کم‌کم هوای سوریه به سرش می‌زند؛ هوای دفاع از حرم همسر شهید می‌گوید: «سه روز قبل از آمدنش از سوریه خواب دیدم رفته‌ام به حرم حضرت زینب (س). عکس همه‌ی شهدا به دیوارهای حرم بود. همان‌طور که نگاه می‌کردم، دیدم عکس عبدالمهدی هم بین آن‌هاست. از شوکی که به من وارد شد، داد زدم «وای، عبدالمهدی شهید شد.» از خواب پریدم. دستانم خیلی می‌لرزید. اتفاقا دو، سه ساعت بعدش، زنگ زد. خواستم خوابم را تعریف کنم، ولی گفتم نگرانش نکنم. فقط گفتم: «عبدالمهدی، خوابت را دیدم.» گفت: «چه خوابی؟» گفتم: «وقتی آمدی، تعریف می‌کنم.» و حالا مرضیه مانده است و جای خالی عبدالمهدی و خوابی که هیچ‌گاه نتوانست برای او تعریف کند...
(۳) ♦️ راه تحقق یافتن ظهور منجی 🔶 امام باقر (ع) فرمودند: زمانی که حضرت ادریس علیه السلام از طغیان برخی از افراد امتش غایب شد؛ بعد از ۲۰ سال بلا و قحطی، مردم تصمیم به توبه گرفتند و این بازگشت و پشیمانی واقعی باعث شد که خداوند دوران غیبت را پایان بخشد 📚 (کمال الدین: ج 1، ص 130 حدیث 1) ✅ آیت الله کشمیری بارها مشكلات مادّى و به ويژه مشكلات معنوى خود را با استعانت از اين نام مقدّس و ذکر «يا صاحبَ الزَّمانِ اَغِثْنِيْ، یا صاحِبَ الزَّمانِ أدْرِکْنی» ✨ ✅بر طرف كرده بود و بنده نيز خود بارها اثر اين نام مبارك را براى رفع مشكلات، به چشم ديده‌ام.👌"آیت الله ناصری ره" 📚نشريه خُلُق 🌷به گزارش فرانس پرس, شستشوی مغزی تکفیری ها و رسانه های پرتعداد ضد شیعیان در مصر وکافر و نجس خواندن آنان، اهالی روستا را به کشتن شیعیان ترغیب کرد. آنها ابتدا با کوکتل مولوتف و سپی باپتک و کلنگ های بزرگی بخشی از دیوار منزل را خراب کردند و شیعیان حاضر در منزل را که برای میلاد امام زمان (عج) گردهم آمده بودن را خارج کردند و شروع به کتک زدن آنها در میدان روستا کردند و آنقدر آنها را زدند تا کشته شدند و بعد از کشته شدن هم پیکرهای شهدا بر روی زمین کشیدند. در این حادثه ی درد آور، شیخ حسن شحاتة و برادرش و جمعی دیگر به شهادت رسیدند و تعداد نامشخصی از شیعیان هم, زخمی شدند... گفتنی است که شهید شیخ حسن شحاتة از رهبران اصلی شیعیان مصر محسوب می شده است که در خانواده ای از اهل سنت متولد شد. خود شهید شحاتة در یک سخنرانی، دلیل حقیقی دستگیری اش را تنها اعلام ولایت امیرالمؤمنین(ع) و برائت از دشمنان اهل بیت و شیعیه بودنش اعلام کرده بود... 🌷من گاهی می‌دیدم که ایشان نیت شان را از پرداخت صدقه، سلامتی امام زمان (عج) عنوان می‌کرد و معتقد بود که این نیت، موارد دیگر را نیز دربر می‌گیرد و بالاترین مسئلت‌ها است. بنابراین، دعای فرج و دعا برای سلامتی امام عصر(عج) همیشه ورد زبان ایشان بود... امکان نداشت بدون دعای فرج، شروع به خواندن دعا، قرآن (حتی سوره‌ای از قرآن) یا زیارت عاشورا کند؛ اگر هم فراموش می‌کرد، تلاوت را قطع می‌کرد و بعد از دعای فرج، ادامه می‌داد. گویا احساس می‌کرد که بدون دعای فرج اعمال اش مقبول نیست... بسیار دیده بودم که ایشان در شرایط و موقعیت‌های مختلف، نشسته یا ایستاده، در حال تماشای تلویزیون یا حین راه رفتن، گویی ناخودآگاه چیزی از ذهن و دلشان می‌گذشت و دست بر سر می‌گذاشت و به امام زمان(عج) سلام می‌داد. نمی‌دانم در آن شرایط چه چیزی به دل ایشان خطور می‌کرد ولی این برای من همیشه جای تعجب بود که چطور همیشه و در هر حال، ارتباطشان برقرار است... راوی؛ همسر شهیدمدافع حرم
(۴) 💢 رسول اکرم(ص): از فتنه و آزمایش در آخرالزمان نگران نباشید٫ چرا که موجب نابودی منافقان خواهد شد... 📚 میزان الحکمه، حدیث 15748 💐 بهترین ها در آخرالزمان ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ ✳️ پيامبر اکرم ( ص) به امام علی (ع) فرمودند : یا علی ! وَ اعلَم أنَّ أعظَمَ النّاس یَقیناً قَومٌ یَکُونُونَ فی آخِرِ الزّمان لَم یَلحَقُوا النَّبِیَّ و حُجِبَ عَنهَمُ الحجَّةُ فَآمنوا بِسوادٍ فی بَیاضٍ ✳️ ای علی ! بدان که والاترین یقین را بین مردمان ، گروهی از مردم آخرالزمان دارند که پیامبرشان را درک نکرده اند و حجت خدا امام زمان از ایشان مخفی شده و با این حال به سیاهی نوشته ای بر سپیدی کاغذی ایمان می آورند و همین که سخنی از امام به ایشان می رسد ، بدان یقین پیدا می کنند...📚 بحارالانوار ج ۵۲ ص ۱۲۵* 💐میلاد موفورالسرور قطب عالم امکان ، حضرت بقیة الله الأعظم ، امام زمان(عج) و أرواحنا و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء مبارک... 📜قسمتی از وصیتنامه شهید محمود رادمهر پیرامون دوران پر آشوبِ فتنه‌های آخرالزمان ... 🖊 برادران و خواهران اگر می خواهید دنیا و آخرتتان تضمین شود و از مصائب آخر الزمان در امان باشید و دینتان حفظ بماند و عاقبت به خیر شوید، بصیرتتان را افزایش دهید، اطاعت از "ولایت مطلقه فقیه" را بر خود واجب بدانید. 🖋 اگر می خواهید در این دوران پر آشوب گمراه نشوید ، گوشتان به سخنان "ولایت مطلقه فقیه" و چشمتان به اعمال این بزرگوار و تمام وجودتان صرف عمل به خواسته ها و اوامر ایشان باشد. 🌹تشرف آیت الله مدنی محضر حضرت صاحب الزمان (عج) 💥مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی که از علمای تهران بودند، نقل کردند: شبی در نجف بعد از اتمام نماز جماعت پشت سر آیت‌الله شهید مدنی و خلوت شدن مسجد، ناگهان دیدم آقای مدنی شروع به گریستن کرد. چون به من اظهار لطف داشتند به خودم جرأت دادم و علت گریه ناگهانی ایشان را پرسیدم. ایشان 👈 فرمودند: بعد از نماز یکی گفت: امام زمان (عجل) را دیده است که به او فرموده‌اند: "ببین این شیعیان بعد از نماز بلافاصله به سراغ کارهای خود رفتند و هیچ کدام برای فرج من دعا نکردند". من هم تا این را شنیدم متأثر شدم و گریستم. آیت‌الله مجتهدی فرمودند: بعدها متوجه شدم امام زمان (عج) این گلایه را به خود ایشان (شهید مدنی) گفته بودند... 💢تـلنگـــــــــــــــــــــــــر یاصاحب الزمان(عج) 👈 در نزدیکی کربلا روی تپه ها نشسته بودند و می گریستند و برای سلامتی و پیروزی امام شان دعا می کردند ، اما هیچ کدام شان به سمت سپاه امام نرفتند . چه فرقی می کند که درمقابل امام شمشیر زده باشی . یا دشمن امام را با سکوت یاری کرده باشی ‼️ ✅بیدار بشویم و به یاری امام زمان مان و ولی فقیه بشتابیم . . .
: بمناسبت فرارسیدن شهادت پیامبر (ص) و امام حسن مجتبی(ع) 🎈امام حسن ع بخشنده و با کرامت بود و هیچ سائلى را ردّ نمى ‏کرد و هیچ امیدوارى را ناامید نمى‏ گردانید… 📚مسند امام المجتبی؛ ص۱۳۴، ج۱۸ 🌹از شمامي‌خواهم كه جنازه مرا گلباران نكنيد, چون كه پیکر "امام حسن (ع)" را تير باران كردند... در تشييع جنازه ام آواي قرآن سر‌‌ دهيد تا منافقين از صداي آن گوش شان كر و چشم شان به خاطر شما كور شود... نكند كه براي من با صداي بلند گريه كنيد و دشمن را شاد كنيد و اگر هم گريه مي كنيد آهسته، شهادت كه اصلا گريه ندارد... موقعي كه من شهيد شدم دست هايم را از تابوت بيرون بگذاريد كه بدانند من با خود چيزي نبرده ام و چشم هاي مرا باز بگذاريد كه بدانند كه من كوركورانه به جبهه نرفته ام و عكس اما عزيزمان را بالاي عكس كوچكم جلو تابوتم بزنيد كه بدانيد كه در خط امام بودم و كتاب قران روي تابوتم بگذاريد تا ببينند كه پيرو اسلام وقران بودم... ودر ضمن كسي كه امام را قبول ندارد درتشييع جنازه من شركت نكند وبر من نماز نخوانند. امام قلب من است. مادر چشم من است بدون چشم مي شود زندگي كرد بدون قلب زندگي ممكن نيست... خاطره ایی از (ع) 🌹 آیت الله خامنه ای: «چیزی که امام حسن مجتبی (ع) را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. مردم، تحلیل سیاسی نداشتند.» 1372/08/12 💚 «کانَ الْحَسَنُ علیه‏ السلام جَوادا، کَریما، لایَرُدُّ سائلاً، وَ لا یَقْطَعُ نائلاً…» امام حسن علیه‏ السلام بخشنده و با کرامت بود و هیچ سائلى را ردّ نمى ‏کرد و هیچ امیدوارى را ناامید نمى‏ گردانید… 📚مسند امام المجتبی؛ص۱۳۴،ج۱۸ 🌹 آیت الله خامنه ای: «چیزی که امام حسن مجتبی (ع) را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. مردم، تحلیل سیاسی نداشتند.» 1372/08/12 🏴مظلومیت امام حسن (ع) وفایی اصحاب 👈 هنگامی که اميرالمؤمنين (ع) با معاویه اعلام جنگ کردند، هزاران نفر برای جنگ صفین جمع شدند. بعد از شهادت امام علی (ع) معاویه لشکری برای جنگ با امام حسن (ع) اعزام کرد. امام خطبه مفصلی خواندند  که معاویه عازم جنگ با ما شده، برای دفاع آماده شوید؛ اما یک نفر بلند نشد. آیا این مظلومیت نیست؟ علی ‌بن حاتم طایی خطبه‌ای خواند :«که چرا این طور می‌کنید؟ ایشان امام زمان شماست، فرزند اميرالمؤمنين (ع) است. دشمن، حمله کرده است. بیایید دفاع بکنید». عده کمی بلند شدند و اصحاب، خیلی سستی کردند. چندی طول کشید تا چهار هزار نفر جمع شدند و به جنگ معاویه رفتنند...🎩 معاویه به سران آن‌ها وعده داد که اگر به ما بگروید، دختر به شما  می‌دهم، مقام و حکومت  فلان‌جا را می‌دهم. فرماندهان سپاه حضرت، به طرف معاویه رفتند. سربازان صبح بیدار شدند دیدند فرمانده نیست؛ لذا لشکر هم متفرق شد. 📣قدرت شایعه👈 بنابراین خود حضرت به خط مقدم آمدند. معاویه دید چاره‌ای ندارد، چه کار کند که این‌ها متفرق شوند؟ شایعه کرد: 👈(حسن بن علی  به من پیغام داده که بیایید می‌خواهیم صلح کنیم). اینجا بود که اصحاب به خیمه امام حسن(ع) حمله کردند و می‌خواستند ایشان را بکشند. چند نفر از اصحاب دفاع کردند. حتی یک نفر  خنجر به ران حضرت زد. این‌ها دوستان حضرت بودند! (بحار، ج44، ص44)   💎 توصیه‌ای از امام حسن مجتبی (ع) 🔻امام حسن مجتبی (ع): ❗️آماده شو برای مسافرتت! و بار و بنه‌ات را قبل از این‌که ناگهان وقت رفتن برسد، مهیا کن؛ و بدان که تو در پی دنیا می‌گردی؛درحالی‌که مرگ در طلب تو می‌گردد. 📚 دانشنامه امام حسن(ع)، جلد ۱، ص ۲۵۲ 🅾️خوراکِ فکر👈شما غذای مسموم نمی‌خورید که معده آسیب نبینه .پس چرا غذای روح را کنترل نمی‌کنید.؟؟؟ فیلم ،موسیقی،کلام حرام و.... ❇️ امام حسن مجتبی ع فرمود ♦️در شگفتم از کسی که درباره‌ی خوراکِ جسمِ خود می‌اندیشد ولی درباره‌ی خوراکِ فکرِ خود نمی‌اندیشد! شکمش را از آنچه زیانبار است، پرهیز می‌دهد، اما در سینه خود، چیزهایی می‌سپارد که مایه‌ی نابودی‌اش می‌شود 📚 بحار، ج۱، ص۲۱۸،شماره۴۳ 💥شهید امام حسنی در نیمه رمضان سال ۶۹ هجری شمسی به دنیا آمد... در روز میلاد امام حسن مجتبی ع . به همین منظور نامش را محمدحسن گذاشتند. 💗۲۶ سال بعد، پیکر تیر باران شده‌اش در ماه صفر سال ۹۵، مصادف با تاریخ صحیح شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام و در تاسی به همان مولا، در جبهه‌ی مقاومت، تفحص شد‌💞در حدود یک ماه قبل نیز، شجره‌نامه‌ای صحیح از خاندان مادرش به دست آمد که ثابت می‌کرد پدر بزرگ مادریش آقای" محمد صدری ارحامی" با هفت واسطه‌ی نسلی به خاندان صدر در عراق می‌رسند و از نسل امام حسن مجتبی علیه‌السلام هستند💕البته علاقه خاص محمد حسن به امام حسن مجتبی بماند و اینکه در مسجدی با نام امام حسن مجتبی(ع) فعالیت می‌کرد و دوستان مسجدیش بعد از شهادت او، با پروفایل عکس او گروهی را درتلگرام راه انداختند بانام امام حسنی ها
رضا (ع) به من فرمودند: «من ضامن احمد هستم!»👇 💥 ناگهان انگار کسی در گوشم نجوا کرده باشد، فهمیدم او شاه خراسان و ایران امام رضا(ع) است. خوب توجه کردم، این چشم و چراغ ملک ایران را کجا زیارت کردم، به یادم آمد که ایشان همان کسی است که احمد را در چهار ماهگی در آن بیماری سخت ضمانت کرد و دست راست مبارکش را بر روی سینه نهاده و فرمود: «من ضامن احمد هستم!» از جا بلند شدم تا عرض ادب و ارادتی بکنم، هنوز سخن آغاز نکرده بودم که در دستان مبارکش پرونده‌ای دیدم. رو به من کرد و فرمود: «این پرونده عمر احمد است. عمر احمد در دنیا تمام شد، او 27 سال دارد!»فغان زدم و از آقا خواستم ضمانتی دیگر کند. فرمود: «ناراحت نباش، مدتی بر ضمانت خویش می‌‌افزایم.» گویا همان روز احمد می‌‌خواست به شهادت برسد، اما نشد و امام هشتم(ع) یک هفته دیگر برای احمد مهلت گرفت. دیدم فردای آن روز احمد به کیاکلا آمد. او را دیدم در آغوشش گرفتم و بوسه‌های مادرانه نثارش کردم. این بار من به مانند آن زمان احمد را کنارم نشاندم و خوابم را برایش گفتم. چون موضوع تمدید عمر را شنید لبخندی زد و به من نگاه کرد و گفت:‌ «مادرجان!ناراحت نباش.!» احمدم آن روز با تک تک اعضای خانواده عکس یادگاری گرفت. حرکاتش برایم اسباب نگرانی و تشویش بود؛ اما او چیزی به ما نگفت تا اینکه هنگام عزیمت به ایلام، به پدرش گفت: «باباجان! این آخرین دیدار است و شما دیگر مرا نمی‌بینید، اگر کوتاهی داشتم مرا ببخشید و حلالم کنید.» با شنیدن این جملات قطرات اشک از چشمان پدرش سرازیر شد. دست روی کمرش گذاشت و گفت: «پسرم کمر مرا شکستی؟» احمد چون اشک و حالت پدر را دید دست در گردن پدر انداخت و دست و روی پدر را بوسید و گفت: «بابا شوخی کردم، من که پیش شما هستم.»... بعد خداحافظی کرد و از ما جدا شد. در کوچه نگاهش می‌‌کردیم تا از ما دور شد. یاد آن شعر افتادم که سعدی بزرگ از زبانِ دل بی‌بی زینب سروده بود: ای ساربان آهسته ران کارام جانم می‌‌رود وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌‌رود و با یاد زینب(س) به خود تسلی می‌‌دادم. دو سه روز مانده به شهادت احمد، پدرش خیلی‌ ‌بی‌تاب بود و بی‌قراری می‌‌کرد. نگران بود و حس پدرانه به او نهیب زده بود که احمدش پر کشیدنی است و دیگر پا به کیاکلا نمی‌گذارد. همان شب در خواب دیدم که خانه پر از نور شده و چهار زن با چهره‌های نورانی آمدند و در اتاق نشستند. دو تن از آنها که با حجاب بودند قیافه‌ای غمگین و محزون داشتند. بانویی که بالای سرم بود، یک پیراهن مشکی به دستم داد و گفت:‌ «بپوش، مگر نمی‌دانی احمدت شهید شده است؟»... شروع کردم به گریه و بی‌قراری کردن و احمد را صدا می‌‌زدم که ناگاه از خواب بیدار شدم. از اینکه همة اینها را در خواب دیده بودم، خیالم راحت شد. اما روز بعد ماجرای خواب را برای روحانی مسجد بازگو کردم و او گفت: «آن چهار زن حضرت آسیه، حضرت خدیجه، حضرت مریم و حضرت فاطمه(س) بودند و برای پسر شما عزاداری می‌‌کردند!»... دو سه روز بعد از آن خواب، گوینده‌ تلویزیون اعلام کرد که یکی از خلبانان دلاور هوانیروز در ایلام به شهادت رسید...ِ برای حفظ روحیه بچه‌های ارتش و نیروهای دیگر نظامی و مردم نامی از احمد نبردند. به همسرم گفتم:‌«این خلبان احمد بوده است. بی‌تابی‌های پدر احمد صد چندان شده بود. دوباره ساعت ده شب تلویزیون خبر شهادت خلبان دلاور هوانیروز را اعلام کرد. من گریه می‌‌کردم تا این که ابراهیمی استاندار ایلام زنگ زد و گفت: «مادر! احمد به سمت کربلا و هدفی که داشت، پر کشید...» همچون سایر مادران گریه امانم را بریده بود؛ اما بر اساس وصیت احمد خودم را پاییدم و گفتم: «راضی‌ام به رضای خدا!» احمد که همه عمرش را مدیون ضمانت امام رضا(ع) می‌‌دانست، با فراغ بال در آسمان‌ها می‌‌خرامید و جولان می‌‌داد. در حقیقت همه آسمان را آغوش مهربان ضامن آهو می‌‌دانست. ... روایتی از ‌مادر شهید کشوری
29.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷همه چیز دست امام حسین علیه السلام باهم قرار گذاشته بودیم هرکسی شهید شد، از اون طرف خبر بیاره. شهید که شد خوابشو دیدم. داشت می رفت، با قسم حضرت زهرا سلام الله علیها نگهش داشتم. باگریه گفتم: «مگه قرار نبود هرکسی شهید شد ازون طروف خبر بیاره.» بالاخره حرف زد گفت: «مهدی اینجا قیامتیه! خیلی خبرهاس. جمعمون جمعه؛ ولی ظرفیت شما پایینه.هرچی بگم متوجه نمی شید.» گفتم: «اندازه ظرفیت کوچیک من بگو» فکر کرد وگفت: «همین دیگه ، امام حسین علیه السلام وسط میشینه ماهم حلقه میزنیم دورش، برای آقا خاطره میگیم.» بهش گفتم: «چی کارکنم تا آقا من روهم ببره » نگاهم کرد وگفت: «مهدی! همه چیز دست امام حسینِ علیه السلام  همه پرونده ها میاد زیر دست حضرت آقا، نگاه می کنه هرکسی روکه بخواد یه امضای سبز می زنه می برندش. برید دامن حضرت رو بگیرید.» خاطره ای از به روایت حاج مهدی سلحشور التماس دعا
🌿اسمش داوود بود...یکی از بچه مشتی های نازی اباد و گردان میثم....تازه هم بچه دار شده بود...شاید تازه یک ماهش بود...همسر جوان و نوزادش را به عشق امیرالمومنین(ع) رها کرد... اخرین لحظه که حقیر را قبل از عملیات بدر دید, گفت: ناصر ماژیک داری!؟گفتم: بله... گفت: تمام پشت و جلوی و روی استین های پیراهنم فقط ذکر و القاب علی(ع) را بنویس. من هم شروع کردم به نوشتن:👈 "حبل الله المتین ،حیدر کرار علی، یاعلی مددی، امیر المومنین حیدر، یعسوب الدین و... جلوی پیراهن و روی آستین هایش که تمام شد, پشت پیراهنش ذکری را که سالها در هئیت محبان المرتض(ع) زمزمه می کرد و با همان ذکر نیز شهید شد بااشک در حالی که خودش مداحی می کرد نوشتم: "ذکر دل بود یا علی مدد... بی حد وعدد یا علی مدد... دل قلندر است شور برسر است... هر چه هست و هست مست حیدر است..." 🌹 در وصیت نامه اش ای یک جمله اش از همه زیباتر بود 👈شهادت چه زیباست.، خدایا میدانی که من چقدر عاشق شهادتم.. کسی که تشابه زیادی به چهره او داشت ...به دنبال ابراهیم رفت...آنقدر رفت که روزهای اخرش"داود عابدی" شده بود👈"ابراهیم هادی" دیگر"داودی وجود نداشت."راوی: ناصر کاوه
♥️میلاد با سعادت امام حسین، سیدالشهدا(ع) و روز پاسدار مبارکباد♥️
🥀خواب یکی از دوستان که از پرسیده بودند،چه خبر؟!... ایشان فرموده بود هرچه خبر هست، اینجاست!... بهشت خیلی زیباست، اما زیباتر از تمام زیبای ها، وجود مبارک است که هر روز مرا به نزد ایشان میبرند💐 ...وچه زیباست در راه اهداف و ایمان راسخ خود،جان شیرین و تمام دلبستگی ها را فدای همنشینی جاودان با اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) کرد🌹
🚩چرا امام حسین (ع) در کربلا تنها ماند؟ 💠 والوتر الموتور 🔸در زیارت عاشورا امام حسین(ع)را اینگونه خطاب می کنیم :👈 «والوتر الموتور» علامه طباطبائی (ره) فرمود: همه کتاب وسایل الشیعه را از اول تا آخر مطالعه کردم تا ببنیم چند روایت فقهی از سیدالشهدا (ع) نقل شده سه روایت بیشتر پیدا نکردم»!😇 معنای این حرف این است که سبط پیامبر (ص) به قدری تنها شده که مردم اباعبدالله را در حد یک مسئله گو هم قبول نداشتند در حالی که ابوهریره ها به اسم صحابی صاحب فتوا شده بودند. تاریخ گواهی می دهد که ولی خدا به یکباره تنها نشده است برنامه ریزی و نقشه ای سازمان دهی شده سیدجوانان اهل بهشت را در این دنیای خاکی تنها کرده بوده است. کربلا به ما یاد می دهد بشناسیم نقشه های شیاطین، منافقین و کفار را که ولی خدا را تنها می کند. 🚩در یادداشت ‌های باقی‌مانده از یکی از شهیدان گردان حنظله آمده است:👇 🌷امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جیره‌ بندی کرده‌ایم . نان را جیره ‌بندی کرده‌ایم. عطش همه را هلاک کرده، همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده‌اند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات👈 ای پسر فاطمه (س) 🌹نوشته بود 👈اگر من شهید شدم و هنوز راه 🚩 باز نشده بود، هر جائی که به زمین افتادم جنازه مرا به سوی آقا بچرخانید و به آقا بفرمائید من تا اینجا توانستم بیام، بقیه راه را شما بیائید و ازما قبول بفرمائید... 🌸 همیشه بهم می گفت: بی من اگر به کربلا رفتید از تربت پاک امام حسین(ع) و شهدای کربلا مشتی خاکش را  به همراه بیاورید و بر گورم بپاشید 😰 شاید به حرمت این خاک خدا مرا بیامرزد🌷 سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم چو گلدان خالی لب پنجره  پر از خاطرات ترک‌ خورده‌ایم اگر داغ دل بود، ما دیده‌ایم اگر خون دل بود، ما خورده‌ایم اگر دل دلیل است، آورده‌ایم اگر داغ شرط است، ما برده‌ایم اگر دشنۀ دشمنان، گردنیم  اگر خنجر دوستان، گُرده‌ایم گواهی بخواهید، اینک گواه همین زخم‌هایی که نشمرده‌ایم دلی سر بلند و سری سر به زیر از این دست عمری به سر برده‌ایم شب عملیات روی پیراهنش نوشته بود👈 ما که رفتیم با دلی سوخته و‌ چشم داغدار و ‌ندیده😰 و اما تو ای برادر، اگر مسافر اگر شدی جای من به مولا سلامی برسان 🚩
🌹«توسل کردم به امام زمان (عج) و گفتم که ما دیگر کاری از دستمان بر نمی‌آید و فکرمان به جایی قد نمی‌دهد، خودت کمک‌مان کن. بعد پلکهایم سنگین شد و با خودم نذر کردم اگر این مشکل حل شود، به شکرانه،نماز امام زمان (عج) بخوانم؛ بعد خستگی امانم نداد و همان‌جا روی نقشه خواب رفتم. تازه خوابیده بودم که دیدم آقایی آمد توی اتاق. خوب صورتش را به یاد نمی‌آورم ولی انگار مدتها بود که او را می‌شناختم. انگار خیلی وقت بود که با او آشنایی دارم. آن آقا آمد و گفت که این‌جا پایگاه بزنید؛ این‌جا محل خوبی است. و با دست روی نقشه نشان داد. به نقشه نگاه کردم و محلی را که آقا نشان می‌داد، به خاطر سپردم. از خواب پریدم. دیدم هیچ کس آنجا نیست. هیچ‌کس جز‌ من آنجا نبود. بلند شدم و آمدم نقشه را نگاه کردم. تعجب کردم، اصلاً به فکرم نرسیده بود که در این ارتفاع، پایگاه بزنیم. خدا را شکر کردم و بعد آمدم پیش تو تا نماز امام زمان (عج) را یادم بدهی».با نگاهی پر شادی به من خیره شده بود. نمی‌دانستم چه فکرهایی در ذهنش می‌گذرد، نمی‌دانستم دارد درباره چه چیزهایی فکر می‌کند؛ نمی‌دانستم زیر لب چه چیزهایی زمزمه می‌کند ولی هر لحظه چهره‌اش بازتر و گشاده‌تر می‌شد و دیگر خبری از آن کسالت و خستگی در چهره‌اش نبود. با شور و شوق فراوانی خیره شده بود به در اتاق ...فردا صبح دوباره با برادران ارتشی جلسه گذاشتیم و گفتم که آنجا را برای پایگاه انتخاب کرده‌ایم. آنها گفتند: «خیلی خوب است؛ این‌جا بهترین جاست. ما هم نظرمان همین است. همین جا پایگاه می‌زنیم»... راوی: شفیعی از همرزمان شهید بروجردی 🌷 !! 🌷یک روستای ضدانقلاب (در منطقه سقز) را با سختی بسیار پاک‌سازی کردیم و مردم را خبر کردیم تا جمع بشوند و من با بلندگوی دستی برایشان حرف زدم و گفتم که گول ضدانقلاب را نخورند و خدمات جمهوری اسلامی را یادآور شدم. داشتم حرف می زدم که دیدم یک هلی‌کوپتر آن طرف ایستاد و یک نفر کلاش به دوش به سمت ما آمد. گفتند بروجردی است. آن، اولین دیدار من با ایشان بود. آمد کنار من ایستاد. قدی بلند، هیکلی تنومند و ریش‌های بوری داشت و بسیار پرابهت بود. 🌷حرف‌هایم که تمام شد، گفت: خوب حرف می‌زنی جوان! با هم کمی گپ زدیم. دیدم نیروها آماده اند و توپ ها هم کاشته شده اند. ترسیدم نکند بخواهد روستا را بزند! گفتم: آقا، چه کار می‌خواهی بکنی؟ نزنی یک وقت! مردم با کومله فرق دارند. گفت: می‌دانم. نگران نباش یک کاری می‌کنیم حالا. درست می‌شه. اجازه می‌دهی من هم چند کلمه با مردم حرف بزنم؟ گفتم: بفرمایید! 🌷شروع به سخنرانی کرد و داشت حرف می‌زد که یکی از میان جمعیت بلند شد و به زبان کردی فحشش داد و گفت: ما گول شما جاش (مزدور) ها را نمی‌خوریم و تا پای جان علیه جمهوری اسلامی می‌جنگیم! گفتم: ترجمه کنم؟ گفت: نه، فهمیدم چی گفت. توهین کرد. بعد خیلی آرام گفت: بیا با هم حرف بزنیم! آن روستایی جوابش را نداد؛ یعنی حاضر نبود با او حرف بزند. بروجردی گفت: تو هم حاضر نباشی، من حرف هایم را می‌زنم. مرد گفت: با چی؟ با اسلحه؟ بعد دست انداخت و یقه اش را باز کرد و گفت: خب بیا بزن! من ترسی ندارم. 🌷شهید بروجردی به سمت او رفت و در میان راه کُلتش را باز کرد و به عقب پرت کرد که من روی هوا گرفتمش. آن مرد را در آغوش گرفت و سینه اش را بوسید و گفت: از شجاعتت خوشم آمد مرد. حالا یک کشتی با ما می‌گیری؟! روی او را بوسید و شروع کرد به بستن دکمه های پیراهنش. مرد، خجالت زده گفت: شما پاسدارها مثل ملائکه‌اید، حرف‌هایتان پر از قرآن است. اما من از جاش متنفرم. با دولت مشکل دارم. 🌷بروجردی گفت: خب، حالا که ما مثل ملائکه‌ایم، چرا به حرفمان گوش نمی‌دهی؟ بعد پرسید: اینجا مسجد دارید؟ گفتند: بله! گفت: برویم توی مسجد بنشینیم و حرف بزنیم. جمعیت به سمت مسجد روستا حرکت کردند و بروجردی دست در دست آن مرد می‌رفت و با او حرف می‌زد. خدا می‌داند هنوز به مسجد نرسیده بودیم که دیدم باران اشک از چشمان آن مرد جاری شد. این نبود جز اثر معنویت و اخلاصی که امثال او داشتند. دل وقتی خدایی شد با دشمنت هم خوب رفتار می کنی. کتاب شهدا و اهل بیت، ناصر کاوه 🌹خاطره ای به یاد سردار سرلشکر پاسدار شهید محمد بروجردی (مسیح کردستان) راوی: محمد الله مرادی، فرمانده سابق سپاه سقز، همرزم شهید بروجردی و از مؤسسان سازمان پیشمرگان کرد مسلمان
♥️بمناسبت فرارسیدن شهادت هفتم صفر، روز شهادت امام حسن مجتبی(ع) 🎈امام حسن ع بخشنده و با کرامت بود و هیچ سائلى را ردّ نمى ‏کرد و هیچ امیدوارى را ناامید نمى‏ گردانید… 📚مسند امام المجتبی؛ ص۱۳۴، ج۱۸ 🌹از شمامي‌خواهم كه جنازه مرا گلباران نكنيد, چون كه پیکر "امام حسن (ع)" را تير باران كردند... در تشييع جنازه ام آواي قرآن سر‌‌ دهيد تا منافقين از صداي آن گوش شان كر و چشم شان به خاطر شما كور شود... نكند كه براي من با صداي بلند گريه كنيد و دشمن را شاد كنيد و اگر هم گريه مي كنيد آهسته، شهادت كه اصلا گريه ندارد... موقعي كه من شهيد شدم دست هايم را از تابوت بيرون بگذاريد كه بدانند من با خود چيزي نبرده ام و چشم هاي مرا باز بگذاريد كه بدانند كه من كوركورانه به جبهه نرفته ام و عكس اما عزيزمان را بالاي عكس كوچكم جلو تابوتم بزنيد كه بدانيد كه در خط امام بودم و كتاب قران روي تابوتم بگذاريد تا ببينند كه پيرو اسلام وقران بودم... ودر ضمن كسي كه امام را قبول ندارد درتشييع جنازه من شركت نكند وبر من نماز نخوانند. امام قلب من است. مادر چشم من است بدون چشم مي شود زندگي كرد بدون قلب زندگي ممكن نيست... خاطره ایی از (ع) 🌹 آیت الله خامنه ای: «چیزی که امام حسن مجتبی (ع) را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. مردم، تحلیل سیاسی نداشتند.» 1372/08/12 💚 «کانَ الْحَسَنُ علیه‏ السلام جَوادا، کَریما، لایَرُدُّ سائلاً، وَ لا یَقْطَعُ نائلاً…» امام حسن علیه‏ السلام بخشنده و با کرامت بود و هیچ سائلى را ردّ نمى ‏کرد و هیچ امیدوارى را ناامید نمى‏ گردانید… 📚مسند امام المجتبی؛ص۱۳۴،ج۱۸