⭕️ اگر آمریکا و غرب بر محتوای اینترنت احاطه دارند، زیرساخت های فیزیکی اینترنت و کابل های اینترنت هم در تیررس مجاهدان یمنی در دریای سرخ است!! 😉
شخصیت رسانه ای انصار الله هم نوشته: حواستون باشه حساب یحیی سریع رو مسدود نکنید وگرنه کل اینترنت رو به فنا می دیم😅
#طوفان_الاقصی
#یمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزوهای کودکان غزه اشک بابانوئل روهم درآورد
ارزودارم پدرم برگرده....
همین امروزی که تمام شد!
یک کودک رفت آب بخورد او را تک تیر اندازها زدند
یک خانواده را هم عمدا زدند
نیمه روز نگذشته ۵۵ نفر دیگر را هم زدند!
شهروندان غزه را «اعدام کور در میدان» می کنند...
پایگاه امداد را هم با تمام مجروحانش زدند!
فقط آنهایی که هنگام عید قربان هرساله سربریدن گوسفندان را ترویج خشونت میدانستند و توئیت و موضع میگرفتند کجایند؟!
گرین کارت و پاسپورت چقدر موثر است در آدم بودن🤔😏
حیف وقت برای نوشتن در وصفشان!
همین!
التماس دعا، ناصرکاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال ۶۵، مثل امشبی، دو ساعتی میشد که غواصها به آب زدند...اما آب رنگ خون گرفت ...غواصها خون به جان اب دادند ...
#کربلا۴😔😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نکات_قرآنی
#معجزه_خلقت و اشاره قرآن کریم به آن!؟
💌آتشی که نمى سوزاند “ابراهیم” را
و دریایی که غرق نمی کند “موسى” را
💚مادری، کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان “نیل” می سپارد تا از دست دشمن نجات پیدا کند
اما او از خانهی فرعونِ تشنه به خونَش سر در میآورد.
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند.
و از قعر چاه سر از خانه ی عزیز مصر
درمی آورد.
مکر زلیخا زندانیش می کند،
اما عاقبت بر تخت پادشاهی می نشیند.
با وجود تمام این قصص قرآنی
هنوز نیاموختیم
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به ما را داشته باشند
و خدا نخواهد، هیچ برگی از درخت نمیافتد🍃
گاهی که بیقرار میشویم
باید آرام سر در گوش دلمان زمزمه کنیم:
💚 «آرام باش دل کوچک من،
خدای موسی
خدای عیسی
خدای ابراهیم
خدای نوح
خدای یوسف
و خدای محمد
خدای تو، هم هست.» 💚
وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿۵۹﴾
💌 و هیچ برگی نمی افتد مگر آنکه آن را می داند، و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین، و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتابی روشن [ثبت] است.
سوره انعام🪴
#آرامش_با_قرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یمن! یمن!🇾🇪ما را سرافراز کن
یک کشتی دیگر را هم برگردان!
🔴در روزهایی که کاخ سفید در فکر تشکیل ائتلاف علیه یمن است ببینید مردم آمریکا کف خیابانهای نیویورک چه شعاری میدهند..
✅ #اخبار_جبهه_مقاومت
وقف ۱۰۰ میلیاردی مجاور امام رضا علیه السلام
ماشاالله مرادنژاد، واقف مشهدی است که اخیرا هزار میلیارد ریال از اموال و املاک خود را وقف حوزه سلامت با محوریت توسعه و تجهیز بزرگ ترین مرکز ناباروری کشور در بیمارستان رضوی کرده است ...
متن کامل خبر👇
https://rubika.ir/post/pkrlNTdaPv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دروغ های سرای ایرانی!؟
🔻 نتایج نظرسنجی ها نشان میدهد در سرتاسر جهان عرب، بیش از 50 درصد ملت ها (بعضا تا بالای 80 درصد) حامی سر سختِ محورِ مقاومت اند، این در حالی ست که در امارات و بحرین و سعودی این عدد به زور به 40 درصد میرسد....
🇦🇪امارات: 37%
🇸🇦عربستان سعودی: 40%
🇧🇭بحرین: 46%
🇰🇼کویت: 52%
🇶🇦قطر: 61%
🇪🇬مصر: 75%
🇱🇧لبنان: 79%
🇯🇴اردن: 85%
نکته جالب میدانید کجاست؟
با وجود تلاش سعودی-امارات-بحرین برای بی رگ سازی از مردم خود. در ایام اخیر علاقه به محور مقاومت در این کشورها از نزدیک به 10 درصد به اعداد کنونی رسیده است...
با این عدد ها امروز را که نه، فردا بهتر میتوان به قضاوت نشست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
﷽
❣در سالگرد شهدای غریب و مظلوم عملیات کربلای چهار با هم گوش می کنیم 👈 حکایت #مادر_شهید_قوچانی از خوابی که از مهمانی فرزندش در خانه #حضرت_زهرا(س) دیده بود
🍃🌹🍃
❣التماس دعا: #ناصرکاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به جای جراحی دماغ، لب، گونه و.... برو #مغزت_را_عمل
کن👈 #ناصرکاوه
🌸 به مناسبت فرارسیدن رحلت جانگداز👈 حضرت ام البنین(س) و روز بزرگداشت و تکریم مادران, همسران, دختران و خواهران شهید👌 خانمی که راه ام البنین را پیمود👈 مادری که در راه امام (ره) ۷ شهید تقدیم کرد:👇
🌺......همه چیز از توجه به یک سنگ قبر در دارالرحمه حرم حضرت عبدالعظیم(ع) شروع شد. روزی که به بهانه زیارت به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) رفتم و بعد از زیارت تصمیم گرفتم به زیارت اهل قبور بروم و چشمم به این سنگ قبر افتاد. روی آن نوشته شده بود:👈 "آرامگاه عصمت خامه چین خیابانی، همسر شهید عبدالزهرا کاشی و مادر 7 شهید کاظم، عباس، حسین، باقر، علی، رسول، محمدرضا کاشی" آن روز که تصمیم گرفتیم رد و نشانی از خانواده شهیدان کاشی پیدا کنیم فکرش را هم نمیکردیم که چه قصه شنیدنی پشت این سنگ قبر باشد. فکرش را نمیکردیم که به امام خمینی(ره) و همنشینی خانواده کاشی در نجف با مرد بزرگ تاریخ ایران برسیم. آن روز فکرش را هم نمیکردیم که با وصل شدن به قصه خانواده شهدای کاشی برگ دیگری از زندگی امام خمینی (ره) در نجف روایت شود و راوی آن، بازماندگان خانواده کاشی باشند. پیدا کردن رد و نشان از بازماندگان آن خانواده کار راحتی نبود. از تماس با بنیاد شهید و اظهار بیاطلاعی تا پیگیری به واسطه مسئولان حرم حضرت عبدالعظیم(ع) و بالاخره بعد از چند روز تماسهای پی در پی به بازماندگان این خانواده رسیدیم . عجب حکایتی بود قصه شهیدان کاشی و همسایگی دیوار به دیوارشان با منزل امام خمینی(ره) در نجف، دوستی امام (ره) با "عبدالزهرا کاشی" پدر خانواده و علاقه بیاندازه پسران به امام (ره) و افکارش، آن هم درست در خفقان حکومت صدام و رژیم بعث در عراق. علاقه و الفتی که رنگ و بوی تازهای به فعالیتهای انقلابی پسران کاشی و مبارزهشان با رژیم بعث عراق داد. اما انتهای این قصه مثل زهر تلخ بود. پدر و 7 فرزند پسرش یک به یک توسط صدام و رژِیم بعث به شهادت رسیدند و سالها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وقتی عصمت خامهچین خیابانی به همراه 2 فرزندش به بیت امام خمینی(ره) در جماران رفتند امام (ره) از شنیدن خبر شهادت حاجی عَبِد کاشی و پسرهایش دگرگون شدند. امام(ره) به مادر شهدای کاشی گفتند: "شمابه گردن ما حق دارید
🌸مبارزه بارژیم بعثی: ما 10 پسر بودیم و 5 خواهر. مادرم اهل سبزوار و پدرم اصالتاً تبریزی بود اما به واسطه شغل پدربزرگم در سالهای جوانی و بعد از ازدواج با مادرم به نجف میرود و آنجا ماندگار میشود. حاجی عبد، پدرم در نجف کارخانه تولید آرد و مغازه بزرگ فروش مواد غذایی داشت. پدربزرگم رابطه خوبی با علمای نجف داشت و مسئول دفتر سیدابوالحسن اصفهانی بود. از آنجا که آدم دست به خیری بود. حواسش به کم و کسر زندگی طلبههای نجف بود. این حس خیرخواهی به پدرم، حاج عبد هم منتقل شده بود. این مرد سرش برای کار خیر درد میکرد و نامش هنوز هم بر تارک شهر نجف میدرخشد. این حرفهای"جواد کاشی"یکی از پسران خانواده شهیدان کاشی است که دفتر خاطرات زندگی پر فراز و نشیب خانوادهاش را برایمان ورق میزند. اهالی نجف همه میدانستند که خانواده کاشی دل خوشی از رژیم بعث عراق ندارند و حتی فعالیتهایی را هم علیه این رژیم انجام میدهند. فعالیتهایی که با آشنایی پسران با امام خمینی(ره) در نجف رنگ و بوی تازهای به خود میگیرد و آنها را به شهادت در راه خدا نزدیک و نزدیکتر میکند.
🌺 کمک امام (ره) و پدرم به طلبههای جوان: وقتی امام خمینی(ره) به نجف تبعید میشوند پدربزرگ برایشان خانهای دیوار به دیوار خانه خود تهیه میکند و این سرآغاز آشنایی پسران خانواده کاشی با بنیانگذار انقلاب اسلامی میشود. "جواد کاشی" میگوید: من آن زمان 16 ساله بودم و خاطرات به یاد ماندنی از امام خمینی(ره) و چهره مهربانش دارم. آن سالها پدرم به خیرخواهی در نجف شهره بود. میان او و امام خمینی (ره) رابطه جالبی شکل گرفت. امام (ره) آن زمان در مسجد شیخ انصاری نجف به طلبههادرس میدادند و نام طلبههایی را که اوضاع مالی خوبی نداشتند روی کاغذی مینوشتند وبه دست پدرم میرساندند. حاج عبد هم حواسش به کم و کسر زندگی آن طلبهها بود و مایحتاجی را که قادر به تأمین آن نبودند تهیه میکرد. برای طلبه جوانی خانه اجاره میکرد، برای آن یکی ارزاق میفرستاد و خانه طلبهای را فرش میکرد."
🌺.....همه سالهایی که امام خمینی(ره) در نجف زندگی میکردند مواد غذایی مورد نیاز زندگی ساده و بیآلایش ایشان از مغازه حاج عبد تهیه میشد. آن سالها پیرمرد افغانستانی مسئول خرید خانه امام(ره) بود. یادم میآید که پیرمرد وقتی به مغازه پدرم میآمد میگفت: آقا تأکید کردند فقط از شما خرید کنم. آن پیرمرد نمیتوانست عربی صحبت کند. به همین دلیل من وسایل مورد نیاز خانه آقا را از مغازه پدرم و مغازههای اطراف میخریدم و داخل سبد حصیری میگذاشتم. "پدرم دست روی هر چیزی که میگذاشت پیرمرد افغانستانی حرف آقا را دوباره تکرار میکرد و میگفت: آقا گفتهاند👈 از هر جنسی ارزانترینش را تهیه کن. "میوههای لکهدار را جداکن. مبادا برنج درجه یک برای خانه بخری. این خاطرات را "جواد و صادق کاشی" میگویند و حرفهای ناگفتهای از زندگی امام (ره) در نجف را برایمان روایت میکنند...
🌸مبارزه بارژیم بعثی: ما 10 پسر بودیم و 5 خواهر. مادرم اهل سبزوار و پدرم اصالتاً تبریزی بود اما به واسطه شغل پدربزرگم در سالهای جوانی و بعد از ازدواج با مادرم به نجف میرود و آنجا ماندگار میشود. حاجی عبد، پدرم در نجف کارخانه تولید آرد و مغازه بزرگ فروش مواد غذایی داشت. پدربزرگم رابطه خوبی با علمای نجف داشت و مسئول دفتر سیدابوالحسن اصفهانی بود. از آنجا که آدم دست به خیری بود. حواسش به کم و کسر زندگی طلبههای نجف بود. این حس خیرخواهی به پدرم، حاج عبد هم منتقل شده بود. این مرد سرش برای کار خیر درد میکرد و نامش هنوز هم بر تارک شهر نجف میدرخشد. این حرفهای"جواد کاشی"یکی از پسران خانواده شهیدان کاشی است که دفتر خاطرات زندگی پر فراز و نشیب خانوادهاش را برایمان ورق میزند. اهالی نجف همه میدانستند که خانواده کاشی دل خوشی از رژیم بعث عراق ندارند و حتی فعالیتهایی را هم علیه این رژیم انجام میدهند. فعالیتهایی که با آشنایی پسران با امام خمینی(ره) در نجف رنگ و بوی تازهای به خود میگیرد و آنها را به شهادت در راه خدا نزدیک و نزدیکتر میکند.
🌺 کمک امام (ره) و پدرم به طلبههای جوان: وقتی امام خمینی(ره) به نجف تبعید میشوند پدربزرگ برایشان خانهای دیوار به دیوار خانه خود تهیه میکند و این سرآغاز آشنایی پسران خانواده کاشی با بنیانگذار انقلاب اسلامی میشود. "جواد کاشی" میگوید: من آن زمان 16 ساله بودم و خاطرات به یاد ماندنی از امام خمینی(ره) و چهره مهربانش دارم. آن سالها پدرم به خیرخواهی در نجف شهره بود. میان او و امام خمینی (ره) رابطه جالبی شکل گرفت. امام (ره) آن زمان در مسجد شیخ انصاری نجف به طلبههادرس میدادند و نام طلبههایی را که اوضاع مالی خوبی نداشتند روی کاغذی مینوشتند وبه دست پدرم میرساندند. حاج عبد هم حواسش به کم و کسر زندگی آن طلبهها بود و مایحتاجی را که قادر به تأمین آن نبودند تهیه میکرد. برای طلبه جوانی خانه اجاره میکرد، برای آن یکی ارزاق میفرستاد و خانه طلبهای را فرش میکرد."
🌺.....همه سالهایی که امام خمینی(ره) در نجف زندگی میکردند مواد غذایی مورد نیاز زندگی ساده و بیآلایش ایشان از مغازه حاج عبد تهیه میشد. آن سالها پیرمرد افغانستانی مسئول خرید خانه امام(ره) بود. یادم میآید که پیرمرد وقتی به مغازه پدرم میآمد میگفت: آقا تأکید کردند فقط از شما خرید کنم. آن پیرمرد نمیتوانست عربی صحبت کند. به همین دلیل من وسایل مورد نیاز خانه آقا را از مغازه پدرم و مغازههای اطراف میخریدم و داخل سبد حصیری میگذاشتم. "پدرم دست روی هر چیزی که میگذاشت پیرمرد افغانستانی حرف آقا را دوباره تکرار میکرد و میگفت: آقا گفتهاند👈 از هر جنسی ارزانترینش را تهیه کن. "میوههای لکهدار را جداکن. مبادا برنج درجه یک برای خانه بخری. این خاطرات را "جواد و صادق کاشی" میگویند و حرفهای ناگفتهای از زندگی امام (ره) در نجف را برایمان روایت میکنند...
🌸حاج عبد امانتدار امام (ره) در نجف بود: همه نوارهای سخنرانی آقا در نجف بعد از تکثیر و پلمب شدن در جعبهها در مغازه پدرم به امانت گذاشته میشد و از آنجا که در آن مغازه محصولات غذایی بسیاری نگهداری میشد توجه کسی به کارتن نوارهای سخنرانی جلب نمیشد. هر چند هر سال که از زندگی امام در نجف میگذشت رژیم بعث متوجه نفوذ امام خمینی (ره) در عراق میشد و به پدرم که علیه بعثیها فعالیت میکرد. حساسیت بیشتری پیدا میکرد. اما او کارش را خیلی خوب بلد بود و من هم که آن سالها وردست پدرم بود کمکم با اندیشهها و افکار انقلابی امام (ره) آشنا شدم. سفیران انقلاب اسلامی قبل از سفر پیش پدر میآمدند، نوارهای سخنرانی آقا را از مغازه ما میگرفتند و با خود به ایران یا کویت و عمان و لبنان میبردند. سالها از آن روزها میگذرد و جواد کاشی روایتگر قصه پدرو برادرها و امام خمینی (ره) در نجف میشود و میگوید: "حاج عبد امانتدار امام خمینی(ره) در نجف بود."
🌸عصمت خانم و غم حاجی عبد و پسران: جوادکاشی گاهی از کاظم و عباس میگوید وگاهی از محمدرضا، باقر، رسول و علی. اما داستان زندگی این 7 برادر و سرنوشت شان شباهت عجیبی به هم دارد. فعالیتهای 7 برادر علیه رژیم بعث یک طرف و توزیع و پخش سخنرانیهای امام خمینی(ره) از طرف دیگر همه دست به دست هم داد و آنها را پله پله به شهادت نزدیکتر کرد. پدرشان، حاج عبد هم از این رقابت بیبدیل در راه حق جا نماند. در مبارزه معلم پسرهایش بود و شاید به همین دلیل بود که صدام در مدت چند سال یک به یک همه آنها را به شهادت رساند و تلختر از همه آنکه از 8 شهید خانواده کاشی تنها پیکر 2 شهید به دست خانوادهاش رسید تا حداقل قبری باشد که فاتحه خوانش شوند...
🌺....کمر عصمت خانم، مادر شهیدان کاشی زیر بار غم خم شد اما مثل یک کوه استوار غم را به روی خودش نمیآورد و شاید اصلاً نمیدانست برای کدامشان گریه کند. جواد کاشی از نخستین شهدای خانوادهشان میگوید: "گوش دادن به سخنرانیهای امام خمینی (ره) عادت هرشب کاظم بود. گوشهایش را تیز میکرد تا صدای امام (ره) را از حیاط خانهاش بشنود. بعثیها دل خوشی از او نداشتند و میدانستند که پسر بزرگ حاج عبد، خرابکار است و این حساسیتها چند وقت بعد از حضور امام (ره) در نجف بیشتر و بیشتر شد. کاظم پاتکهای زیادی به بعثیها زد. او به شهرهای مختلف عراق میرفت و علاوه بر توزیع نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره)، برای مبارزه با رژیم بعثی با خود اسلحه میآورد. عباس هم سر نترسی داشت و با اینکه مهندس فنی بود اما مطالعه کتابهای آیتالله صدر، آیتالله خویی و امام خمینی (ره) و در یک کلام مبارزه برایش مقدس بود. او همراه 2 نفر از مبارزان دیگر، یکی از افسران بیرحم رژیم بعث را در بیمارستان ترور کردند. آن افسر دهها دانشجوی مبارز را با شکنجههای بیامانش به شهادت رسانده بود. اما عمر کاظم و عباس آنقدر قد نداد تا خبر پیروزی انقلاب اسلامی توسط امام خمینی (ره) را بشنوند و رژیم بعث عراق هر دوی آنها را به شهادت رساند. آن روزها بعد از شهادت کاظم و عباس، انگار حاج عبد دستان چپ و راستش را از دست داده بود. یک دفعه پیر شد اما نمیدانست این تازه اول راه از دست دادن فرزندان است....."