4_6034891945275299005.mp3
3.16M
بدم المظلوم از خط علی هرگز کوتاه نمی آییم
بدم المظلوم با لشکر غداره ما راه نمی آییم
خواهش نمیکنیم اصلا
با دشمن اباعبدالله سازش نمیکنیم اصلا
🎙 #حاج_محمدرضا_طاهری
🎙 #حسین_طاهری
#️⃣ #مقاومت_و_جهاد_اسلامی
#️⃣ #حماسی
#️⃣ #استودیویی
#️⃣ #مبارزه_با_اسرائیل
بمناسبت مراسم تشییع و خاکسپاری سردار رشید و اندیشمند اسلام، سرلشکر پاسدار شهید عباس نیلفروشان مستشار عالی جمهوری اسلامی ایران در لبنان .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سَرِ سوزنی از لحظاتی در #بهشت... 👌#يامحيي
البته از منظر #هوش_مصنوعی که یک تریلیاردم از وصف بهشت رو هم ترسیم نکرده بظاهر...❕
وزیر اقتصاد مارو نگا ترو خدا
دلار داره میرسه به ۶۴ هزار تومان ایشون به کاری که اصلاً بهش ربطی نداره دخالت میکنه و صحبت از فیلترینگ میکنه
بابا به داد بورس و دلار و قیمتهای افسارگسیخته برس
✍میثم تمار
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
✅کانال #میثم_تمار 👇
@meysame_tammarr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥شعار حیدر حیدر مردم با مشاهده سردار قاآنی در مراسم بدرقه سرلشکر شهید نیلفروشان
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عاقبت زن سوپر استار ...
❌روزگاری همه مردم ..... را در ایران با انگشت نشان می دادند اما...😔
بهترین کلیپ برا کسانی که دختر دارند و نگران گمراه شدن دخترشون هستند..
کافیه فقط عاقبت کار رو ببینند.
با سلام
به اطلاع کسانی که در طی سالیان گذشته معترض به سهمیه فرزندان شهدا و جانبازان بوده اند می رساند یه فرصت بی نظیر ایجاد شده برای اینکه فرزندان و حتی نوه های شما در سالهای آینده بتوانند به سادگی و با استفاده از سهمیه شهدا و جانبازان در رشته های دانشگاهی قبول شوند و یا در مراکز دولتی استخدام شوند.
تنها شرط این هست که در حال حاضر که جنگ هست بین جبهه مقاومت و اسراییل ، شما به لبنان یا سوریه اعزام شوید و در راه خدا شهید ، یا قطع عضو شوید یا چند سالی در اسارت صهیونیست ها باشید.
دوستانی که تمایل دارند از این سهمیه ها برای فرزندان و نوه های خود استفاده کنند به مراکز جذب نیرو مراجعه کنند.
#سهمیه
*روایت عجیب نویسنده کتاب خاطرات شهید زنگی آبادی از ظهور دوباره شهید پس از شهادتش/ عجیب و از بی نظیر ترین شهیدان دوران دفاع مقدس*
صدای زنگ تلفن من را به خود آورد. بی اهمیت به صدای زنگ مشغول جمع آوری ورقه ها شدم. باز هم صدای زنگ. ورقه ها را جمع می کردم و به درون کارتن می انداختم. بازهم صدای زنگ تلفن. روزهای گذشته را با خود مرور می کردم. بازهم صدای زنگ تلفن. از آقای کرمانی درخواست کرده بودم نگارش زندگینامه یکی از سرداران را به من بسپارد. باز هم زنگ تلفن. آقای کرمانی مسئول چاپ کتاب های مربوط به کنگره بزرگداشت سرداران بود. باز هم زنگ تلفن. آن روز یک کارتن پر از برگه داده بود دستم. بازهم زنگ تلفن. برگه ها مجموعه ای از گفتار خانواده، دوستان و همرزمان سرداری شهید بود. بازهم زنگ تلفن. با مطالعه برگه ها وا رفتم. باز هم زنگ تلفن. نا امیدانه احساس کردم این همه خاطره از شهید قابلیت تبدیل شدن به اثری داستانی را ندارد. بازهم زنگ تلفن. از طرفی پروین، لیلا و سهیلا با دیدن کارتن دلخور شده بودند.باز هم زنگ تلفن. میدانستند تا چند وقتی که نگارش کتاب را در دست دارم من را بسیار کمتر خواهند دید. بازهم زنگ تلفن. اما چه کنم ؟ زندگی خرج دارد؟. باز هم زنگ تلفن. باید کاری کنم تا داستان جذاب شود. باز هم زنگ تلفن. می توانم از تجربه ای که در نگارش دارم برای خلق داستانی جذاب استفاده کنم. باز هم زنگ تلفن. حال آدمی را داشتم که بین زمین و آسمان معلق است. باز هم زنگ تلفن. و این زنگ تلفن. چه سماجتی دارد. باز هم زنگ تلفن. احتمالاً یکی از خوانندگان است.باز هم صدای زنگ تلفن. و باز هم ....... این بیست و پنجمین بار است که صدای تلفن بلند می شود. تعداد زنگ ها را شمرده بودم.گوشی را برداشتم.
سلام علیکم. بفرمایید.....
علیکم سلام. می خواستم بگویم شما می توانید برای رفع این به ظاهر مشکل، از صناعات داستانی برای پرداختن به خاطرات استفاده کنید و جای دست بردن در آن کاری کنید که خواندنی تر شود .
حیرت زده شده بودم. او چه کسی است که ذهن من را می خواند؟!!
شما؟
من زنگی آبادی هستم.
ببخشید. کی؟!
یونس زنگی آبادی.
خشکم زده بود. سریع گوشی را گذاشتم. با چشمانی از حدقه در آمده به پنجره خیره شده بودم. زل زده بودم به دو چشم که در میان تاریکی هویدا شده بود. دو چشم پر فروغ و مهربان در طرح محوی از یک سر. دو چشم پر از لطافت و لبخند. حسی که داشتم حیرت بود نه ترس. فضا بسیار دوستانه بود. دوباره زنگ تلفن به صدا در آمد. بی اختیار گوشی را برداشتم. من خوابم یا بیدار؟
دوباره همان صدا بود. سر تا پا گوش شده بودم.
من برای ترساندنت نیامده ام. بلکه برای ادای حقی که بر ذمه توست آمدم. هر عباسی یک حسین دارد و هر حسینی یک زینب و هر زینبی، شمشیری است در نیام که باید برآید. من این شمشیر را در دست تو می گذارم. زیرا از خدا خواستم که یک بار چون عباس شوم و یک بار چون حسین. به وقت عباس شدن بی دست شدم و به وقت حسین شدن بی سر. مرا از پاهایم شناختند. این ها را می دانی......خوانده ای ...
یعنی من انتخاب شده ام؟
ما خود را تحمیل نمی کنیم. بلکه در دل ها جا می کنیم.
باید چه کنم؟
حق را ادا کن .حق این اثر آن است که مرا طوری در یادها برانگیزد که در قیامت برانگیخته می شوم. کامل، نه شرحه شرحه، آن طور که در دنیا شدم. اگر حسین را سر بریدند و عباس را دست، آنان قیامت نه با سر و دست بریده که با اندام کامل خویش برانگیخته خواهند شد و من نیز که مرید آنان بوده ام، چنینم. پس تو خاطرات مرا که چون جسم دنیایی ام شرحه شرحه است، همچون جسمی که در قیامت برانگیخته می شود، به اندام کن. با سر و دست . بخواهی می توانی .
می خواهم. پس حتماً می توانم.
مرا نه ناظر خود، که خواننده ای فرض کن که با کلمه به کلمه تو پیش می آید. به هر جمله ات قد می کشد. اگر کتاب تو جسم باشد، من روح آنم .
من مفتخرم .
از تعارف کم کن.
حرف دلم را زدم .
برای آن که به مکان مسلط شوی ،به روستای زنگی آباد برو ...
آیا ارتباط یک طرفه است ؟
همین طور تلفنی ؟
تو اراده کن من می آیم. به هر صورتی که بخواهم. من اذن از خدا دارم . منبرای زینب شدن اجازه گرفته ام.
ناگهان تلفن شروع کرد به بوق ممتد زدن. گوشی را گذاشتم. حجمی از سوالات به من حمله ور شد. یعنی خواب می دیدم؟ واقعاً او سردار شهید، حاج یونس زنگی آبادی بود؟ درباره این واقعیت با چه کسانی مشورت کنم؟ چه کسی باور می کند شهید با من تماس تلفنی داشته است؟ چه کسی باور می کند خیره شدن من به دو چشم مهربان و خندان را؟ به هرکسی توضیح دهم باید برایش قسم جلاله بخورم. آخر باور کردنی نیست. باید اولین کاری که می کنم از مخابرات پیگیر تماس شوم.
تمام شب واقعه را مرور می کردم. صبح اولین کاری که کردم پیگیر تماس شدم. حتی در حوالی آن ساعت
هیچ تماسی ثبت نشده بود.! از طرفی 25 مرتبه زنگ خوردن گوشی اتفاقی غیرممکن بود. از نظر قانونی اگر زیر 25 مرتبه تماسی گرفته شود و پاسخ ندهیم. گوشی اشغال شده و قطع می شود.
عقل و عشق حکم می کرد به اتفاقات آن شب اعتماد کنم. فصول کتاب در حال تکمیل است. با اتوبوس راهی روستای زنگی آباد شدم. روستایی در 20 کیلومتری کرمان. در جاده زرند. به روستا که رسیدم یک لحظه دوباره شک شیطانی به سراغم آمد. این چه کاری ست که من کردم. شاید خیال بوده شاید..... هنوز شاید ها کامل نشده بود که دوچرخه سواری جلوی من ایستاد.
سلام علیکم. آقای صفایی؟
علیکم سلام. بله. شما؟
چشمانش پر از اشک شد و گفت: من مرتضی هستم. برادر شهید حاج یونس زنگی آبادی. از دوچرخه پیاده شد و من را در آغوش کشید و گفت: بفرمایید برویم منزل. شما مهمان حاج یونس هستید. قدمتان سر چشم. دیشب حاج یونس به خوابم آمد و گفت: که این ساعت به پیشواز شما بیایم!
دیگر تمام اتفاقات عجیب داشت برایم عادی می شد. مطمئن بودم عجیب تر هم خواهد شد. مهمان همسر و فرزندان شهید شدم. مصطفی و فاطمه فرزندان شهید بودند. وقتی فهمیده بودند فرستاده ای از طرف پدر می آید برای دیدنم لحظه شماری کرده بودند. اکنون در فضای گرم و صمیمی حیاط منزل در کنار برادر شهید و دو فرزند شهید بودم. سر صحبت را با فرزندان شهید باز کردم. پرواز کبوتری که روی دیوار حیاط نشست توجه همه ما را به خود جلب کرد. با خود فکر کردم شاید حاج یونس این بار در کسوت کبوتری ظاهر شده. مصطفی و فاطمه همزمان گفتند: چه کبوتر قشنگی!. مصطفی سه ساله بود و فاطمه ده ماهه که پدر شهید شد. این جمله را مصطفی آنچنان با حسرت و سوزناک گفت که فاطمه زد زیر گریه. برای این که دختر شهید را آرام کنم، گفتم: پدر شما شهید است. شهداء زنده اند. دست پدران شما بسیار باز است. می توانند هر حاجتی که داشته باشید را برآورده کنند. ناگهان فاطمه وسط حرفم دوید و گفت: هر حاجتی؟ یکه خوردم. گفتم: تا آن جایی که بتوانند. البته بستگی به حاجت دارد. فاطمه گفت: تنها آرزوی من دیدن پدرم هست. ناگهان کبوتر پرواز کرد و روی شانه فاطمه نشست و نوکش را به گونه های فاطمه کشید. همه تعجب کرده بودیم. ولی من یقین داشتم که این کبوتر، سفیر شهید است.
خبر در روستا زود می پیچد. خبر ورود نویسنده ای که به زنگی آباد آمده تا درباره حاج یونس کتاب بنویسد. آقا مرتضی گفت: که خبر از اینجا به کرمان هم رسیده و عده ای از دوستان و همرزمان حاج یونس پیغام داده اند که امشب بعد از شام می آیند اینجا برای شب نشینی، و نقل مجلسمان هم حاج یونس خواهد بود. گفتم عالی است و با وجود آنها جای خالی خاطراتی که درباره حاجی خوانده ام، پر می شود. حضور همرزمان حاج یونس برای پی بردن به وجوه نظامی شخصیت او بسیار ضروری است.
دارم کلافه می شوم که چرا در این همه فصولی که از سر گذرانده ام، حاج یونس خودی نشان نداده است؟ آیا در این همه اشتباهی وجود ندارد که او تصحیح کند؟ حاجی جان، با تایید کار تا اینجا به من برای ادامه قوت قلب می دهی؟ پس چرا خودی به من نمی نمایی؟ تویی که به جسم کبوتری در می آیی تا ....
ناگهان برحاشیه دستنوشته من این خطوط پدیدار شد :
بسم الله الرحمن الرحیم
1-اگر شما انتخاب شده اید، به دلیل روش تحلیلی کار شماست. پس انتخاب شما همان تایید کار شماست.
2-اشتباهی صورت نگرفته است که مجبور به دخالت شوم جز آنکه شفای مادرم بیشتر از آنکه رحمت خداوند بر من و برادرم مرتضی باشد ، بر پدرم بوده است، زیرا خداوند نمی خواست زندگی بر او بیشتر از آن سخت شود. مرگ همدم در طاقت او نبود و چون فردی صالح بود، خداوند بر او این رنج را نپذیرفت.
3-درست است که پس از مرگ پدرم ، من مرد اول خانه شدم ، اما مادرم قوی تر از آن بود که به من متکی باشد.
4-مبادا حق مرتضی ضایع شود. او در بیشتر کارها پس از مرگ پدرم همراه و کمک من بود.
5-در نوشتن محکم باشید و جز به رضای خدا نیندیشید ، زیرا بسیاری از دقایق در زندگی من وجود دارد که متأسفانه به رضای دیگران اندیشیده ام که رضای خدا در آن نبوده است. پس شما به حذف آن دقایق همت کنید،هر چند خداوند مهربان از هر آنچه قصور در زندگی من بوده است، در گذشته است. والسلام
از شدت هیجان چنان می لرزیدم که ترسیدم قلبم تاب نیاورد. آقا مرتضی را صدا کردم و با چشمانی اشکبار دستخط حاج یونس را نشانش دادم و گفتم : این دستخط را می شناسید؟
با دقت نگاه کرد و ناباور به من خیره شد. گفت: خط حاج یونس است! و حیران به خط نگاه کرد و باز به من.
پرسید: این را از کجا آورده اید؟
او پس از شنیدن توضیح من آنقدر هیجان زده شد که نوشته شهید را با خود برد و لحظاتی بعد صدای گریه و فریاد زن ها و بچه ها بلند شد. همسرش نام او را صدا
می زد و فرزندانش بابا بابا می کردند. من که قادر به حفظ اشک هایم نبودم، به این فکر می کردم که چرا حاج یونس برای ارتباط برقرار کردن با من از روش های غیر معمول استفاده می کند؟
آمدن به خواب امری طبیعی تلقی می شود ، اما تلفن زدن و بر کاغذ نوشتن و در جسم یک کبوتر حلول کردن هر چقدر هم که ملموس باشد و به چشم خود ببینی و به گوش خود بشنوی ، باز هم باورش برای کسی که ندیده است، سخت است. ناگهان صدای حاج یونس را شنیدم. نه از روبرو یا از پشت سر، که از همه جهات. به هر سو که می چرخیدم ، در وضوح صدا تغییری احساس نمی کردم:
بستگان و دوستان را به همان خوابشان رفتن کفایت است، اما تو که راوی منی، باید حضور مرا احساس کنی و لمس کنی و دریابی که آنچه نامش عند ربهم یرزقون است، چیست؟ که اذن خداوند به شهید تا به کجاست؟ که شهید عزیز کرده خداوند است و هر شهید بنا به درجه اش نزد حق تعالی می تواند تا آنجا پیش رود که علاوه بر حضور در خواب به حضور در بیداری نیز اقدام کند تا مایه عبرت غافلان گردد. تا این دنیای فانی را که کفی بر دهان ابدیت است، به هیچ گیرد و بداند آنچه حقیقی است؛ نه دنیا، که آخرت است. پس تو روایت کن مرا، آنچنان که به قدرت لایزال حق تعالی دنیا را در مشت دارم و دلم برای دنیا زدگان سخت می سوزد که غافلانند....
زانو زدم و دست هایم را دراز کردم تا به دستانی که می دانستم دست دراز شده ام را رد نمی کنند، لمس شوم. شروع کردم به گریه کردنی سخت و به صدایی بلند که تاب نگه داشتن نفس را در سینه نداشتم. گفتم: حاجی جان، شفاعت ما یادت نرود... و سر بر سجده گذاشتم و نالیدم : دریغا...
بعد از شام مجلس را با حضور حاج قاسم سلیمانی، خوشی، محمد زنگی آبادی و نجف زنگی آبادی آغاز کردیم. همرزمان حاج یونس حامل سلام از خیل دوستانی بودند که نتوانسته بودند در این جلسه حضور یابند. من توضیح دادم که اداره جلسه با خود شهید است. تمامی تصمیم گیری ها با اوست. در واقع او خود نویسنده خاطراتش است.
آقای خوشی گفت: اگر دستخط حاج یونس را ندیده بودم و اگر جوهرش به این تر و تازگی نبود هیچکدام از این اتفاقات را باور نمی کردم. اما حالا هر چه بگویید باور می کنم . اگر بگویید اینجاست، شک نمی کنم. اگر بگویید الان ظاهر می شود و خود را به ما که آرزوی دیدارش را داریم، نشان می دهد. باور می کنم و به احترام حضو رش می ایستم و منتظر می مانم تا ظاهر شود. آنچه آقای خوشی گفت، مرا لرزاند و آن طور که آماده ایستاد که انگار قرار است حاج یونس ظاهر شود. به نظرم آمد که شدنی است. می شود. باور حضور فیزیکی شهید آن قدر جدی شد که همه بر خواستند. حاج قاسم گفت: ما شک نداریم. نجف آقا گفت: دیدن چنین چیزی کم نیست. محمد آقا گفت: معجزه است. اندام آقای خوشی از شدت گریه بی صدا تکان می خورد. .صدای گریه زنها که از اتاق برمی خواست ،او هم صدای گریه اش را رها کرد. همه بی اختیار نام شهید را صدا می زدیم. من می گفتم: حاجی ...حاج یونس عزیز. نجف آقا فریاد می زد: :یونس جان ... آقا مرتضی می گفت: برادر. حاج قاسم او را حاجی جان می خواند. صدای همسر شهید که او را حاج آقا خطاب می کرد اتمام حجتی بود بر باوری که تبدیل به یقین شده بود. و حالا فرزندان معصوم شهید پدر را صدا می زدند. فاطمه حین دویدن به سمت اتاق زن ها با چشمانی گریان می گفت: بابا...بابا... و مطصفی با دستهایش اشکهایش را پاک می کرد و زمزمه می کرد: بابا جان... بابا جان.... دیگر گریه زنان، شیون شده بود و صداهای ما فریاد. من فریاد زدم: :حاجی ...تو را به شهادتت قسم که اگر اذن داری، خودت را برما نمایان کن. حتی یک لحظه. که ببینیمت ...لمست کنیم ...متبرک شویم ...
ناگهان چراغ پر نور شد و خاموش شد. همه جا ظلمات شد. فقط صدای شیون و فریاد به نام حاج یونس بلند بود. آن همه تاریکی به ظهور نوری ملایم، روشن شد و بیشتر و بیشتر رنگ گرفت تا به رنگ طلایی حضور شهید متوقف شد. در هیات یک آدم، رشید بود. در برابر چشمان حیران ما و زیر فشار خرد کنند صدای قلب ما شروع به چرخش کرد و برابر هر یک از ما ایستاد و ما را مورد تفقد قرار داد. با مهربانی از ما گذشت و سپس به اتاق دیگر رفت. ما ایستاده بودیم و یونس یونس از زبانمان نمی افتاد. دیگر همه طاقت از دست داده بودیم و افتادیم . و من در این اندیشه بودم که مگر قلم خود شهید بتواند این ظهور را بنویسد. حاج یونس در هیبت نوری طلایی به اتاق باز آمد و به همان ملایمتی که ظاهر شده بود، محو شد. دلم نمی خواست چراغ روشن شود. دلم می خواست درآن ظلمات روشن تر از نور، سر به سجده سایم و فریاد زنم: عنده ربهم یرزقون.
حاج یونس زنگی آبادی در سال 1340 در خانواده ای مستضعف و متدین در روستای« زنگی آباد» کرمان به دنیا آمد. پدرش، ملاحسین، مردی مومن و عاشق اهل بیت بود. سنگ صبور یونس در سن هفتاد
و پنج سالگی از دنیا رفت، یونس دوازده سال بیشتر نداشت که یتیم شد. پس از پدر؛ مادر خانواده، قمر خانوم، با سختی و مشقت برای تامین معاش زندگی همت کرد. یونس نیز برای کمک به خانواده بعد از مدرسه یا به جالیز خیار کربلایی احمد می رود یا سری به جالیز هندوانه مشهدی عباس می زند، یا به پسته تکانی می رود و یا در شخم زدن زمین و برداشت محصول به اهالی کمک می کند. او حتی به کار سخت خشت مالی می پردازد تا از نظر مالی در تنگنا نباشند. ارادت او به خانواده و مادرش در سال های بعد نیز تداوم دارد. آنجا که وقتی مادر سکته می کند ودست، پا و زبانش سنگین می شود. حاج یونس، یک ماه، علیرغم زخم ها و جراحت های سخت ناحیه شکم، خودش مادر را به دوش میگیرد و برای مداوا به کرمان می برد. و حتی زمانی که همسرش از او می خواهد تا این کار را به او بسپارد می گوید: این وظیفه من است.
حاج یونس با پیروزی انقلاب اسلامی به کردستان رفت و در سال1360 لباس سبز پاسداری را رسماً به تن کرد. تدبیر، اخلاص و شجاعت او در عملیاتهایی چون فتحالمبین، بیتالمقدس، والفجر مقدماتی، رمضان، خیبر و بدر باعث شد تا سردار قاسم سلیمانی، فرمانده وقت لشکر ۴۱ ثارالله کرمان، حاج یونس ۲۳ ساله را به فرماندهی تیپ امام حسین (ع) لشکر ۴۱ ثارالله کرمان برگزیند. با شکوه ترین فراز زندگی او در روز بیست و پنجم دی ماه سال 1365 در شلمچه رقم خورد. او با تأسی از مولایش حسین(ع) و همچون علمدار کربلا ، شهد شیرین شهادت را نوشید و مصداق آیه «عند ربهم یرزقون» شد. در مورد شهید حاج یونس زنگی آبادی همین بس که سردار قاسم سلیمانی در باره اش گفت: وقتی حاج یونس در خط بود، انگار نه یک لشکر که چند لشکر در خط بود. او در هر خطی بود احساس می کردم امکان ندارد آن خط شکسته شود... روایتی از نویسنده کتاب شهید یونس زنگی آبادی
منبع: کتاب معجزه الهی و کرامات اهل بیت شهدا , ناصر کاوه
هدایت شده از سبک زندگی متقین
✅ راز انحرافات صد و هشتاد درجه اى بعضی ازِ انقلابیون چیست؟ راه جلوگیری از انحراف کدام است؟
🌷 امام خامنه ای:
وقتهاى امتحان و لحظات هواى نفس، مثلًا اگر كسى پولكى است، هنگامى كه بين پول و حفظ ايمان، سر دوراهى قرار بگيرد، ايمان مى پرد و تمام مى شود. بعضى ها دچار وسوسه هاى نفسانى و شهوات جنسى هستند؛ بعضى ها دچار مقام پرستى اند؛ هركسى يك طورى است. هركدام از ماها لغزشگاهى داريم؛ به قول فرنگى ها، پاشنه ى آشيل و چشم اسفنديارى داريم؛ آنجا گيجگاه و ضربت خور ماست؛ به خدا پناه ببريم كه آن ضربت خور پيش نيايد. راهش #تقواست. #تقوا كه من مكرر در همين جلسه و جلسات ديگر راجع به آن صحبت كرده ام، يعنى دائم مراقب خود بودن. انسان راز بعضى از تحول هاى صد و هشتاد درجه اىِ از اول انقلاب تا الآن را اينجا مى فهمد. (20/ 08/ 1383)
✍️ شرح: #تقوا یعنی انجام #واجبات و ترک #حرامها در زندگی فردی و اجتماعی. این، تنها راه جلوگیری از انحراف است.
پند 99
📱 کانال سبک زندگی #متقین:
@mottagheen
هدایت شده از پایداری
35.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻موساد چگونه از حزب الله جاسوسی کرد؟ / جاسوسی از روی اعلامیه ختم شهدای مقاومت
🔹شاید برای شما جالب باشد که موساد برخلاف ادعاهایش نه از طریق راه های پیچیده که رصد نیروهای مقاومت را از روی اعلامیه ی شهدای نبرد با داعش و رصد مراسم تشییع شهدا و اظهار نظر درباره ی شهدا در گروه های مجازی آغاز کرده است. در این برنامه، این مهم را با جزئیات مرور خواهیم کرد...
#جاسوسی
#موساد
🇮🇷
هدایت شده از پایداری
🔴 چه کسی با ادعای انقلابیگری در سپاه تهران زیرگوش شهید همت در تهران سیلی زد و امروز در آغوش مقامات پیشین و فعلی کاخ سفید است؟!
از زبان شهید
حاج قاسم سلیمانی بشنوید
هدایت شده از پایداری
این تصویر شهید اردشیر حسین پور
پدر سانتروفیوژ در ایرانه!
توخونش به علت نشست گاز از دنیا میره، درواقع اولین ترور هستهای و هدفمند توسط موساد بوده
سالها از ماجرا میگذره و ما روز به روز پیشرفت کردیم!
قدرت این روزهامون رو مدیون همین شهدای گمنامیم
روحش شاد
شهدا را باذکر صلوات یاد کنیم💚
#جمهوری_اسلامی_ایران
#ایران_قوی
┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
هدایت شده از پایداری
35.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻موساد چگونه از حزب الله جاسوسی کرد؟ / جاسوسی از روی اعلامیه ختم شهدای مقاومت
🔹شاید برای شما جالب باشد که موساد برخلاف ادعاهایش نه از طریق راه های پیچیده که رصد نیروهای مقاومت را از روی اعلامیه ی شهدای نبرد با داعش و رصد مراسم تشییع شهدا و اظهار نظر درباره ی شهدا در گروه های مجازی آغاز کرده است. در این برنامه، این مهم را با جزئیات مرور خواهیم کرد...
#جاسوسی
#موساد
🇮🇷
سازمان اطلاعاتی یا بلای جان نوامیس مردم
یادداشت اختصاصی ✍️
مریم اشرفی گودرزی؛ شاید آن زمان که تصمیمگیرانِ دنیای غرب و در رأس آن، ایالات متحده امریکا، بنا به اقتضای مصالحِ سلطه مآبانه، پای مسائل جنسی را به دایرهی آزادیهای لجام گسیخته در زندگیِ اجتماعیِ مردمانشان باز مینمودند، گمان نمیکردند روزی با دست و پا زدن در مردابی که خود خالقش بودهاند، منافع امنیتیِ دستگاه حاکمیت را در موقعیتِ هشدار قرار دهند.
♦️سال ۱۹۱۷، در پیِ پرده برداریِ "آلیسا میلانو"، بازیگر سینما و مجری تلویزیون از جرائم جنسیِ "هاروی واینستین" تهیهکنندهی قدرتمند سینمای آمریکا، رسانههای اجتماعی در معرض یک هشتگ رسواگرایانه با عنوان من_هم یا می تو (MeToo#)، قرار گرفت که نشان داد بر خلاف ادعاهای گزافِ دنیای غرب مبنی بر اعطای آزادی و حقوق برابر به زنان در محافظت از حریم انسانی و اخلاقیِ ایشان در برابر کارفرماهای بوالهوس و زورگو، بسیار ناتوان و درمانده، ظاهر شده است.
🔺جنبش می تو، علاوه بر برخورداری از ماهیتِ اعتراضی و مطالبهگر، با عبور از دالانهای تو در توی آسمان خراشهای نیویورک، معبری را به سوی سیاهچالههای مخوفِ قدرتمندان در سایر ایالتها نیز گشود تا اینکه در سال ۲۰۲۴ به سرزمینی موسوم به قلمروِ کهن و زادگاهِ ایالات متحده رسید و از اتاقهای ایمن شدهی ساختمانی محصور در باغ زیبایی مستقر در ویرجینیا سر برآورد.
♦️حالا، این سازمان اطلاعات مرکزی امریکا، موسوم به سیآیای یا سیا است که با از دست دادنِ سپرهای امنیتیاش، هدفِ جنبشِ می تو قرار گرفته، با انباشته شدنِ فساد و تباهی، تهوع نموده و رازهای ویرانگرِ درونش را برملا میکند.
🔺فضاحتِ گسترده و فساد سیستماتیک در سازمان سیا، اعم از مصرف مواد مخدر تا موارد متعددِ تجاوز جنسی به کارمندان، حقیقتی بود که خبرگزاری سی ان ان در تاریخ ۹ اکتبر ۲۰۲۴ با ارائهی گزارشی مستدل و مفصل از آن پرده برداشت.
♦️و بر این اساس، مائورا برنز، افسر ارشد عملیات سیا، با اعلام نتایج یک نظرسنجی، عنوان نمود که ۲۸ درصد از پاسخ دهندگان از اعضای سیآیای، حداقل یک مورد از گرفتار شدن در محیط کاریِ خصمانهی جنسی در حین انجام وظایف شغلی و تجربهی سوءاستفاده را اظهار نمودهاند.
🔺گرچه، زنانی که به ثبت و پیگیریِ شکایت از افسرانِ اطلاعاتیِ سازمانِ سیا اقدام نمودهاند خود و زندگیشان را در معرض خطر قرار دادهاند اما اخیرا در نتیجهی دادرسیها، دو مورد به محکومیتِ تجاوز منجر شده و یک افسر سابق سیا نیز به جرم مصرف مواد مخدر و تجاوز جنسی به دهها زن به 30 سال زندان محکوم گردیده است.
♦️و اینگونه، امریکایی که در سالهای آغازین قرنِ ۲۱، خود را قدرت بلامنازع در برقراریِ نظم نوین جهانی تصور مینمود، اکنون در گردابی گرفتار آمده که انتظار میرود آشیانهی اصحاب قدرت را که از نفوذ موریانهوارِ فساد جنسی و اخلاقی، پایههایش جویده شده است، از بیخ و بن برکند و بر باد دهد.
🔺سرنوشتِ گذشتگان و تاریخِ اضمحلالِ قدرتها، همواره گواه آن است که فراگیر شدنِ فساد مالی و اخلاقی و سوء استفاده از قدرت، قویترین عاملِ نابودی و سرنگونیشان بوده است و واقعبینانه است که بگوییم، فرعونِ غرب و طاغوتِ اعظمِ امریکا که چند سال قبل، دست برترِ خود در برابر بلوک شرق را با تسلط در جنگ نرم و نفوذ و استیلای دستگاههای اطلاعاتی و امنیتیاش به رخ کشیده است، اکنون با حقیقتِ سستارادگیِ افسرانش در مصاف با اهریمنِ افیون و شهوت مواجه گردیده و در مخمصهی آمارِ رو به فزونیِ رسواییِ مردانِ در پسِ پردهاش، با واقعیتیِ غیرقابل انکار از زوالِ ماهیتِ امپریالیستیِ خود، رو به رو گشته است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سردار ابراهیم رستمی، مسئول سابق مناسبات و روابط بین الملل سپاه: با اطلاع اعلام می کنم سلاح هایی قوی تر از بمب هسته ای در اختیار داریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 توضیحات سخنگوی دولت درباره موضع دولت درباره فیلترینگ
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار فدوی: سرزمینهای اشغالی اندازه یکی از استانهای کوچک ایران هم نیست| اراده کنیم میتوانیم کل صهیونیستها را از بین ببریم
ـــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥چقدر زیبا بود این روایت از امیرالمومنین که توسط این جوان گفته شد بسیار بسیار زیبا دلنشین جذاب و متنبه کننده انسان
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظاهرش گردنبنده
اما قراره تو مسیری خرج بشه
که گردن دشمنای خدا رو بشکنه
ظاهرش دستبنده
اما دست بندههای خوب خدا رو قراره بگیره
و تو این مسیر سخت و حساس یاری کنه
اینا همون خانمایی هستن
که همیشه زیورآلات خودشون رو
از چشم نامحرم پنهون کردن
حالا با همین زیورآلات
به چشم شهدا اومدن
به چشم خدا اومدن
همدلی بدون مرز
(کمک به جنگ زدگان لبنان)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️عصبانیت شدید شبکه صهیونیستی اینترنشنال از حضور سردار قاآنی در مراسم تشییع شهید نیلفروشان و برملا شدن تمام پروژههای دروغ سازمان جاسوسی موساد!
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
⁉️ بارکد ۷۲۹ چیست؟
محصولات در هر کشوری که تولید شوند یک بارکد دارند که ۳ رقم اول نشان دهنده کشور سازنده است.
اگر ۳ رقم اول بارکد کالایی ۷۲۹ باشد یعنی در رژیم صهیونیستی ساخته شده است اما محصولاتی که شامل تحریم حامیان اسرائیل می شوند لزوما در این کشور ساخته نشده اند و بسیاری از آنها تولید داخل هستن، با بارکد۶۲۶.
همانطور که گفته شد این شرکت های داخلی تحت لیسانس شرکت های حامی صهیونیست هستند و بخشی از سود خود را به شرکت مبدأ پرداخت می کنند ازینرو در لیست حریم_کالاهای_اسرائیلی قرار گرفته اند.
#تحریم_کالاهای_اسرائیلی
🔖 به پویش مطالبهگری تحریم کالاهای صهیونیستی با برچسب زیر بپیوندید ✊
#️⃣
#️⃣ #تحریم_اینستاگرام
🇮🇷 کانال #قرارگاه_مردمی_فلسطین 🇵🇸