eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
885 دنبال‌کننده
21هزار عکس
15.2هزار ویدیو
517 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ امسال "فهمیدم فاطمیه، یعنی چی" سال اول زندگیمون بود. آقا مصطفی، اون زمان، بیش تر در گیر کارهای هیئت ملت یک (حضرت ابوالفضل علیه السلام) بود. روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار بود، دسته عزاداری بیرون ببرن. دیدم آقا مصطفی قبل از اینکه برن سمت هیئت، دارن مطلبی رو برای مداحی آماده میکنن!!! و با حالت تعجب سوال کردم. آقا مصطفی!!! شما که مداحی نمی کردید. گفتن: "روز شهادت بی بی فرق میکنه" مخصوصا امسال!!! گفتم:امسال مگه چه فرق می کنه؟ گفتند: آدم تا چیزی رو درک نکنه، اون رو نمیفهمه . من امسال که شما پیشم هستی، و من به اندازه ذره ای از محبت بین حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمومنین علیه السلام را چشیدم "فهمیدم فاطمیه، یعنی چی" هر چند ناچیز، ولی حالا درک میکنم که چه بر سر امیرالمومنین علیه السلام آوردند. نقل از همسر (سیدابراهیم) . جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) و هدیه به روح مطهر شهید صلواتـــــ . .
💢 خاطرات همسر شهید سرلشکرخلبان حسین لشکری:👇 💥روزی که دوباره زنده شدم:👇 روزها بدون حسین سخت می گذشت. ناراحتی اعصاب گرفتم. خبری از او نداشتم و با یک بچه تنها مانده بودم. سال 74 وقتی کمیته اسرا و مفقودین خبر زنده بودنش را اعلام کردند و نامه اش را از طریق صلیب سرخ به دستم رساندند، دوباره زنده شدم و به امید دیدارش روزها را می گذراندم. تا سال 77 که به ایران بازگشت هر دو سه ماه یکبار به همدیگر نامه می دادیم؛ اما محدود و کنترل شده. اجازه نداشتیم بیشتر از سلام و احوالپرسی چیزی بنویسم. شرایط بدی بود و بازهم انتظار عذابم می داد.... 💥حسینی دیگر... هفدهم فروردین سال 77 بود که بالاخره حسین آزاد شد و به کشور بازگشت. پیر و شکسته شده بود و موی سیاه در سر نداشت؛ دندانهایش همه ریخته بود و اینهاهمه آثار شکنجه هایی بود که به جرم کار نکرده سرش آورده بودند. شیرینی دیدار چهره تغییر کرده اش را از یادم برد. پسر چهار ماه مان حالا 18 ساله شده بود و برای اولین بار پدرش را می دید... لهجه اش کاملا عربی شده بودو گاهی در صحبته هایش بعضی از کلمات فارسی را ناخودآگاه عربی می گفت... 💥آن دنیا روسفیدم اما... دوباره زندگی من با حسین شروع شد. نمی گذاشت آب در دلم تکان بخورد. علاقه عجیبی به من داشت و مراقب بود از اتفاقی ناراحت نشوم. می‌گفت اگر قرار است به من درصد جانبازی بدهند باید تو را ببرم؛ جانباز اصلی تو هستی. ناراحتی من ناراحتش می‌کرد و خوشحالی ام خوشحالش. غذا نمی خوردم ناراحت می شد؛ کم می خوابیدم غصه می خورد؛ قرص می خوردم توی هم میرفت. می‌گفت روزی می آید که ببینم دیگر قرص هایت را کنار گذاشتی؟می گفت: من برای تو کاری نکردم آن دنیا رو سفیدم اما تنها چیزی که باید جواب برایش پس بدهم، سختی‌هایی است که تو در نبودنم کشیدی... 💥نان و پنیر نداریم، نان که داریم! مظلوم بود و ساده زندگی می‌کرد. اگر ده نوع غذا هم سر سفره بود، فقط از یکی می‌خورد. به خانه که می‌آمد و گاهی غذا آماده نبود می گفت خانم نان و پنیر که داریم، اگر نداریم نان که داریم همان رابا هم می‌خوریم. هرموضوعی که پیش می‌آمد نظر من را می‌پرسید و قبول می‌کرد. احترامش به زن فوق العاده بود. مهربان بود و اگر هم عصبانی می‌شد، تنها عکس العملش این بود که توی خودش می‌رفت. در اثر شکنجه‌های سخت جانباز 75 درصد شده بود و من توقعی نداشتم.
💥یادت نره من برگشتم! یک ماه و نیم از آمدنش گذشته بود. توی این مدت دائم به مراسم‌های مختلف برای سخنرانی دعوت می‌شد. یک روز به دانشگاه تهران رفته بود تا برای دانشجوها صحبت کند. تماس گرفت و گفت شام آنجا مهمان است و دیر به خانه برمی‌گردد. من هم طبق روال هر روز شروع کردم به انجام کارهایم. شب که شد شام خوردم و ظرف‌ها را شستم و آشپزخانه را تمیز کردم. بعدهم در ورودی را قفل کردم وخوابیدم. یادم رفته بود حسین به ایران بازگشته و الان کجاست و قرار است به خانه برگردد. هنوز به آمدنش عادت نکرده بودم. لحظاتی بعد دیدم صدای در می‌آید. کمی ترسیدم. رفتم پشت در و پرسیدم کیه؟... تازه یادم آمد حسین پشت در است و از خجالت نمی‌دانستم چکار کنم. در را که باز کردم خودش هم فهمید. گفت خانم من را یادت رفته بود؟ از آن موقع به بعد هر وقت می‌خواست جایی برود، می‌گفت👇 "یادت نره من برگشتم!" 💥پله‌های جدایی:👇 لحظه شهادتش تلخ ترین لحظه زندگی ام بود. نوزدهم مرداد سال 88 بود. شام خورده بودیم و حسین می خواست نوه مان محمد رضا را به بیرون ببرد. حالش خوب بود و ظاهرا مشکلی نداشت. رفت وبعد از دقایقی به خانه بازگشت. گفت می خواهم توی سالن کنار محمد رضا بخوابم. من هم شب بخیر گفتم و از پله ها بالا رفتم. آخرین پله که رسیم دیدم صدای سرفه اش بلند شد. بخاطر شکنجه هایی که شده بود حالش بدی داشت و همیشه سرفه می کرد اما این دفعه صدایش متفاوت بود. پایین را نگاه کردم دیدم به پشت افتاده. نمی‌دانم چطور خودم را به او رساندم. حالت خفگی پیدا کرده بود. به سختی نفس می‌کشید. دستش در دستم بود و نگاهمان بهم گره خورده بود. دنیا برایم تیره و تار شد. چشمان حسین دیگر نگاهم را نمی‌دید و لحظاتی بعد دستانم از آن وجود گرم، جسمی سرد را حس لمس می‌کرد... کتاب_مرواریدهای_بی_نشان ناصر_کاوه
📎 اولین مکالمه شهید لشگری و همسرشان پس از ۱۸ سال اسارت و دوری 😔 خانم منیژه لشگری(همسر شهید لشگری) امروز به دیدار حق شتافت و به وصال دوباره یار رسید...
متن نامه به این شرح است: اولین نامه به ایران برای همسرم (۱۳ /۳/ ۱۳۷۴) ـ ۱۹۹۵/۶/۴ به نام خدا همسر عزیزم سلام، حالت چطور است. ان شاءالله که خوب هستی. حال علی چطور هست و به یاری خدا او هم که خوب هست. من این نامه را برای اولین بار برایت می نویسم. امروز ملاقات با نمایندهٔ صلیب سرخ داشتم و مشخصات مرا ثبت کرد و گفت که از این به بعد می توانم نامه برایت بنویسم. من نمی دانم که چقدر این حرف ها درست هست و ما می توانیم نامه برای همدیگر بنویسیم ولی من هنوز شک دارم و اگر آن نامه به دست تو رسید، برایم آدرس محل زندگی خودت را بنویس تا نامه های بعدی را به آنجا بفرستم. از آنجا که نمی دانم هنوز آنجا هستید یا نه و در کجا منزل و مکان دارید، نامه را برای نیروی هوایی نوشتم. امید دارم که آن ها هم سعی بکنند و به دست شما برسانند. خودم هم باور ندارم که نامه می نویسم. وضعیت من معلوم نیست و تو شرعاً و عرفاً اجازه داری که اگر خواستی ازدواج بکنی، می‌دانم که خیلی سخت هست ولی چاره چیست، در تربیت علی کوشا باش و من راضی به راحتی و آسایش شما هستم. 👌حسین لشکری 💥همسر صبور این خلبان آزاده نیز در پاسخ به این نامه این گونه نوشت:👇 به نام خدا حسین عزیزم سلام، حالت چطور است؟ نامه‌ات رسید و خیلی خوشحال شدم. پس از ۱۶ سال حیرانی و بی‌خبری از تو نامه دریافت کردم. نامه‌ات خیلی خشک بود، نمی‌دانم روزگار چطور برایت می‌گذرد. من ۱۶ سال در اوج بی‌خبری برای تو صبر کردم و با مشکلات زندگی مبازه کردم و تو خیلی راحت می‌نویسی بروم و ازدواج کنم. بنیاد شهید از سال‌ها قبل و همچنین بعضی از اقوام گفتند بروم و ازدواج کنم گرچه تو نوشتی مخیر هستی ولی وقتی خودم فکر می‌کنم که در این میان علی را داریم، او موجودی بی‌گناه است، چه تقصیری دارد که باید سرنوشت ناپدری را داشته باشد، من هم وقتی در میهمانی‌های فامیل می‌بینم که هر کس با شوهرش هست و من تنها هستم به این مسئله فکر می‌کنم، آیا می‌توانم ازدواج کنم یا نه؟ ولی چهره معصوم و بی‌گناه علی را می‌بینم. آیا سرنوشت برای او چه نوشته است لذا از ازدواج پشیمان می‌شوم. زندگی برایم سخت شده ولی چه باید بکنم سعی خودم را می‌کنم، تو هم دعا کن و از خدا کمک بخواه. ناراحت نشوی من هم احساس دارم. 👌قربانت ـ منیژه لشکری
وزیر خارجه کدام ایران؟!! حسین شریعتمداری» به اظهارات ظریف درباره منتفی نبودن مذاکره با ترامپ واکنش نشان داد و نوشت: الف- ترامپ با صراحت اعلام کرده است که شخصاً دستور ترور سردار سلیمانی را صادر کرده است. آقای ظریف از مذاکره با قاتل سردار سلیمانی شهید چه هدفی را دنبال می‌کنند؟! و آیا اظهارات ایشان نادیده گرفتن خون پاک سردار سلیمانی و یاران شهیدش نیست؟! ب- آقای ظریف شاهد بودند که ده‌ها میلیون نفر در ایران و ده‌ها میلیون دیگر در مجموعه شهرهای مختلف جهان اسلام در شهادت سردار سلیمانی به سوگ نشستند و بدون استثناء ضرورت انتقام از آمریکا را فریاد زدند، بنابراین باید از وزیر خارجه کشورمان پرسید کجای دیدگاه جنابعالی با خواست مردم ایران و سایر ملت‌های مسلمان همخوانی دارد؟! و جنابعالی که نظرتان با خواست و نظر تمامی مردم ایران مغایر و متضاد است، وزیر خارجه کدام ایران هستید؟! ج- شاید دیدگاه آقای روحانی را باور کرده‌اید که ادعا می‌کرد شب عاشورا، امام حسین علیه‌السلام با عمرسعد مذاکره کرد؟! این دیدگاه به‌اندازه‌ای عوامانه است که نیازی نیست علیه آن استدلالی آورده شود. در کجای دنیا، نهیب دلاورانه علیه دشمن را مذاکره ترجمه می‌کنند که جنابعالی به تلویح و آقای رئیس‌جمهور به تصریح چنین کرده‌اید؟! د- برفرض که نظر حضرت امام(ره)که «آمریکا شیطان بزرگ است» را نادیده گرفته و یا از آن غفلت کرده‌اید! حالا جدای از دیدگاه حکیمانه امام*راحل(ره)بفرمائیدآمریکا باید به کدام توطئه و قتل عام انسان‌های بی‌گناه و نقض عهد و پیمان و... دست بزند تا جنابعالی هم مانند سایر ملت‌های آزاده دنیا، آمریکا را شیطان بزرگ بدانید؟ هـ- جنابعالی در دانشگاه علامه طباطبایی بعد از آنکه فهرستی از نقض عهدها و پیمان‌شکنی‌های پی‌درپی آمریکا را برشمردید، اعلام فرمودید که؛ «کسی از این پس نمی‌تواند به امضای آمریکا اعتماد کند». حالا چه شده که برخلاف نظر قبلی خود از احتمال مذاکره با آمریکا سخن می‌گویید؟! و - فرموده‌اید: «دولت ترامپ می‌تواند گذشته خود را اصلاح کند، تحریم‌ها را برداشته و به میز مذاکره برگردد. ما هنوز در پای میز مذاکره هستیم و این آنها بودند که میز مذاکره را ترک کردند»! آقای ظریف! برفرض محال، آقای ترامپ نصیحت شما را بپذیرد و توبه کند! و تحریم‌ها را بردارد! در آن صورت قرار است با آمریکا درباره چه موضوع و مسئله‌ای مذاکره کنید؟! موضوع مذاکره را آمریکا با صد زبان و بارها اعلام کرده است، توقف صنایع موشکی ایران و دست‌کشیدن از حمایت جبهه مقاومت! جناب ظریف! اگر صنایع موشکی کشورمان نبود یک شبه ایران را با خاک یکسان کرده بودند و اگر حمایتمان از جبهه مقاومت که سردار سلیمانی سرآمد آن بوده و هست در میان نبود، امروز باید شاهد قتل‌عام مردم مظلوم کشورمان و به برده گرفته شدن نوامیس ملت توسط تروریست‌های تکفیری داعش بودیم! آیا غیر از این است؟! هنوز چند روزی از کارکرد حماسی موشک‌های سپاه در ضربه سخت به آمریکا نمی‌گذرد. چه زود این کاربرد اقتدارآفرین و دشمن‌سوز را به فراموشی سپرده‌اید! حضرتعالی در مصاحبه تلویزیونی به مناسبت شهادت سردار دلها از رابطه نزدیک خود با آن شهید بزرگوار سخن گفتید. آیا حمایت از جبهه مقاومت و تلاش پیگیر برای تقویت توان نظامی و صنایع موشکی کشورمان از جمله خصوصیات سپهبد شهید نبود؟ ز- جناب ظریف! هنوز چند روزی بیشتر از بیانات رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه حماسی تهران نمی‌گذرد که تاکید فرمودند «ما از مذاکره هم ابایی نداریم، البته نه مذاکره با آمریکا؛ بلکه از مذاکره با دیگران ابایی نداریم. مذاکره نه از موضع ضعف بلکه از موضع قوت و قدرت. به یاری خدا دارای قدرت هستیم و قوی‌تر هم خواهیم شد». باید این بند را در صدر وجیزه پیش‌روی جای می‌دادیم ولی از آنجا که عده‌ای اصرار دارند بیانات حضرت آقا را در حد و ‌اندازه یک توصیه اخلاقی جلوه دهند، اشاره به آن را بعد از ذکر دلایل روشن و خالی از ابهامی جای دادیم که تقریباً تمامی آنها وام گرفته از بیانات مستدل حضرت ایشان است و به وضوح نشان می‌دهد که به قول رهبر معظم انقلاب، مذاکره با آمریکا علی‌رغم عهدشکنی‌های پی‌درپی و جنایات بی‌شماری که علیه مردم کشورمان مرتکب شده است «سمَ مهلک» است. ح- آمریکا با همه توان در پی آن است که از ایران اسلامی صدایی متفاوت و مغایر با صدای انقلاب بشنود و متاسفانه آقای ظریف بی‌آنکه بدانند، با اظهارات خویش در مصاحبه با اشپیگل این فرصت را در اختیار دشمن قرار ‌داده‌اند.
🚩عنایت حضرت زهرا(س) به حاج احمد کاظمی:👇 🌟اوایل سال 1361 در عملیات بیت المقدس در خدمت حاج احمد بودیم. او فرمانده تیپ نجف بود. نیروها خیلی به او علاقه داشتند... در حین عملیات به سختی مجروح شد، ترکش به سرش خورده بود. با اصرار او را به بیمارستان صحرایی بردیم. شهید کاظمی می گفت «کسی نفهمد من زخمی شدم. همین جا مداوایم کنید. می خواست روحیه ی نیروها خراب نشود.» 🌟دکتر گفت «این زخم عمیق است، باید کاملاً مداوا و بعد بخیه شود» به همین دلیل بستری شد. خونریزی او به قدری زیاد بود که بی هوش شد. مدتی گذشت، یک دفعه از جا پرید!... گفت «بلندشو، باید برویم خط» هر چه اصرار کردیم بی فایده بود. بالاخره همراه ایشان راهی مقر نیروها شدیم. در طی راه از ایشان پرسیدم: شما بی هوش بودی، چه شد که یک دفعه از جا بلند شدی؟ 🌟هر چه می پرسیدم جواب نمی داد. قسمش دادم که به من بگویید که چه شد؟ نگاهی به چهره ی من انداخت و گفت👈 می گویم، به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی حرفی نزنی... بعد خیلی آرام ادامه داد «وقتی در اتاق خوابیده بودم، یک باره دیدم خانم فاطمه زهرا (س) آمدند داخل اتاق، به من فرمودند: چرا خوابیدی؟ گفتم: سرم مجروح شده، نمی توانم ادامه دهم. حضرت زهرا (س) دستی به سر من کشیدند و فرمودند:👇 بلند شو، بلند شو، چیزی نیست، برو به کارهایت برس... 🌟وقتی حاج احمد به منطقه برگشت در جمع نیروها گفت 👈من تا حالا شکی نداشتم که در این حنگ ما برحق هستیم، اما امروز روی تخت بیمارستان این موضوع را با تمام وجود درک کردم... 📚 شهدا_و_اهل_بیت, ناصر_ کاوه منبع: کتاب "مهر مادر"به نقل از همرزمان شهید
🥀 مکرو و مکرالله فالله خیرالماکرین 🥀 سیلی دیگری بر گوش امریکا و ترامپ در سکوت خبری رسانه ها متوجه شدیم که یک هواپیما در افغانستان توسط نیروهای طالبان سقوط کرد، و پس از ۶ ساعت امریکا به ناچار اعلام کرد این هواپیما متعلق به ارتش امریکا بوده ، بحث فعلا در خصوص میزان کشته ها که عنوان شده بیش از ۱۰۰ فرمانده ارتش امریکا است نمی باشد ، بحث اصلی این است که طالبان آیا سر خود و بدون هدف این هواپیما را ساقط کرده ویا هدفمند و با داشتن اطلاعات دقیق از مراکز سری امریکایی ها ؟ پس از ترور سردار سپهبد قاسم سلیمانی مقام ولایت فرمودند که " دیگر هیچ نقطه ی امنی برای امریکایها در منطقه وجود ندارد " و زدن پایگاه عین الاسد بزرگترین مرکز راداری و پهپادی امریکا در منطقه که ۱۲ میلیارد دلار خرج برداشته بود و پایگاه اربیل که بعدا" مشخص گردید از حساسترین پایگاههای شنود و راهبری مراکز الکترونیکی امریکاییها در منطقه بوده فقط یک " سیلی " کوچک از سوی ایران بوده و هر یک از مظلومان منطقه خود برای خونخواهی اقداماتی را تدارک دیده و میبینند، حال نکته قابل تعمق در زدن هواپیمای امریکایی که حتی خودشان در پنهان نگاهداشتن اسرار ان سعی بیشمار کرده اند چه بوده؟ 🇮🇷 بعد از گذشت چند روز از این حمله، خبرگذاریهای دنیا افشا کرده اند که در افسران ارشد امریکایی ،فرمانده کنترل پهپادی سازمان سیا بنام "مایک دی اندریا " موسوم به آیت الله مایک که افسرارشد سازمان سیا هم بوده وی از ۲ سال پیش مسئول اداره عملیات های مخفی سیا در ایران و منطقه گردیده و نقش کلیدی واصلی در ترور پهپادی سردار عماد مغنیه فرمانده ارشد لبنان و سردار دلها قاسم سلیمانی داشته است ، که در این حمله به درک واصل شده است،🇮🇷 حال آنچه که بیش از همه امریکا را به وحشت انداخته ، " اشراف اطلاعاتی نیروهای گمنام سپاه " بر تمامی حرکات امریکایی ها در منطقه است، که از طرفی بدون هیچ جلوه گری خبری ، حاکی از نفوذ بی حد و حصر ،ایران در کلیه حرکتهای ضد امریکایی وشاید هم !!! ارائه دقیق اطلاعات فوق سری به جنبش های ضد امریکایی در زدن اهداف امریکایی در منطقه میباشد، 🇮🇷 زدن این هواپیما وحشتی در ارکان اطلاعاتی امریکا بوجود آورده که حتی قادر به افشا اسامی کشتگانشان نیستند، هژمونی آمریکا هر روز از سوی حرکتهای انقلابی منطقه شکسته میشود و دنیا متوجه پوشالی بودن قدرت آمریکا در دنیا گردیده، و هر روز ما شاهد چنین عملیات هایی منبعد خواهیم بود، سیلی ها پشت سر هم صف کشیده اند و هر روز سیلی تازه ای در راه است تا "انتقام سخت" ی که رهبرمان وعده آنرا داده است، 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 باش تا صبح دولتت بدمد کین هنوز از نتایج سحر است 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💥 روایتگر دستی است که می شکند اما عَلَم را رها نمی کند تا برای کل عالم اتمام حجت کند که "یک دست هم صدا دارد" منتهی اگر برای یاری امام زمان بلند شود.....────🖤🖤🖤 دانلود مداحی تسبیحات حضرت زهرا مهدی رسولی... فوق العاده زیبا و دلنشین 🙏التماس دعا:ارادتمند ناصرکاوه
🌹«چرا نام مهدی ‌عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف به صراحت، در قرآن نیامده تا جلوی انکار خیلی‌ها، گرفته شود؟»، «آیا اگر نام مهدی ‌عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف‌ ذکر می‌شد، انقیاد و قبول مردم بهتر نبود؟»... چنانکه شبیه همین سؤال را، درباره‌ی ولایت مولا علی (علیه‌السّلام) مطرح می‌کنند. 💥 انواع معرفی در قرآن: قرآن، برای معرفی شخصیت‌ها، به مقتضای حکمت و بلاغت، از سه راه استفاده کرده است: 💢الف :معرفی با اسم معرفی با اسم، اولین راه، این است که شخصیت مورد نظر را با اسم معرفی و مطرح می‌کند که نمونه‌هائی در قرآن وجود دارد از جمله: وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ ... ﻭ ﻣﺤﻤّﺪ ﺟﺰ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻫﻢ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﮔﺎﻧﻲ [ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ] ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ، ﻧﻴﺴﺖ ... (آل عمران ١٤٤) بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ ... ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻱ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ ﻭ ﻧﺎﻣﺶ « ﺍﺣﻤﺪ » ﺍﺳﺖ ...( صف ٦) 💢 ب :معرفی با عدد: معرفی با عدد، شیوه دوم، معرفی با عدد و تعداد است که قرآن نقبای بنی‌اسرائیل را این‌گونه معرفی کرده. ...َ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا ... ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺑﻨﻲ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ [ ﺑﺮ ﻟﺰﻭم ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﺯ ﺁﻳﻴﻨﺶ ﻭ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﺍﺯ ﻣﻮﺳﻲ ]ﭘﻴﻤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ ، ﻭ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺨﺘﻴﻢ [ ﺗﺎ ﻫﺮ ﻳﻚ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﻗﺒﺎﻳﻞ ﺑﻨﻲ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺑﺎﺷﺪ ].(مائده ١٢) و همچنین گروهی که حضرت موسی برگزید تا به کوه طور برد را با عدد معرفی نموده است:وَاخْتَارَ مُوسَىٰ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا ... ﻣﻮﺳﻲ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻗﻮﻣﺶ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻴﻌﺎﺩﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺑﺮ ﮔﺰﻳﺪ ...(اعراف ١٥٥) 💢ج :معرفی با صفت شیوه سوم معرفی با صفات و خصایص است که در قرآن نمونه‌هایی دارد از جمله پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم را به این شیوه نیز معرفی کرده است: الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ « ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺩﺭﺱ » ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩ [ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺍﻭﺻﺎﻓﺶ ] ﺩﺭ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﻭﺍﻧﺠﻴﻞ ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ ﻣﻰ ﻳﺎﺑﻨﺪ ، ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ; ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻱ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺯﺷﺖ ﺑﺎﺯﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ ، ﻭ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺣﻠﺎﻝ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﻳﺪ ، ﻭ ﻧﺎﭘﺎﻙ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺣﺮﺍم ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ، ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎﻱ ﺗﻜﺎﻟﻴﻒ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﻭ ﺯﻧﺠﻴﺮﻩ ﻫﺎ [ ﻱِ ﺟﻬﻞ ، ﺑﻲ ﺧﺒﺮﻱ ﻭ ﺑﺪﻋﺖ ﺭﺍ ] ﻛﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻋﻘﻞ ﻭﺟﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ ; ﭘﺲ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ [ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ] ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻳﺎﺭﻳﺶ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻧﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ، ﻓﻘﻂ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﺍﻧﻨﺪ .(اعراف ١٥٧) و در معرفی ولی مؤمنین نیز از این طریق استفاده کرده است: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻭﺳﺖ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﻧﻲ [ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﺍﻧﺪ ] ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻛﻮﻋﻨﺪ [ ﺑﻪ ﺗﻬﻴﺪﺳﺘﺎﻥ ] ﺯﻛﺎﺕ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ .(مائده ٥٥) 🌟معرفی با صفت، بهترین راه معرفی است. این نوع معرفی است، که راه را بر سودجویان می‌بندد..ِ زیرا، نام قلابی می‌توان درست کرد، اما تخلق به صفات، کار آسانی نیست و قابل جعل نمی‌باشد 🌟لذا می‌بینم در جریان حضرت طالوت، خدای متعال، بعد از آن که او را به اسم معرفی می‌کند، بلافاصله بعد از معرفی با اسم، وی را با صفات و نشانه نیز معرفی می‌کند تا جلوی هرگونه اشتباه احتمالی گرفته شود. بعد از آن که می‌فرماید: وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا... و یا در ماجرای صندوقچه حضرت موسی: وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ ... ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺍﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺻﻨﺪﻭﻕ [ ﻛﻪ ﻣﻮﺳﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﻳﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ] ﻧﺰﺩ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺭﺍﻣﺸﻲ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻣﻮﺳﻲ ﻭ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺑﻪ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ [ ﭼﻮﻥ ﺍﻟﻮﺍﺡ ﺗﻮﺭﺍﺕ ، ﻋﺼﺎﻱ ﻣﻮﺳﻲ ﻭ ﻋﻤﺎﻣﻪ ﻫﺎﺭﻭﻥ ] ﻭ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺣﻤﻞ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ...(بقره ۲۴۷ و ۲۴۸) 🚩آری مهدی عج در قرآن هست ! 🌷سیروس کامران ماوردیانی🌷
🔴. التماس تفکر ⭕️ ترامپ در اعلام معامله_قرن گفت: "من کارهای زیادی برای اسرائیل کردم"!! براش دست زدند ، تو تمام خبرگزاریها تو بوق کردن ، آمریکایی ها لایک کردن و ..... حالا اگر ایران بگوید : "من کارهای زیادی برای فلسطین و لبنان کرده‌ام" !! متهم می‌شود به دخالت در منطقه و برهم زننده‌ی امنیت و پول کشور را خرج بیگانه کردن و چه و چه و چه!!!! ترامپ میگه : ما برای منافع ملت آمریکا در خاورمیانه حضور داریم . براش دست میزنند ، تاییدش میکنن ، به تابوت سربازان آمریکایی کشته شده در خاورمیانه احترام کامل میگذارند و بهشون افتخار میکنن!! حالا اگه جمهوری اسلامی با درخواست شخص بشار اسد و دولت عراق و فقط برای کمک به مسلمانان مظلوم منطقه که تحت سیطره وحشی ها و داعش بودند ، به سوریه و عراق نیرو بفرسته : خودشون را پاره می کنند : نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران سوریه را رها کن ، فکری بحال ما کن!! البته این شعارها از خودشون نیست ، اونور آب ساختن گفتن شما بلغور کنید. کمی مختون را بکار بندازین . سرتون را از زیر برف بیارین بیرون . به دنیا نگاه کنید . آمریکا بخاطر نفت از هزاران کیلومتر پاشده اومده تو منطقه خاورمیانه ، پایگاه نظامی زده ، میلیاردها دلار خرج کرده تا امنیت اسراییل را حفظ کنه . مالیات از مردم آمریکا میگیره برای کمک نظامی به اسراییل خرج میکنه!! وقتی گفته بودن ما داعش را برای ایران ساخته بودیم ، از سوریه و عراق شروعش کردیم . ایران باید دست روی دست میگذاشت تا بیان تو کشورش جولان بدهند؟!!! هر کسی یه ذره عقل تو کله اش باشه میفهمه که برای حفظ امنیت باید نگاهت فراسرزمینی باشه . رهبری فرمود اگه تو سوریه و عراق نجنگیده بودیم ، باید تو کرمانشاه و همدان جلوشون می ایستادیم ! این گوشی لعنتی و این کانالها و گروههای منحرف را یه دقیقه بگذارید کنار ، فقط فکر کنید همین!!! امنیت خانواده شما به امنیت ایران وصله . چرا تو گروههای مختلف سپاه را متهم می کنند ؟! مگه سپاه حافظ امنیت کشور و خانواده من و شما نیست؟!! چرا اجازه میدی چهارتا منافق پست فطرت روی مخ شما کار کنه؟!!! بیدار بشید لطفا نکنه دیر بیدار بشیم!!!! نکنه وقتی بیدار بشیم که ناموسمون را برده باشند و خنجر رو گلومون گذاشته باشند. نکنه وقتی بیدار بشیم که سربازای آمریکایی و تروریستهای داعشی با لگد در خونه ها را باز کنند...
🔆خبر داشتن امام از آینده ی قیام خود آیت الله نصرالله شاه آبادی(ره): زمانی که مرحوم امام ـ رضوان الله علیه ـ در ترکیه (شهر بورسا) تبعید بودند، من در نجف خوابی دیدم. خواب دیدم که آمدم ایران و در خوزستان هستم. جنگی بین ایران و دشمنانی واقع شده. معیّن هم نبود که چه کسانی هستند. حضرت سید الشهداء علیه السلام هم در همان میدان جنگ، منزل داشتند و این جنگ، زیر نظر ایشان بود. جنگ خیلی طولانی شد، خیلی ها کشته شدند، حتی یکی از دایی زاده های من به اسم حبیب الله هم شهید شد. همه ی  درخت ها سوخت، نخل ها هم شکست و سوخت، تا بالأخره ما پیروز شدیم. ما که پیروز شدیم، من زود دویدم بروم به حضرت سید الشهداء علیه السلام تبریک بگویم. در عالم رؤیا دیدم که حضرت، منزلی چوبی داشتند، مانند منزل ما در مازندران، و من می دانستم اینجا دو تا اتاق دارد و اتاق دست راست برای حضرت سید الشهداء علیه السلام است. من فوراً دویدم و از پله ها بالا رفتم و رفتم خدمت حضرت. دیدم حضرت چهار زانو نشسته اند،  یک متّکایی هم روی دامنشان هست که به آن تکیه داده اند. حضرت، قیافه ای نورانی داشتند، اما عمامه سرشان ندیدم؛ ولی خیلی زیبا و خوشگل بودند. به ایشان تبریک گفتم: که الحمدلله ما غالب شدیم. ایشان تبسم و خنده ی مختصری کردند که برخلاف توقع من بود. من توقعم این بود که آقا خیلی خوشحال و شادمان می شوند. عرض کردم: آقا! آن طوری که انتظار داشتم شاد نشدید. ناراحتی تان چیست؟ حضرت فرمود: از دست این دو. گفتم: آن ها کجایند؟ فرمودند: در آن اتاق. من رفتم آن اتاق، بنا کردم به آن ها تشر زدن و فحاشی کردن، و در این دعواها از خواب پریدم. این خواب گذشت. یادم رفت تا امام رحمه الله مشرّف شدند نجف. مدتی طول کشید. بعد از دید و بازدیدها که ظاهراً یک سال از تشریف فرمایی ایشان گذشته بود، روزی همین آقا عبد العلی (اشاره به حجه الاسلام و المسلمین آقا عبد العلی قرهی که در بیت حضرت امام فعالیت می‌کرد و در جلسۀ آن شب هم حضور داشت) آمد منزل ما و گفت: آقا شما را کار دارند. رفتم خدمت ایشان. در دیدارها رویه ی اولیه ی ایشان سکوت بود. حرفی نمی زدند تا دیگری شروع کند. من سلام علیک و احوال پرسی کردم و گفتم: امری داشتید؟ ایشان مطالبی گفتند و من هم جواب دادم. نمی دانم چه مناسبتی داشت که دفعتاً این خواب به ذهنم آمد. به ایشان عرض کردم: آقا شما که در بورسا بودید، من خوابی دیدم، و خواب را عیناً نقل کردم. وقتی نقل کردم، ایشان دست هایشان را به هم مالید و گفت: «لا حول ولا قوّه الا بالله»، بعد هم گفت: جنگ می شود. برای من خیلی اعجاب آور بود. آن موقع اصلاً صحبت این چیزها نبود، اصلاً  احتمال این که ایشان به ایران برگردد نبود، چه برسد… . من اصرار کردم که: آقا به چه مناسبتی در این موقعیت و با این وضعیت، چنین مطلبی می فرمایید؟ من خیلی کنجکاوی کردم و فشار آوردم؛ ولی ایشان از گفتن استنکاف کردند. وقتی اصرارم زیاد شد، ایشان تصمیم گرفت که بلند شود و از اتاق برود و با من صحبت نکند. بالأخره به اصرار من فرمودند: یک شرط دارد: به شرط این که تا وقتی من زنده هستم، این را به کسی نگویی! من گفتم: خدا می داند این خواب دفعتاً یادم افتاد. فرمودند: : این، تخطیطی (نقشه؛ نقشه‌کشی؛ تعیین حد و مرز) است که پدرت(عارف بالله شاه آبادی استاد امام) برای ما کشیده و این برنامه، می شود و ما هم باید برویم و جنگ هم می شود و ما هم پیروز خواهیم شد. این را فرمودند. ما هم گفتیم: چشم! و دیگر دنبال نکردیم. این مسئله را فراموش کردم، تا این که در سال ۱۳۴۹ که به تهران آمده بودم، ممنوع الخروج شدم. بالأخره انقلاب پیروز شد و آخر شهریور جنگ شروع شد. آبادان محاصره شد. اعلام شد که به آبادان کمک کنید. ما یک کامیون ارتشی جنس بار کردیم برای آبادان و بردیم اهواز. روز آخر مهرماه ۱۳۵۹ رسیدیم آنجا. رفتیم استانداری، آقای مهندس غرضی استاندار بود… ما هم راه اتفادیم به سمت بندر امام، اسکله ی سی و پنج یا سی و شش. وقتی می رفتیم بندر، از نخلستان ها که رد می شدیم، همین که نگاهم به نخل های شکسته افتاد، یاد آن خواب و تعبیری که امام فرمودند، افتادم… .» 📚خاطره های آموزنده، محمّد محمّدی ری شهری، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۹۱ ش، ص ۱۰۹ ـ ۱۱۲
💥با سلام: از امروز به خواست خدا تا 22 بهمن که چهلمین روز شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی, فرمانده,محور مقاومت و سردار دلها می باشد, هر روز با خاطراتی از کتاب" من قاسم سلیمانی" که تالیف حقیر می باشد در خدمت شما دوستان و سروران گرامی خواهم بود.... 🙏ارادتمند: ناصر کاوه