🍂
🔻نامه معروف
محسن رضایی
....برای چندمین بار جداً تأکید می کنم، که آن نامه را من برای آقای هاشمی نوشتم و آقای هاشمی گفته اند که نامه به حضرت امام است در حالی که عنوان آن نامه برای امام نیست و من در هیچ نامه ای از امام تقاضای امکانات نکرده ام. نامه ای که از من خدمت امام بردند با عنوان آقای هاشمی می باشد.
سپاه از سال 1362 به بعد، مسئله امکانات را مطرح می کرد، اما دوستان سیاسی به ما یک پاتک زدند که مسایل تصمیم گیری را پیچیده کرد. پاتک آنها این بود که می گفتند سپاه می تواند بجنگد اما به دنبال گرفتن امکانات از کشور است. لذا وقتی ما صحبت از امکانات می کردیم، می گفتند شما می خواهید سپاه را گسترش بدهید و یک چنین فضایی ایجاد کرده بودند.
پس از انتشار کتاب کربلای 5 در بخش بازگو کردن مذاکرات پشت صحنه جنگ، خواهید دید که ما آقای هاشمی را برای اولین بار با فرماندهان رودر رو کرده ایم و تصمیم گیری را به ایشان سپرده ایم تا ایشان کاملاً متوجه شوند که بحث کمبود امکانات و نیرو یک واقعیت است. این که فرماندهان مرتب مسئله کمبود امکانات را مطرح می کنند، معلوم می شود که ما برای جنگیدن امکانات می خواستیم اما آقایان می گفتند روز اول که شما خرمشهر را گرفتید این مقدار امکانات نداشتید، اما اکنون می گویید برای گرفتن بصره امکانات چند برابر آزادی خرمشهر را می خواهید.
گفتگو با ویژه نامه سیاسی روزنامه ایران، خرداد 1389، صفحه 169
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 روغنی و سیگارش
رحیم قمیشی
روغنی هر دو دستش را در جنگ از دست داده بود. با یک انفجار ناگهانی علاوه بر دستها، هر دو چشمش هم نابینا شده بودند! ولی همان خودش بود. بیخیال و شاد.
یکی از دستهایش را که از مچ قطع بود دکترها استخوانش را به درازا و به طول ۱۰ - ۱۵ سانتیمتر شکافته بودند، شده بود شکل هفت، شبیه یک گیره، شبیه دو انگشت استخوانی، که با همان میتوانست چیزی را بگیرد.
از جمله سیگار!
دیده بودم گاهی مینشست و در تنهاییهایش سیگاری هم میکشید.
با اینکه رفیق شده بودیم و من از دود سیگار خوشم نمیآمد دلم نمیآمد چیزی به او بگویم.
دانشکده حقوق دانشگاه تهران، هم کلاسی شده بودیم.
دکتر ستودهکار، تازه از آمریکا آمده بود دانشکده ما، کلاس زبان تخصصی و روش تحقیق با او داشتیم. خیلی دانشمند بود و خوش اخلاق و مهربان. بخصوص با جانبازها، که سه چهار نفری در کلاسمان میشدند.
آن وقتها هنوز چند سالی بیشتر از جنگ نگذشته، و جانبازها همه پایگاهشان شده بود دانشگاه، و البته دلخوشیشان.
از حق نگذریم در درس با همه دردهایشان کم مایه نمیگذاشتند. بعد از جنگ و تحمل صدماتش همه امیدشان به موفقیتشان در دانشگاه بود.
فکر میکردند بعد از دانشگاه میتوانند بیشتر به کشور خدمت کنند.
آن روز اول صبحی سر کلاس، دکتر ستوده بر خلاف همهی روزها سگرمههایش رفته بودند در هم.
احساس میکرد یکی در کلاس سیگار کشیده. نمیدانستیم آنقدر به بوی سیگار حساس است!
پرسید؛ کسی اینجا سیگار کشیده؟!
همه به هم نگاه کردیم...
- نه استاد
واقعا کسی سیگار نکشیده بود.
دکتر با اطمینان گفت؛
"چرا یکی سیگار کشیده!"
می گفت من بوی سیگار را از صد متری حس میکنم و شک ندارم کسی اینجا سیگار کشیده!
حالا از ما قسم خوردن و انکار، از او اصرار.
چیزی نگذشته بود، روغنی معما را حل کرد و کلاس را از التهاب درآورد.
دستِ قطع شده و دوشاخهاش را آورد بالا. کلاس ساکت شد. چشم هایش که نمیدید استاد کجای کلاس ایستاده است. رو به تخته سیاه با همان آرامش همیشگیاش گفت:
- استاد من نیم ساعت پیش سیگار کشیدم. بیرون ها! شاید بوی دهانِ من باشد.
دکتر ستوده که با رُکگویی و شوخطبعی روغنی همیشه عشق می کرد، اصلا لبخند نزد. با دلسوزی و عصبانیت، و آه و خشم، و مهربانی و تاسف، ایستاده و فقط نگاه روغنی جانباز می کرد.
صدای نفس کشیدن هر دو، توی کلاس ساکت میپیچید. نفسهای تند استاد و نفسهای آرام روغنی.
جلسه قبل روغنی برای استاد توضیح داده بود که چطور انفجار یک مین، نیمه شب و موقع باز کردن معبر برای رزمندهها وسط میدان مین، آنطور جانبازش کرده، و استاد دلنازک که نمیتوانست بشنود و گریه نکند!
البته روغنی حتی بعد از مجروحیت یک ذره روحیهاش را نباخته بود! توی دانشکده همیشه گروهی دور و برش بودند و صدای خنده و جوکگفتنشان هوا، بس که روحیه داشت و خوش صحبت بود. خیلی لاغر و خوشتیپ هم بود. یعنی بدون چشم و دست، باید برایش اسپند دود میکردیم تا چشم نخورد.
دکتر ستوده دستی به موهای ژل زدهاش کشید. مستقیم نگاهش کرد، آب دهانش را فرو داد و گفت:
- روغنی تو همه چیزت خوب است، خیلی دوستت دارم، من اصلا به خاطر شما وقتی آمدم ایران برنگشتم آمریکا. میدانی آنجا همه چیز برایم فراهم بود.
ولی قول بده دیگر سیگار نکشی.
روغنی با خجالت جواب داد:
- نمیشه استاد!!
بیشتر هم با حرکت سرش جواب داد.
- ببین! من قول میدم 2 نمره روی نمره پایان ترمت بگذارم، فقط مطمئن بشم دیگه سیگار نمیکشی!
- شرمنده استاد، 20 هم بهم بدی من سیگارم رو نمیگذارم کنار!
و ادامه داد:
- استاد، اجازه هست جلسه بعد یه عکس از قبل از مجروحیتم براتون بیارم؟
استاد به فکر رفت، نمیدانست چه بگوید. فکر می کرد روغنی میخواهد به او بگوید قبل از جنگ چقدر خوش تیپ بوده و الان چه شده، و از غصه دارد سیگار میکشد. پرسید:
- چه عکسی؟
- آقا تو جبهه من و دوستای سیگاریم، یه تابلو گذاشتیم پشت سرمون که نوشته؛ "هر کس سیگار بکشد خر است!" ما هم سیگارهامون رو گرفتیم و باهاش عکس یادگاری گرفتیم... آقا نمیخواد کسی بگه، خودم میدونم خرم که سیگار میکشم.
استاد خوش تیپ، دکتر ستوده، بغضش را به زور نگه داشته بود. توی کلاس فقط صدای کفشهای استاد در فضا پیچید که به بیرون رفت.
روغنی آرام ازم پرسید یعنی ناراحت شد؟!
من که کنارش نشسته بودم و دیدم استاد بغض کرده رفته بیرون، به شوخی گفتم "نه روغنی جان! فکر کنم رفت خطکش بیاره کف دستای نداشتت بزنه تا آدم بشی..."
راستش خودم هم بغض کرده بودم.
استاد که برگشت صورتش را آب زده بود.
- روغنی برای تو استثنائا اشکالی نداره! فقط یه قول بده، فقط کمتر بکشی...
روغنی با همان قیافه و لحن مظلومش، شاید هم برای احترام به استاد جواب داد:
- باشه استاد، چَشم، حتما...
@defae_moghadas
🔺ماجرای آخرین ماه رمضان حاج قاسم و هدیه دادن انگشتر
🔹فرزند سردار شهید حسین پورجعفری دستیار و همرزم حاج قاسم سلیمانی: یک سال گذشت از آخرین روزی که قرار بود برای #افطار همگی دور هم جمع باشیم تا مهمان ویژه بابا از راه برسد. همه چیز آماده و مهیا بود، مهمانهای بابا حسین یک به یک از راه میرسیدند.
🔹صدای اذان که شنیده شد سجادهها پهن شد. #حاجقاسم به #نماز ایستاد و دیگران پشت سرشان ایستادند. آن شب بعد از افطار یک به یکمان #انگشتری را از حاجی به هدیه گرفتیم.
امسال جایشان خالیست...
امسال دیگر خبری از حضور آن عزیزان نیست...
🚩 یادگاه سردار شهید سلیمانی👇
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@sardar_shahid_soleimani
⭐لوح| أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ
🔺️ در ماه مبارک رمضان اگر زمان افطار به خانه میرسیدند، میگفتند برای راننده و محافظها افطار آماده کنید تا به خانهشان میرسند، بتوانند کمی افطار کنند و گرسنه نمانند.
🏷 #رمز_رمضان؛ مجموعه لوح از سیره معنوی سپهبد قاسم سلیمانی در ماه مبارک رمضان که به مرور منتشر میشود.
🆔 @sardar_shahid_soleimani
مداحی آنلاین - ام الزهرا نیمه جون بانوی من - مهدی رسولی.mp3
4.56M
ام الزهرا نیمه جون بانوی من
✨یاور من مهربان بانوی من
🚩بانوایحاجمهدیرسولی
#وفاتحضرتخدیجهتسلیتباد
🆔 @sardar_shahid_soleimani
چه کسی گفته
فقط سنگ، شکستن بلد است
گاه یک خاطره بدجور تو را میشکند ...
#دلتنگحاجقاسم
#شبتونآرومبایادشهدا✨
🚩 یادگاه سردار شهید سلیمانی👇
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@sardar_shahid_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انگار که به او گفته باشند،
از #بهشت برای اهل #دنیا پیغامی بفرست.
حاج قاسم هم مغرورانه میگوید:
رستگار شدم، پیروز شدم، من رسیدم،
من بردم ...
🚩 یادگاه سردار شهید سلیمانی👇
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@sardar_shahid_soleimani
🌼 دکتر توکلی:👆
📣دلسوزان ایران به داد #ایران برسید!
پس از چپاول اموال ملت به اسم خصوصیسازی حالا میخواهند به اسم قانون #مشارکت_عمومی_خصوصی همه داراییهای ملت شامل مدارس، بیمارستانها، ورزشگاهها، دانشگاهها و.... چه درحال کار، تکمیلشده یا نیمهکاره را در سازوکاری فسادآفرین، به تاراج دهند...
📣به دادایران برسید...
درغارت بزرگ موسوم به #مشارکت_عمومی_خصوصی، تصمیم گیری درباره انتخاب دارایی قابل فروش، قیمت گذاری، انتخاب خریدار، شرایط اقساط به عهده ۶نفر است ودرعمل، وزیر و مدیرکل استانی تصمیمگیر نهایی هستند. وام بانکی با ضمانت دولت برای به اصطلاح خریدار تامین میشود..
📣درمجلس میخواهند این رایحه ننگین را با استفاده از اصل۸۵ وخارج ازصحن علنی تصویب کنند...اصل۸۵ برای تصویب قوانین دارای قابلیت آزمایشی است، حراج بیتالمال که آزمایشی نمیشود!
جوانان غیور عدالتخواه و مردم وطن دوست و انقلابی هرگز اجازه نمیدهند مجلس خیانت #مشارکت_عمومی_خصوصی را مرتکب