#انا_الله_وانا_الیه_راجعون
#شهیدزنده
#سیدنورخداموسوی_آسمانی_شد
شهادت اسوه اخلاق حسنه ؛ شهیدزنده سردارسرتیپ دوم پاسدار #سیدنورخدا_موسوی را به پیشگاه امام زمان عج ، رهبرمعظم انقلاب و خانواده آن شهید عزیزتبریک و تسلیت عرض نموده
برای شهیدعزیز #علودرجات وبرای بازماندگان صبرمسئلت میکنم...😔
#سلام_ماخاکیان_رابه_افلاکیان_برسان
#مهمان_حضرت_رسول_وکریم_اهل_بیت
─┅═ঊঈঊঈ═┅─
💞شهید غلامعلی رجبی(شاعر , شعر ماندگار " قربون کبوترای حرمت")
💥السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا(ع)
💞...آن شب توی همان صحن همیشگی که به امام رضا(ع) توسل میکرد.با مولا قرار گذاشت چهارده قدم به سمت ضریح بردارد و باهر قدم یک بیت برای آقا امام رضا(ع) بگوید.
قدم برمیداشت، اشکهایش میریخت و زیر لب زمزمه میکرد.قربون کبوترای حرمت🕊
قربون این همه لطف و کرمت🌷...
هنگامی که عاشقان و شیفتگان امام رئوف پا در حرم منورش میگذارند، از کودک و جوان و پیر، همگی چشم شان به گنبد طلایی امام رضا (ع) و کبوترهای حرم میافتد، ناخودآگاه بعد از عرض سلام و ادب به ساحت قدسی آن امام همام،این شعر را در زیر لب زمزمه میکنند:
قربون کبوترای حرمت🕊
قربون این همه لطف و کرمت🌷
از روزی که با تو آشنا شدم💞
مورد مرحمت خدا شدم🌷
گفتهایی هر کی بیاد به پا بوسم💝
تو گرفتاری بدادش میرسم🙌
منم امروز به زیارت اومدم🕊
به امیدی در خونهات اومدم❤️
گفتهایی هر کی بیاد به دیدنم😊
من میام سه جا بهش سر میزنم🌸
توی قبرم رضا جون منتظرم🌷
که بزاری کف پاتو رو سرم🌹
از گناه بال و پرم سوخته شده😭
چشم من به حرمت دوخته شده😔🕊 شاعر این اشعار کسی نیست جز یکی از ذاکران و مداحان اهل بیت(ع) که در پنجم مرداد سال 1367 در عملیات «مرصاد» با ذکر یازهرا(س) ردای شهادت را پوشید و به دیدار معبودش شتافت،🌷شهید"غلامعلی جندقی" معروف به "غلامعلی رجبی"🌷
💞غلامعلي شهرت را در اسمانها مي خواست نه روي زمين وازتظاهر وشهرت طلبي بيزار بود وخواهان شهرتي جاويدوابدي از خداوند متعال وائمه معصومين بود و همين خلوصش باعث شده در تمامي محافل ومجالس ودر جاي جاي ميهن اسلامي بارها وبارها از وي به نيكي ياد واشعارش در مجالس توسط مادحين خوانده شود.تقريبا هر روز در حرم امام رئوف در همه ايام برای حضرت رضا(ع) اشعارش خوانده شود وزائرين نايب الزياره ايشان باشند.
💞یا علی ابن موسي الرضا(ع)
مالك ملك بي انقضاء
تاج اريكه ارتضاء
سلسله دار حسن القضاء
شمس قلمرو مرتضي
نام علي
مرام علي.
هشتمين امام علي
تا ميگي سلام علي
ياد كن از غلام علي
قربون كبوتراي حرمت.
قربون اينهمه لطف وكرمت
شنيدم سجيتكم الكرم
شما رو رها كنم كجابرم
#کتاب-شهدا-و-اهل-بیت#ناصر-کاوه
دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
....شیخ ابراهیم ترک
🔶شیخ ابراهیم ترک میگوید: من مشهد مقدس مشرف شدم و مدتی در آنجا اقامت گزیدم، پولم تمام شد و آشنایی هم برای رفع مشکل نداشتم، به همین جهت قصیدهای در مدح حضرت رضا (سلام الله علیه) سرودم و فکر کردم که بروم و آن را برای تولیت بخوانم و صله بگیرم.
.
🔶با این نیت حرکت کردم اما در راه به خود آمدم که چرا نزد خود حضرت رضا (سلام الله علیه) نروم و [برای] دیگری بخوانم؟ به همین جهت کنار ضریح رفتم و پس از استغفار و راز و نیاز با خدا، قصیدهی خود را خطاب به روح بلند و ملکوتی آن حضرت خواندم و تقاضای صله کردم.
.
🔶که به ناگاه دیدم دستی با من مصافحه نمود و یک اسکناس ده تومانی در دست من نهاد، بیدرنگ گفتم: «سرورم! این کم است.» ده تومانی دیگری داد باز هم گفتم: «کم است.» تا به هفتاد تومان که رسید دیگر خجالت کشیدم تشکر کردم و از حرم بیرون آمدم.
.
🔶کفشهای خود را میپوشیدم که دیدم آیتالله حاج شیخ حسنعلی تهرانی «جد آیتالله حسنعلی مروارید مشهدی» با شتاب رسید و فرمود: «شیخ ابراهیم!»
.
🔶گفتم: «بفرمایید آقا!»
.
🔶گفت: «خوب با آقا حضرت رضا (سلام الله علیه) روی هم ریختهای برایش مدح میگویی و صله میگیری، صله را به من بده تا...»
.
🔶بیدرنگ پولها را به او تقدیم داشتم و او یک پاکت به من داد و رفت. وقتی گشودم دیدم دو برابر پول صله است یعنی یکصد و چهل تومان.
.
.
🔶مرحوم آقای آقا شیخ ابراهیم صاحب الزمانی نقل کرد که من به مشهد مشرف شده بودم. در آن جا به منزل مرحوم حاج شیخ حسنعلی تهرانی (که از زهاد و اخیار معروف بود) وارد شده (مهمان) بودیم، ولی از جهت مخارج عیالاتم که در عراق عرب بود بی نهایت نگرانی داشتم.
.
🔶یکی از دوستان به من گفت که آصف الدوله والی مشهد آدم خیریست، چند شعر در مدیحه او بساز تا من از او صله قابل توجهی برای تو بگیرم.
.
🔶من هم هفت بیت شعر عربی ساختم ولی دیدم شعرها مناسب مقام ممدوح نیست سزاوار است که با این ابیات حضرت رضا سلام الله علیه مدح شود، پس خجلت کشیدم با آن ها آصف الدوله را مدح نمایم، با خود گفتم من این اشعار را حضور مبارک حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله علیه تقدیم میکنم و از آن حضرت نیز مطالبه صله مینمایم.
.
🔶پس به حرم مبارک مشرف شده اشعار را خواندم، عرض کردم یابن رسول الله دعبل خزاعی اشعاری چند تقدیم محضر نمود، در صله آن هم جبه و هم پول به او مرحمت فرمودی؛ من جبه را بخشیدم ولی پول میخواهم.
.
🔶همان دم که عرض حاجتم تمام شد آقا سید حسین، محرّر آقای آقا میرزا اسماعیل ترشیزی ده تومان پول توی دست من گذاشت.
.
🔶عرض کردم یابن رسول الله این نه مطابق شأن شماست و نه مناسب مقدار حاجت من. آن قدر نگذشت که دیدم یک نفر دیگر نیز ده تومان پول به من داد. ما حصل از حرم تا صحن سی و پنج تومان پول بدون سابقه به من رسید.
.
🔶پس پول را توی دستمال به بغل گذاشتم، طرف منزل میآمدم.
.
🔶در این اثنا مرحوم حاج شیخ حسنعلی به من رسید و دست برد از بغل من دستمال را بیرون کشید؛ مثل این که خود گذاشته بود و فرمود: مرد! رفتی از حضرت صله گرفتی؟!
.
🔶من خیلی تعجب کردم چون او نه از شعر گفتن من خبر دار بود و نه از خواندن آن در حضور حضرت و نه از پولی که به من در حرم رسیده بود مع ذلک هم پول را از بغل من بیرون آورد و هم فهمید این چه پولی است به من رسیده من خیلی تعجب کردم که او از کجا ملتفت شد.
سیره علما
🌹شهیدی که زائرامام رضا(ع)شد
❣️...یوسف پشت لبش تازه سبز شده بود.اما کاری که کرد نشون داد که دلش خیلی وقته که سبزه.یوسف یه دایی داشت.دایی هر چند وقتی به فامیل ها سر می زد.آخه نماینده مجلس بود و بیشتر اوقات دنبال کار مردم بود.یوسف دایی رو خیلی دوست داشت ولی تا حالا حتی جرأت نکرده بود یک کلمه باهاش حرف بزنه.اون روز هم دایی اومده بود به فامیل ها سر کشی کنه.دایی رسید به خونه یوسف. یوسف هیجان زده بود.به سختی آب دهانش رو قورت داد.عرق کرده بود.آروم به دایی گفت دایی سلام.دایی با تعجب از پیشد ستی یوسف تو سلام، جواب سلامش رو داد.گفت:چیه چرا تو کوچه ایستادی؟😇
💥یوسف مطمئن بود.تصمیمش رو گرفته بود. آهسته به دایی گفت دایی یه کاری باهاتون دارم.دایی به رسم شوخی محکم به پشت یوسف زد و گفت بفرما درخدمتیم.دایی،می خوام برم جبهه. گفتن باید بابام این رضایت نامه روامضاکنه.ولی هر چی می گم، می گه"نه؛تو بچه ای".شما بهش بگین من قول می دم مواظب باشم.بزاره برم.نمی دونم دایی برق تو چشمای یوسف رو دیده بود یا نه. با مهربونی به یوسف گفت دایی جون باشه من با بابات صحبت می کنم.دایی وارد خونه شد.بعدازنیم ساعت درخونه باز شد. دایی داشت بند کفشهاش رو می بست. پاش رو که بیرون گذاشت یوسف پرید جلو.چی شد!چی شد!!دایی؟!دایی اما به آرامی گفت: انشاءالله بااولین اعزام توهم می شی یه بسیجی.
🌿فردای اون روز اعزام شد.یک ماه نشد که خبر رسید یوسف بر اثراصابت تیر مستقیم شهید شده و جنازه اش هم تو جبهه مقدم مونده.
💥 یعقوب برادر یوسف به منطقه رفت ومدت ها به دنبال جنازه یوسف گشت ولی پیداش نکرد که نکرد. انگارآب شده بود رفته بود تو زمین. 🌿تااینکه بعداز سه چهار ماه خبر رسید جنازه یوسف پیدا شده."یوسف عاشق امام رضا(ع)بود ولی به خاطر وضع زندگی وفقر مالی 😰.... تاروز شهادتش که16 سالش شده بود هنوز نتونسته بود بره زیارت...😭
اماعاشقی رسم عجیبی داره.بچه های مشهد جنازه یوسف روا شتباهاًبه جای یکی ازشهدا منتقل کرده بودن مشهد و دور ضریح آقاامام رضا(ع) طواف داده بودن."بعد که خانواده مشهدی تحویلش گرفتن دیدن که این شهید اونها نیست.با پیگیری های یعقوب،یوسف به شهر خودش برگشت. #کتاب -شهدا-و-اهل-بیت#ناصر- کاوه -منبع: سایت تبیان
دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
#روضه_امام_رضا_ع
دیدی اگر عبا بسرم بود چاره کن
فکری برای این جگر پاره پاره کن
دیدی اگر به کوچه زمین خوردنِ مرا
یاد از زمین فتادنِ مَه در شراره کن
همراه من بیا و در حجره را ببند
آنگه میان گریه بحالم نظاره کن
رنگِ پریدۀ من اگر مشکلِ تو بود
یادی ز یاس نیلی و آن گوشواره کن
دیدی اگر جمال جگر گوشۀ مرا
پس احترامِ کاملِ آن ماه پاره کن
دیدی اگر پدر به سر زانوی پسر
گریه به غربت بدنی پاره پاره کن
دیگر مرا نبینی و او حجت خداست
با جان و دل اطاعتش از هر اشاره کن
نعش مرا بگیر و به هرجا که او رَوَد
یاد از مشایعت به شبی بی ستاره کن
#روضه_امام_رضا_ع
@hajmahmoodzholideh
#روضه_امام_رضا_ع
رنگی اگر پرید ، نظر بر رویش کنید
قلبی اگر شکست ، دلی دلجویش کنید
وقتی عبا به پای کسی گیر می کند
کاری برای زخم سر زانویش کنید
یاری کنید وقت زمین خوردنِ کسی
پایی که خسته ماند پر از نیرویش کنید
وقتی کسی به روی زمین درد می کشد
فکر گشودنِ گره از اَبرویش کنید
دیدید اگر چو مار گزیده شود کسی
بی وقفه رو به قبله ، سرِ زانویش کنید
حالا بگو قیافه شناسی بیاورند
گل چون شناخته نشود ، پس بویش کنید
چون محتضر به زلف پریشان ز پا فتد
دستی شبیه شانه در آن گیسویش کنید
زهری که بر جگر بنشیند ، علاج نیست
هر چند بحر آبِ خنک دارویش کنید
باید که قبلِ حادثه فکر علاج بود
یعنی امام را مددِ نیکویش کنید
وقتی که روز واقعه یارش نمی شوید
پس پشت پنجره سخن از آهویش کنید
حتی اگر امام رضا رأفتی کند
این لطف اوست ، دست دعا را سویش کنید
حالا بیاد مادر پهلو شکسته گفت :
دستی اگر شکست ، مدد بازویش کنید
#روضه_امام_رضا_ع
@hajmahmoodzholideh