هدایت شده از بخشِ 𝘡 .
شما هیچوقت خودت نمیفهمی چقدر حسودی تا اینکه از کسی خوشت بیاد.
تو حیاط مسجد چایی میدادن همه برمیداشتن میومدن جلو در ؛ یعنی یه ۱۵ ۲۰ نفر جلو در بودن منم منتظر علی اکبر جلو در بودم.
یه دفعه یه نفر با موتور اومد رد شد داد زد خوشتیپ نصف جمعیت برگشتن ؛ من انقدر خندممم گرفتتت ( سطح طنزش تو میمایه که ترند شده ).
از آدمایی که بهشون میگم عکس نگیر و میگن بابا جایی نمیفرستیم متنفرم. مگه من میگمم جایی میفرستی ؟ من میگم از عکس گرفتن بدمم میادد نگیررر.
شیرینی رو میبرم بالا و رو به مامانم میگم ؛ سلامتی.
چونکه سلامت روانم رو از دست دادم.
قیافم وقتی تو زیست نوشته کافئین قهوه اعتیاد آوره ؛ ولی اثراتِ همون قهوهست که میتونم زیست بخونم.