eitaa logo
جامعه القرآن نوای باران
925 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
16 فایل
☔آمده ام تا ببویم عطروبوی دل انگیز تو وپله پله باکلامت به سمت آغوش مهربانت بیایم❤️ 💕 اینجا نوای دل انگیز باران است مدیریت ➻ @YaMahdi4800 ادمین مشاوره ➻ @adminmoshaver110 ادمین سوالات ➻ @Sardar6566 🕋تحت نظر خانه قرآن آیات طیبه 🕋
مشاهده در ایتا
دانلود
*بانوی قریش* عاتکه دستانم را گرفته بود اما باز می لرزیدم؛ این بار نه از گرسنگی و تشنگی ! بلکه غمی بزرگ قلبم را می فشرد. در پناه بوته ی خار روی زمین می نشینم. آرام ماریه! خودت را به کشتن می دهی . از شامگاه دیروز تا حال چیزی نخوردی. ای خاک بر سرم باد!چه قوتی از گلویم پایین برود وقتی تمام هستی محمد(ص) زیر خاک رفته؛ندیدی!ندیدی که چگونه محمد(ص) درکنار قبر او سیلاب اشک به راه انداخته بود؛ شانه های مردانه اش می لرزید ؛با دستان خود همسرش را در میان قبر نهاد؛ دلش نمی آمد اما چاره ای نبود. نفرین بر ابوجهل! نفرین خدای محمد(ص)بر ابوسفیان! _آرام می شنوند. _دیگر برایم فرقی ندارد. یادت می آید سه سال پیش چه پیمان شومی در دارالندوه بستند. دستانت بریده باد منصور بن عکرمه بن عامر که چنین پیمان نامه ای نگاشتی که احدی حق ندارد با بنی هاشم مراوده کند؛زنی از میانشان بستاند و همسری برگزیند؛هیچ کس حق معامله با بنی هاشم ندارد و جز در چهار ماه حرام وعمره حق ورود به مکه و کعبه ندارند. این پیمان تا پای جان باقیست مگر آنکه محمد(ص) را برای کشتن تسلیم کنند. اُف بر قریشیان! چه روزها وشب های سختی در این شعب گذراندیم؛صدای کودکان گرسنه از پشت کوه ابوقبیس تا کعبه می رفت اما دل سنگ آنها به درد نمی آمد. اگر حکیم بن حزام و ابوالعاص بن ربیع و هشام بن عمر نبودند چه کسی برایمان آذوقه می آورد. می بینی عاتکه! حکیم بن حزام و ابوالعاص به مانند خدیجه (س) بزرگوار اند که ما را فراموش نکردند. پوزخندی می زنم سبک مغزها باورشان نمی شد که خدای محمد(ص)بر خدای لات وعزی آنها غالب است. وقتی ابوطالب آن خبر را برایشان برد چه گمان باطلی داشتند که سختی شعب او را وادار کرده تا چنین سخن بگوید:موریانه تمام پیمان نامه را جز بسمک اللهم خورده؛ ببینید اگر سخن او راست است محاصره ما را بشکنید و اگر دروغ می گوید او را به شما خواهم سپرد.۱ به دور دست نگاه می کنم و محاصره شکسته شد اما چه تاوان سنگینی دادیم؛بیماری وسختی ها اول ابوطالب(ع) را از رسول گرفت و امروز خدیجه(س)! اشک هایم آهنگ غم انگیز این غروب بی پایان شده است. دلم برای دختر خردسال او می سوزد که فقط چهار یا پنج بهار از عمرش حضور مادر دیده است. می خواهم به دیدنش بروم. از جابلند می شوم؛به دلم نوری افتاده که این دختر جایگاه رفیعی خواهد یافت. باید منتظر گذر زمان بمانم. فرزندی که از صلب نبی است حتما بانویی بزرگ می شود وجای مادرش قدم بر می دارد. سرم را به نشانه ی تاکید تکان می‌دهم حتما!حتما! **** ۱.شهیدی ، جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام ،۱۳۹۰ش، ص ۵۲، طبرسی، اعلام الوری، ۱۳۹۰ق، ص۷۴_۷۳ و همچنین برداشتی آزاد از کتب زیر: ابن هشام، السیره النبویه ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، السیر المغازی یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی ابن سعد، ابوعبدالله محمد، طبقات الکبری 🏴@navay_baran