eitaa logo
نواے نینوا
292 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
4هزار ویدیو
300 فایل
🚩 حسینیه مجازی آنلاین 🔹گلچين بهترین مداحی ، مولودی ، مناجات ، جلسات و سخنرانی ، کتاب صوتی ، استوری و استیکرهای مناسبتی 👤 @Ya_zahra1111 خادم کانال 🌐 @pm_Basirat ڪانال تجلّـــی بصیرتـ 🤲 @Besuye_khoda ڪانال بسوے خدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴شبه پیامبر(ص) و پیش گامِ بنی هاشم : علی اکبر(ع) ▪️کاروان حسینی که به منزل قصر بنی مقاتل رسید، امام حسین (ع) از حتمی بودن شهادت خود و اصحاب خبر دادند. علی اکبر (ع) پرسیدند: «پدر جان، مگر ما بر حق نیستیم؟» سخن علی اکبر (ع) پس از پاسخ مثبت امام، نشان گویای معرفت به امام است: «هنگامی که بر حق استوار باشیم، از مرگ ابائی نداریم.» ▪️بعد از شهادت اصحاب درعصر عاشورا، علی اکبر (ع)، اولین نفر از بنی هاشم بود که اجازه میدان گرفت. هنگام وداع این عزیز از خیمه ها، امام به بانوان فرمودند:« رهایش کنید؛ علی اکبر شیفته ذات خداوند و کشته در مسیر حق تعالی است!» ▪️هنگامی که علی عازم میدان شد امام پشت سرش راه افتادند و فرمودند: « خدایا تو شاهد باش در برابر این قوم، شخصی به رزم آمده است که در ظاهر و اخلاق و گفتار، شبیه ترین مردم به رسول توست . پروردگارا، هرگاه مشتاق دیدار پیامبر بودیم به او می نگریستیم!» ▪️پس از شهادت علی اکبر (ع) امام چهره بر چهره علی گذاتشند و فرموند: « پسرم، بعد از تو اُف بر این دنیا باد!» 📗منبع: مرتضی آقاتهرانی،یاران شیدای حسین، ص250 تا 252 🔳 @navay_neynava نواے نینوا
🏴تکیه گاه کاروان کربلا: عباس بن علی (علیه السلام) ▪️حضرت ابوالفضل (ع) کمالات ظاهری و باطنی بسیار و قامتی، رشید چهره ای زیبا و شجاعتی کم نظیر داشتند. به خاطر سیمای جذابشان به قمر بنی هاشم مشهور بودند. مقام حضرت عباس (ع) تا به آنجاست که امام معصوم به ایشان می گویند: «جانم به فدایت!» شب تاسوعا دشمن قصد حمله داشت. سیدالشهدا (ع) فرمودند: « ای عباس، جانم به فدایت! برو و از آنان بپرس که چه شده و چه اتفاقی افتاده است؟» عصر عاشورا هم که از رزم آوران، فقط اباالفضل العباس (ع) و امام حسین (ع) مانده بودند حضرت عباس (ع) نزد امام رفتند تا اجازۀ جهاد بگیرند. سیدالشهدا(ع) فرمودند: «ای برادر، تو پرچم دار من هستی!» حضرت عباس (ع) عرض کرد: « سینه ام از منافقین به تنگ آمده است! بگذار تا به خون خواهی شهیدانمان به میدان روم». ▪️بعد از شهادت عباس (ع) امام حسین (ع) در کنار پیکر برادر فرمودند: «برادرم اباالفضل! اکنون کمرم شکست و رشتۀ تدبیرم گسست». سپس، درحالی که اشک بر گونه و محاسن داشت، برادر را بوسید. امام سجاد (ع) فرمودند: « برای عباس (ع) نزد خداوند تبارک و تعالی مقامی است که همۀ شهدا به آن غبطه می خورند.» 📗مرتضی آقاتهرانی، یاران شیدای حسین، ص۲۸۰ تا312 @ahlolbait
🏴مؤذن کربلا: حجاج بن مسروق جعفی ▪️حجاج بن مسروق جعفی از اهالی کوفه بود. سال های جوانی اش را همراه مولایش علی (ع) در جمل و صفین و نهروان گذارند. برای همراهی با سیدالشهدا (ع) هم به مکه رفت و از مکه تا کربلا همراه و مؤذن حضرت بود. ظهر عاشورا حجاج به اشارۀ مولا، آخرین اذانش را گفت و پس از نماز، اجازۀ میدان گرفت. در میدان نبرد، به جای رجزخوانی تکبیر می گفت. حجاج در حالی که بدنش چند زخم برداشته بود به زیارت مولایش آمد. در مقابلش ایستاد و این گونه رجز خواند: «هستی ام فدای تو باد، ای هدایتگر هدایت شده! امروز شهید می شوم و جدت پیامبر گرامی (ص )و پدر برگوارت علی (ع) را که جانشین شایستۀ پیامبر می دانیم، زیارت خواهم کرد.» ▪️امام این طور دعایش فرمودند: « درود خدا بر تو! ما نیز در پی تو، آن بزرگواران را زیارت خواهیم کرد.» ▪️بعد از نبردی سخت، حجاج بر زمین افتاد. امام حسین (ع) سر او را بر زانو گرفتند و حجاج بر زانوی محبوبش جان سپرد. حضرت لختی درنگ کردند و در کنار پیکر حجاج به اذان ایستادند. 📗منبع: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص 996تا 1002. 🔳 @navay_neynava نواے نینوا
🏴مومن آل فرعون عاشورا: حنظلة بن اسعد شبامی ▪️دشت، داغ و آتش ریز بود. رو به روی سپاه دشمن قرار گرفت و آنها را به سکوت دعوت کرد و گفت: «ای قوم، من هراسناکِ روزی هستم که از عذاب الهی فریاد می کشند؛ روزی که گریزان و هراسان به امید پناهی هستید و هیچ گریزگاهی از خشم و غضب پروردگار نمی یابید!». ▪️این حنظة بن اسعد شبامی بود که سخنان مؤمن آل فرعون با قوم بنی اسرائیل را خطاب به کوفیان بازگو می کرد این ها را که گفت، ادامه داد: مگر نشیده اید که پیامبر (ص) فرمود: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت اند؟» ▪️همهمه از سپاه دشمن برخاست. استهزاء آغاز شد. ولوله به هلهله رسید. حنظله اندوهناک خدمت امام رسید.حنظله اندوهناک خدمت امام رسید و سیدالشهدا (ع) فرمودند: « خدا رحمتت کند. این مردم از آن زمان مستوجب عذاب شدند که به حقشان خواندی و به ایمانشان دعوت کردی و پاسخت نگفتند و به قتل تو و یاران ایستادند.» ▪️حنظله با نگاهی به سپاه دشمن گفت: «آیا به دیدار پروردگار خود نرویم و به برادران شهیدمان که در بهشت آرمیده اند، نپیوندیم؟» ▪️امام حسین (ع) فرمودند: « برو به سوی چیز که از دنیا و هر چه در آن است. بهتر و برتر است» 📗منبع: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج1، ص693 تا 695. 🖤 @navay_neynava نواے نینوا
🏴تازه مسلمان کربلا: عبدالله بن وهب ▪️کاروان امام حسین (ع) به ثعلبیه رسید. امام فرمان درنگ دادند. در دوردست خیمه ای ساده و کوچک پیدا بود. امام به پیش رفتند. پیرزنی تنها در خیمه ایستاده بود. سید الشهدا (ع) سلام کرده و پرسیدند : «تنها در بیابان چه می کنی مادر؟» پیرزن جواب داد: منتظر پسرم عبدالله هستم. تو که هستی ای جوانمرد؟» در پاسخ شنید: « من حسینم. فرزند دختر پیامبر،حجت خدا هستم و رو به کربلا دارم. وقتی فرزندت رسید، سلام مرا به او برسان و بگو: فرزند پیامبر آخر الزمان تو را به یاری طلبیده است.» ▪️عبدالله نصرانی سابق و تازه مسلمان عاشق ماجرا را که از مادر شنید، اندیشید و راه خود را انتخاب کرد. روز عاشورا هنگامی که دشمن، عبدالله را به شهادت رساند. سرش را به طرف خیمه ها پرتاب کرد . ام وهب سر خونین و خاک آلود را برداشت و بوسه ای بر پیشانی اش نشاند و سپس در میان حیرت همگان، سر رابه طرف میدان پرتاب کرد و گفت: « ما چیزی را که در راه خدا داده ایم، پس نمی گیریم.» ▪️آسمان و زمین مبهوت این نمایش غریب عشق و ایثار شدند. 📗منبع: محمدرضا سنگری، آینه داران آفتاب، ج1، ص617 🖤~☆ @navay_neynava نواے نینوا
🏴هلال شب های کربلا: نافع بن هلال ▪️نیمه شب عاشورا نافع، زیر نوه ماه، اطراف خیمه ها را می پایید. سیاهی مردی از دور دیده می شد که می نشست و بر می خاست. نزدیک تر رفت. و پرسید:« کیستی ای مرد؟» صدای امام به گوشش رسید:« نافع منم، خدایت رحمت کند.» نافع گفت: « مولای من، در این سیاهی شب، نزدیک دشمن گزندی به شما نرسد! مولای من! چرا می نشستی و بر می خاستی؟» ▪️حضرت در پاسخ فرمودند: « نافع، فردا وقتی در غربت این دشت، کودکان و زنان خسته و تشنه و بی پناه می گریزند، خارها پایشان را خواهد آزرد. آنها را بر می دارم تا پای کودکان کمتر آسیب ببیند. نافع، تو یار وفادار بودی. من بیعت خود را برداشتم. از تاریکی شب استفاده کن و برو.» ▪️سخن سیدالشهدا (علیه السلام) نافع را به التماس انداخت: « ای فرزند پیامبر، مرا به رفتن می خوانی؟ جان برگیرم و بروم؟! جانِ بی شما هیمۀ دوزخ است. مرگ بی شما ذلت و خواری است. مرگم باد که در پای شما نمیرم!» 📗منبع: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب ، ج2، ص 725 و 726 🏴 @navay_neynava نواے نینوا
🏴برادری در مقابل برادر: عمرو بن قرظه ▪️عمرو بن قرظه، روز ششم محرم، از کوفه به خیل عاشقان ثارالله پیوست. برادرش علی بن قرظه نیز همراه سپاه عمر سعد به کربلا آمد. دو برادر رو در روی هم قرارگرفته بودند. عمرو برادر خود را نصیحت کرد تا شاید به سید الشهدا بپیوندد اما نپذیرفت. ▪️ظهر عاشورا که امام حسین (علیه السلام) به همراه اصحاب، نماز جماعت را به جا آوردند، عمرو و گروهی دیگر در صفی پیش روی نمازگزاران بستند تا از جان امام و اصحاب پاسداری کنند. نماز که به پایان رسید. عمرو بر زمین افتاد. نیم رمقی در او باقی مانده بود. وقتی سر خود را بر زانوی امام گذاشت، آخرین توانش را به کار برد و گفت: «آیا به پیمان خویش وفا کردم ای پسر پیامبر؟» امام حسین (علیه السلام) فرمودند: «آری عمرو، تو خوب یاری بودی. تو پیش از ما به بهشت رسیدی. سلام مرا به رسول خدا برسان. به او بگو مه من نیز اندکی دیگر، به دیدارش خواهم شتافت.» 📗منبع: محمدرضا سنگری، آِینه داران آفتاب، ج2، ص 939 تا 946 🏴 @navay_neynava نواے نینوا
🏴همراه سفیر امام: عبدالرحمن بن عبدالله ▪️عبدالرحمن بن عبدالله از اهالی کوفه بود. او به همراه نامه های اهل کوفه، در مکه به حضور امام حسین (علیه السلام) رسید. هنگامی که امام، مسلم بن عقیل را به عنوان سفیر خود به کوفه فرستادند؛ به اشارت حضرت، عبدالرحمن نیز به کوفه بازگشت تا یاور و بازوی مسلم بن عقیل باشد. مسلم که به شهادت رسید. ▪️عبدالرحمن شبانه از کوفه خارج شد و به ارودگاه سید الشهدا (علیه السلام) پیوست. روز عاشورا هنگامی که عبدالرحمن به میدان رفت، این گونه رجز می خواند: « من فرزند عبدالله خاندان یَزَنم. باورمندِ دین حسین و حسنم. ضربه های کشندۀ یمنی بر فرقتان می زنم و با این جهاد به لطف خدای خویش امیدوارم.» ▪️عبدالرحمن با قطعه قطعۀ بدن خویش، تصویر زیبای عشق و ایثار را بر خاک داغ کربلا ترسیم کرد. 📗منبع: محمرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص863 تا 879 🔳 @navay_neynava نواے نینوا