eitaa logo
کانال نوای عاشقان
19.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
437 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
ای‌که خواهی در سخن گویا شوی شاعری ، شوریده و شیدا شوی باید آموزی : (فنون وزن) را که بوَد بسیار ، در آن نکته ها (وزن) اگر چه ابتدای شاعری‌ست گوش کن اکنون که گویم (وزن) چیست؟ شش (مُصوّت) هست (کوتاه و بلند) گر بدانی چیست ، گردی سربلند ( اَ ) ـ ( اِ ) ـ ( اُ ) با هم همه کوتاه هست ( آ ) و (ایـ) و (او) ، بلند و دلکش است سه (هجا) داریم (کوتاه) و (بلند) وآن دگر باشد (کشیده) چون کمند چون (کشیده) ، قابل (تقطیع) نیست! بگذر از آن تا (هجا) دانی که چیست؟ هر صدایی که رسد بر گوش ما هست در (تقطیع) ، عنوان هجا چون (هجاها) را (نمادی) نیز هست این (ــ) بلند و این یکی (U) کوتاه است (من) بلند و (ما) بلند و (او) بلند (بِه) وُ (کِه) کوتاه ، در یادت ببند تا بدانی (وزن) این اشعار چیست؟ (رکن) آن ، در زیر شعر مولوی‌ست "هرکسی از ظنّ خود شد یار من" فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلن هست وزن (مثنوی) این (رکن) ‌ها که بوَد (معیار سنجش) ، نزد ما نام (اوزان عروضی) ، (بحر) هست که از آن‌ها هرچه‌ات گویم کم است نام (بحر) مثنوی ، باشد (رَمَل) که بوَد شیرین‌تر از قند و عسل هست ارکانش (مُسدّس) در (شمار) (رکن آخر) هست ، (محذوف و قصار) هست (ده بحر) دگر بشنو چه هست؟ که به راحت ، می‌توان آری به دست (مُجتَث) است و (مُنسَرح) وآنگه (خفیف) هم (بسیط) و هم (سریع) است ای ظریف هم (تقارب) ، هم (مضارع) ، هم (هَزَج) هم (رَجَز) هم (مُقتضب) شد رج به رج (رکن اوزان) نیز باشد در (شمار) مختلف؛ آن را به گوش جان سپار هم (مُسَدّس) هم (مُثَمّن) نیز هست که (زحافاتش) ، ملال انگیز هست 🔲 بعد از این‌‌ها ، (اختیار شاعری) ‌است گر چه گاهی (اضطرار شاعری‌) است (آخر مصرع) ، چه (کوتاه) و (بلند) یا (کشیده) ، آن (هجا) گردد (بلند) (قافیه) ، تکرار اگر شد ناگزیر بگذر از تقصیر عذرم ای خبیر خوانش اشعار را باید درست اینک آموزید ، از بیت نخست گاه باید خواند با (تخفیف) نیز آنچه می‌باشد (مشدّد) ای عزیز گاه هم (طبق ضرورت) ، در بیان خو‌انده میگردد (مشدّد) ، واژگان گاه حرف ساکن (ت) مثلِ (چیست) می‌شود (ساقط) که گویی هیچ نیست همچنین (دو) (ساکن) از بعدِ (بلند) گاه (یک) (ساقط) شود بی‌چون و چند می‌توان بینی درین مصرع عیان (کارد) را که گشته ساقط (دال) آن یا ‌شود (ادغام) ، بعضی واژگان در تلفظ می‌شود (در آن) ، (دران) یا که (خواهر) ، وقت (تقطیع) کلام طِبق خوانش هست (خاهر) والسلام اولین رکن (فعلاتن) ، توان ، (فاعلاتن) گردد ای آرام جان! طِبق (ضرباهنگ) خاص شعر ها می‌شود (تقطیع) هر گونه (هجا) حرف (نون ساکنه) ، بعد از (بلند) خارج از (تقطیع) هست ای هوشمند مثل (جان) و (این) و (آن) و هرچه هست جمله از (تقطیع) شعری ، (ساقط) است هست (تسکین)، قاعده که می‌توان (دو هجا) که هست (کوته) همزمان (دو هجا) را (یک هجا) اِعمال کرد تا که (دو کوتاه) ، گردد (یک بلند) (قلب) ، یعنی : (جا به جایی هجا) که بوَد مخصوص بعضی (رکن ‌ها) که شود : (مُفتعلن) ، (مفاعلن) یا شود : (مفاعلن) ، (مفتعَلن) بعد از آن ، (اِشباع) باشد در زبان که به شدّت می‌شود (کوته) ، بیان مثل حرف (به) ، که بی‌شک در هجا هست (کوته) ، دان (بلند)ش مثل (با) وآن دگر (ابدال) ، نوعی دیگر است در خصوص ِ (سه هجای) آخر است که (فَعَلُن) ، می‌شود (فع لُن) ، عزیز بیش ازین با خود مکن جنگ و ستیز زآنکه هرچه بوده لازم ، گفته‌ام گوهر (بحر عروضی) ، سفته‌ام تا همین‌جا را اگر خوانی به جِدّ می‌شوی در شعرگویی ، مستعد وزن را (ساقی) به نظم ساده گفت غنچه ی (وزن عروضی) را شکفت گر که هستی طالب شعر وزین باش ازین خرمن به همت، خوشه‌‌چین سید محمدرضا شمس (ساقی)
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ به ساحت مقدس حسین علیه السلام « قــامــوس،،، » هـرگـز شنیـــده ای کمــــر شـــیر بشکند؟! در حلق شــــیرخـــواره اگــــر تیر بشکند نفریــــن نمی کنــم نه, الـــهی که حرمله طفلش هــــزار ساله شــــود، دیر بشــکند خون گلوی طفل به هرجبهه ای که هست پشت هـــزار قبضــــه ی شـمشـــیر بشکند یا رب مباد...مرد به بازوش متکــی است یا رب مباد ... پای علـــم مـــــیر بشـــکند راضی مشو که تیرسه سـر در گلوی طفل راضـی مشو که تا کمــــر شیـــــر بشــکند پرسیده ای ز آب که در قلب خســته اش از داغ کیست قامت تصـــــویر بشــکند؟! رسم است غالبا که به قامــوس جنگ ها شمشیر،دشــنه،گـــرز، ســـنان، تیر، بشکند نه گوش طفل پاره شــود، گوشواره اش در پنـجـــه های وحــــشی تزویــر بشکند حتی به خواب دیدی اگرظلم فاتح است بیدار شـــــو که قامــــت تعبــیـــر بشکند چشم تبر ز شـــــاخه ی نادان گـرفته سو وقتش رســـیده حر غل و زنجیـر بشکند مولای من مبـــاد بـر ابـــروت خــــم نهی حتـی در اســـتعــاره مهــل پـــــیر بشکند اکنـــون که ابـــروان تـو بازو بـه بازو اند مگـــذار قـــبلـه گاه اســــاطـیر بشـــکند ظهر است و تو هوای نماز اسـت در سرت شــــاید دلی به نغمــــه ی تکبــــیر بشکند شعر: علیرضا اطلاقی ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
سبک: نغمه ی شب و روزم کربلا رو عشقه 🌹بند اول🌹 شیر دشت سوزان کربلا ابوالفضل ساقی لب عطشان با وفا ابوالفضل پهلوون سپاه حسین زهرا حیدره صف شکن با دلی چو دریا دلبر حسینه،لشکر حسینه،محشر حسینه "یا ابوالفضل3" 🌹بند دوم🌹 ای فدای لبهای خشک و آب ندیده ت چشم غرق در خون و دستهای بریده ت واژگون گشته ای بر زمین ز مرکب از غمت قد کمان شد حسین و زینب ساقی و سپه دار،دلبر وفادار،جانم ای علمدار "یا ابوالفضل3" 🌹بند سوم🌹 تا ابد دخیل تو میشه هر گرفتار بس گره گشا هستی از برای هر کار ارمنی پیش تو حل نموده مشکل دست ما را بگیر مولا ابوفاضل من شدم گدایت،کن مرا حمایت،جان من فدایت "یا ابوالفضل3" 🌹بند چهارم🌹 دست من به دامانت ای یل وفادار جان من به قربانت ساقی و علمدار من گدای توأم ای امیر دلها یک نظر کن به من ای شه دل آرا حاجتم روا کن،درد من دوا کن،با منم وفا کن "یا ابوالفضل3"
569.3K
شیر دشت سوزان کربلا ابوالفضل
حاج_امیر_کرمانشاهی  .mp3
10.96M
سلام ای لباس سیاه محرم سلام ای نگاه به راه محرم 🎙
4_5787357105807689779.mp3
4.54M
🌷 🍃سر میزاریم پای ناموسمون 🍃وقتی حرف از حجابِ 🎙 👌بسیار دلنشین
من که با گرد و غبارت هم برابر نیستم از همه کمتر منم از هیچ کس سر نیستم زائرانت جای خود ... حتی به کفترهای تو ... غبطه خواهم خورد ، حالا که کبوتر نیستم من اگر یک لحظه هم جز خانه ات جایی روم مادرم شیرش حرامم باد ... نوکر نیستم من برای استلام کعبه ات در نوبتم یک نگاهی به تَهِ صف کن ، من آخر نیستم قایق بی بادبانم روی موج زائران هیچ جایی بهتر از اینجا شناور نیستم از ضریح تو گلاب ناب می جوشد فقط تا که عطرآگین شوم دنبال قَمصَر نیستم میهمانت هستم آقا جان ..."بفرمایی" بگو تا ببینی "داخلم" ... دیگر دَمِ در نیستم تا که دیدم یک فلج بر روی پایش ایستاد غبطه خوردم که چرا من مبتلاتر نیستم هر کسی که دید وضعم را به حالم گریه کرد فکر می کردم که دیگر گریه آور نیستم پنجره فولادی ام کن که شفا لازم شدم من مریضم گرچه اصلا بین بستر نیستم
اگرچه صحن و ‌سرای بهشت زیبا بود میان فوج کبوتر، کلاغ تنها بود سیاه بین تمام سفید و روشن ها میان چشم جماعت چقدر رسوا بود فقیر آمده بود و شکسته دل اما برای عالم و آدم در آن سرا جا بود به روی پا که نه، با دل قدم گذاشته بود درون صحن و امیدش شفا از آقا بود سرای نور بود و وقت بوسه ی خورشید به روی گنبد و گلدسته ی مطلا بود میان اشک و تبسم دخیل بست و دلش کنار پنجره فولاد غرق نجوا بود کنار آهن نازک دلی که آغوشش گره گشای غم و غصه های دنیا بود غروب آمد و او بی خیال اطرافش هنوز غرق مناجات و در تمنا بود قیام کرده و در صف تمام زائرها وَ او نشسته، نماز دلش فرادا بود درست بعد سلامش، بلند شد از جا کسی که شامل لطف دم مسیحا بود میان فوج کبوتر کلاغ تنها نه... میان بهت جهان، روی دست دریا بود چقدر صحن و سرای بهشت زیباتر صدای نغمه ی نقاره کشف معنا بود کلاغ آمده بود و کلاغ هم می رفت ولی به مرحمت شاه او سرِ پا بود
شعر روز مباهله حق و باطل در مدینه روبروست اهل حق را حق پرستی آبروست حق پرستان همچو انگشتان دست پرتو این حق پرستان هرچه هست اهل بیت مصطفی دانی که پنچ رحمت للعالمین مانند گنج مصطفی ختم رسل در پیش بود منزلت از هر پیامبر بیش بود درگه حق او که برتر از همه در بغل دارد حسین فاطمه سبط اکبر در کنار مصطفاست دست او در دست خیر انبیاست بعد پیغمبر علی مرتضاست جانشین و همچو جان مصطفاست فاطمه خَیرُ نساء العالمین فاطمه نور سماوات و زمین مقتدای او پسر عمش علی ست تا قیامت مرتضی بر حق ولی ست آیت حق اهل بیت مصطفاست مستجاب الدّعوه ی ارض و سماست. او در پایان این شعر چنین سروده است: هر که را حُبّ محمد در دل است چلچراغ روشن هر محفل است تا ابد بر جا بماند این سرود بر محمّد گو و آل او درود تا توانی گو«طبیبا» این درود درگه حق این دعا مقبول بود شاعر: اکبر بهداد
. 🔹 گل ِ بِه 🔹 راهبان آمده بودند ، که جولان بدهند اهل تثلیث به ابلیس سر و جان بدهند گره ِ کار ، به پرداختن ِ جزیه نبود... کارشان جز به علم کردن ِ حاشیه نبود طرفی خیر زده خیمه ، در آن سو ، همه شر شده حق ناحق و ، ناحق شده حق ، سرتاسر کعبه با پای خودش ، بین مصاف آمده بود حِجر پشت سر کعبه ، به مَـطاف آمد بود از دل شرجی نجران ، شده وا پای صلیب از مدینه گل احساس ، گل سیب ، حبیب آسمان‌ روی زمین‌ است چه‌ماهی به به ارتش پنج تن آری ، چه سپاهی به به تازه زهرا نکشید آه ، که ناقوس افتاد صومعه خورد ترک ، دِیر به کابوس افتاد سایه در سایه پر از هیمنه ی خورشیدند قُل تعالَوا... که شنیدند ، به خود لرزیدند زَهره بود از جگر ِ خسته ی اُسقف می ریخت ترس در چشم ِ زبان بسته ی اسقف می ریخت ماه در محضر خورشید ، نمایان شده بود همه ذرات به آن سمت ، شتابان شده بود کارزاری شده ، شمشیر در آن ، کاری نیست خون‌وخونریزی و کشتار ، در آن جاری نیست نور ِ زهرا ، نزند تا که بر آنان ، آذر ... به سر ِ فاطمه انداخت عبا ، پیغمبر هیچکس هم که نبود اَبروی حیدر ، بس‌بود چادر خاکی ِ صدیقـه ی اطـهر ، بس بود دست انداخت پیمبر ، به سر ِ بازوی مرد جان خود ، در کف اخلاص به میدان آورد _ بار چندم ، به همه گفت علی ، انفسنـٰاست مشعرست این ، عرفاتست‌ علی سعی‌وصفاست همه‌ دیدند که حق در نفس ِ پنج تن است ... که نبی هست‌وعلی هست‌وحسین‌وحسن است جار زد جار ، در اَنظار ، نگار آوردم پنج تا باغـچه لبریز ِ بهار ، آوردم آنچه گفتیم شنیدید و ، همین جا دیدید ... چشـم‌ ها باز ، نگوییـد نمی‌ فهمیدید ... سَـأل َ سائِـل ِ قرآن ، که شنیدید همه ... سنگ ، آن واقعه ، آن مرد که دیدید همه آمده بود که جهل عرضه ی اندام کند ... فصل رسوایی ِ خود بر همه اعلام کند ای‌ مگس عرصه‌ی سیمرغ؟!... چه می پنداری؟ عـِرض خود می بری و زحمت ما می داری ابر و باد و مه و خورشید ، تمام ملکوت ... آیه ی « نَصر من اللّه » نشسته به قنوت ابر و باد و مه خورشید ، همه لشکر اوست آفرینش همه در ، دایره ی حیدر اوست باغ ِ سیبند ، گلابند و یا زیتونند ... ؟! کیستند این همه معصوم ؟ حواریونند ؟ واژه در واژه بدانید ، کلامم جلی است که علی هست محمد ، که محمد علی است کوچه پس کوچه‌ی یثرب همه پر مِه شده‌بود همه جا مست از احساس گل بِـه شده بود حرف کوتاه کنم ، قَـل َّ وَ دَل َّ به کلام ... حق به حقدار رسید ، آخر این قصه تمام 📝 ✍ .
بنام خدا نگاه متفاوت به داستان مباهله """""""""💫🌹💫""""""""" تا پیمبر گفت آری بر ندای کردگار حمله بنمودند بر وی از یمین و از یسار دشمنی ها بانبی تا آسمان ها سر کشید ختم مرسل مصطفی یک روز خوش اصلا ندید ترس و وحشت بر وجود بت پرستان بر نشست دشمنی ها با محمد مصطفی آغاز گشت هم قسم شد آل سفیان بسته شدپیمان کین بر علیه احمد مختار ختم المرسلین اتحاد دشمنان هر لحظه می شد بیشتر گلشن ال نبی هم می شد هردم بارور الغرض این نخل نو پا جان گرفت و غنچه داد پرثمر شد این نهال سامان گرفت و میوه داد شد خدیجه همسر و هم سنگر میر هدا یاور و دلدار و غمخوار محمد مصطفی جانفشانی ها نمود مولا امیر المومنین زادهٔ حق مرتضی شیر خدا حبل المتین سالها بگذشت شد انوار دین حق عیان زین سبب شد شاد وخرم خاتم پیغمبران چشم وا کرد بر جهان دردانهٔ خیر الامین از قدومش شد منور آسمان ها و زمین نه بهار از عمر پربارش چو باران برگذشت فاطمه با امرحق بامرتضی هم خانه گشت حاصل این ازدواج و وصلت شور آفرین شد چهار فرزند زیبا و عزیز و نازنین در ده هجری فرا خواند قوم نجران را نبی تا ببندند آن جماعت عهد و پیمان با نبی آن مسیجی ها ازل دم از دم عیسا زدند در بر دریا دم از دریاچه در آنجا زدند عاقبت این گفتگو پرشورو؛ پراحساس شد خامس آل عبا دعوت بر این اجلاس شد حضرت زهرا چو آمد با حسین و محتبا در کنار آن سه آمد مرتضی شیر خدا شد تراز این توافق شکر یزدان ناتراز بار دیگر شد پیمبر سر بلند و سر فراز بازتابش همچو انوار جلی تابنده شد قوم نجران با تمام ادعا بازنده شد درس ها باید بگیریم هر زمان زین ماجرا تاج سر برنوح و برعیساست آل مصطفی سوره ی تطهیر نازل شد در این روز خطیر هست درتاریخ شیعه همچوروزی کم نظیر فاخرا تبریک برگو بر عموم مسلمین باشد امروز بهر آنان دلنواز و دلنشین """""""""""""""""""""""""" مسلم فاخر فاخر: گنجینه اشعار مذهبی ترکی و فارسی و اشعار انتقادی اجتماعی شاعر : مسلم فرتوت(فاخر)
بنام خدا لطفا با درایت و تفکر و تامل تا انتها بخوانید و... "" "" "" " عده ای گویند محرم را ولش خط قرمز دور این سنت بکش این گروه گویند سراسر این سخن دست بردارید از این رسم کهن چون شما بر سینه و سر می زنید سینهٔ فرهنگ ما را می درید ما عجم هستیم تاریخ دست ماست قوم اعراب نوکر در بست ماست ما ز عهد باستان سر بوده ایم خود همیشه اسوه پرور بوده ایم ایکه گویید از همه عاشق ترید قدمت تاریختان را بنگرید الغرض اظهار عزت می کنند دم به دم ما را شماتت می کنند در جواب این گروه کج خیال ابتدا باید بپرسیم این سوال این همه بغض و حسادت بهر چیست دشمنی جهل و جهالت بهر چیست فرض بر اینکه شما فاضل ترید منطقی هستید ز ما عاقل ترید هست فراتر از گمان فهم شما چیست آیا علت خصم شما نقدتان بر ما عزیزان نارواست خاک ایران سرمهٔ چشمان ماست اهل ایرانیم همه جان برکفیم بهر حفظ آب وخاک در یک صفیم ما چو می گوئیم حسین جان می دهید عاشق تاریخ ایران می شوید هر کسی تاریخ نخواند جاهل است او زحق و از حقیقت غافل است لیک تعصب را بباید دور ریخت بایدش که در جهان آزاده زیست آرش و رستم و یا که اردشیر بوده اند هریک چو کوروش کم نظیر کم نداریم از گذشته تا بحال چهره های نامدار و بی مثال لیک حساب عترت طاها سواست چون که خاک خلقت آنها جداست چهارده معصوم خلایق را سرند در یم خلقت چو در و گوهرند نسل شان هم یک یک اولا ترند بنده گان خاص حی داورند پس بباید دیده ها را باز کرد خویش را با اهل دل دمساز کرد در محرم بیشتر احساس داشت حرمت ماه عزا را پاس داشت هر کجا صحبت ز عاشورا شده بی گمان در آن مکان غوغا شده بی بصیرت بر محرم ننگرید بر حسین با چشم دیگر بنگرید هرکه باشد از عناد و کینه دور می شود او صاحب شور و شعور هیچ کس در عالم پر رمز و راز نیست با آل پیمبر هم تراز این حسینی که دم از او می زنیم عاشقانه نام او را می بریم گوهر است صراف او حی ودود بر روان پاک او صدها درود فاخرم من عاشق دیده ترم بر حسین گویان عالم نوکرم هر کسی طعنه زند بر شیعیان می شود خوار و ذلیل در دو جهان مسلم فرتوت فاخر "" "" "" «اشعار آیینی» گنجینه اشعار مذهبی ترکی و فارسی از شاعر آئینی:کربلایی مسلم فرتوت(فاخر)