eitaa logo
کانال نوای عاشقان
19.8هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
435 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. ما پیرو این مکتب و وادی هستیم در وقت خودش به فکر شادی هستیم اما شب عید هم شود فرقی نیست ما گریه کن امام هادی هستیم @emame3vom السلام علیک یا علی بن محمد الهادی همین که در تنش زهر شب افتاد «امام هادی» از تاب و تب افتاد چو وارد کردنش در بزم شادی به یاد عمه‌ جانش «زینب» افتاد یا امام هادی ... «ماییم و نوای بی نوایی»آقا در پیش خدا شفیع مایی «آقا» این ورد زبان اَلکَن نوکرهاست: خورشید غریب «سامرایی» آقا 🌾🌾🌾🌾🌾 علت روی زمین ریختنم معلوم است اثر زهر به هر عضو تنم معلوم است جگرم سوخته از زهر ... تنم می سوزد لخته های جگرم در دهنم معلوم است چقدر درد از این شهر به خاطر دارم از دل سوخته درد و محنم معلوم است حق من رفتن در خان صعالیک نبود در نگاهم غم هجر وطنم معلوم است وسط سجده به کاشانه ی من ریخته اند رد پا روی عبا و بدنم معلوم است از همین کوچه و توهین و دو دست بسته روضه ی ارثیه از پنج تنم معلوم است هتک حرمت جلوی اهل و عیالم شده ام شرم در چهره ی هر یاسمنم معلوم است مردک پست به من باده تعارف کرده خجلتم در دل شعر و سخنم معلوم است یک نفر هست کنار من و شکرش باقی است دور بالین من اشکِ حسنم معلوم است حسنم روضه بخوان ، روضه ی جسمی عریان من که بر روی تنم پیرهنم معلوم است در میان کفنم تربت یک بی کفن است غربت جد من از این کفنم معلوم است یاد تشنه شدن و پا زدنش افتادم تشنه ام علت پر پر زدنم معلوم است @emame3vom 🌾🌾🌾🌾🌾
برای داشتنِ خانوادگی رای میدهیم.چون میخواهیم برای آینده خود و فرزندانمان موثر باشیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Bazri Babollharam.mp3
2.13M
خوانی زیبا ویژۀ میلاد علیه السلام به نفسِ حاج محمد
Taheri babollharam.mp3
2.48M
ویژۀ میلاد امام باقر علیه السلام به نفسِ حاج محمد رضا
شور ولایتی کربلایی محمد حسن پور.mp3
5.11M
ولایتی 🎤بانوای کربلایی محمد حسن پور @emame3vom 📕شعروسبک:حمید رمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. خسته ام از راه، می پرسم خدایا پس کجاست شهر..آن شهری که می گویند:"سُرَّمَن رَای" ست تابلوهای کنار جاده می گویند نیست چند فرسخ بیشتر از راه ما، تا راه راست... رو به رویم ناگهان درهای بازِخانه ات بر لبم نام کریمی، چون امامِ مجتبی ست احتمال ریزش یکریز باران قطعی است در دلم اندوه عصر جمعه های کربلاست آسمان یک کاشی از محراب تو، دریا فقط- گوشه ی سجاده ات در نیمه شب های دعاست از کراماتت چه باید گفت وقتی با تو است آنچه یک حرفش فقط با آصف بن برخیاست از کبوترهای شهرم نامه ای آورده ام حالشان خوب است اما روحشان اینجا رهاست راستی! حال کبوترهای بامت خوب شد؟ در صدای من طنین انفجار گریه هاست سکّه ها جاری ست از چشمانم اما باز هم دست هایم رو به سویت کاسه های سامراست @emame3vom اعظم سعادتمند .
. من گدای آستانبوس امام هادیم منصب شاهانه دارم چون غلام هادیم نام نیکویش نقیّ و کنیه ی او بوالحسن روح کوثر او بود من مست جام هادیم نوگل باغ سمانه در زمانه نامدار واله اجلال و مفتون مقام هادیم عشق می ورزند بر او شیعیان اهلبیت من فدای عاشقان حق مرام هادیم اوست باب عسکری پور تقی سبط رضا خاکسار درگه ذوالاحترام هادیم از چهل بیش است و از پنجاه کم او را حیات خونجگر از حسرت و آه مدام هادیم مولدش شهر حجاز و مدفنش در سامره دست ما کوتاه و محروم از سلام هادیم کرد مسمومش عدو در سوّم ماه رجب داغدار از دل چو لعل نیلفام هادیم @emame3vom ای «کلامی» بشنو از دلبند او صاحب زمان با فغان گوید به فکر انتقام هادیم ولی الله کلامی زنجانی .
. عمر تو مثل علی با بی کسی سر می شود خط به خطِ شرحِ حالت گریه آور می شود می برد دشمن تو را در بدترین جاهای شهر سامرا شرمنده از روی پیمبر می شود حمله بر بیت ولایت ، بی کسی ، بزم شراب دشمنت لحظه به لحظه بی حیاتر می شود زنده بودی بی حیا قبر تو را در خانه کند چشم ها از ماجرای غربتت ، تر می شود می روی از سامرا ، "روز دوشنبه" باز هم سرشکسته پیش زهرا ، پیش حیدر می شود می روی از سامرا روز دوشنبه باز هم زنده یادِ کوچه و دیوار و آن در می شود مثل جد خود حسینی ، کشته ی دور از وطن با غمت تازه غم آقای بی سر می شود کشته ی دور از وطن هستی ولی شکر خدا یک کفن روزی این جسم مطهر می شود "تو" غریبی یا "حسین" ؟ آیا پس از تو خواهرت هم سفر با حرمله یا شمر کافر می شود؟ محمد حسین رحیمیان @emame3vom _______________ سوختم از اثر زهر و خدایا کردم جگر سوخته را هدیه به زهرا کردم درد بسبار به دل دارم و همدردی نیست دردهایم همه با گریه مداوا کردم از جفای متوکل به خدا خسته شدم گر چه با او همه عمر مدارا کردم گاه می برد پیاده زپی خویش مرا سوختم شمع صفت دیده چو دریا کردم گه شنیدم که دشنام به زهرا می داد پسر حیدرم و صبر چو مولا کردم آن شبی را که مرا برد سوی بزم شراب مرگ خود را زخداوند تمنا کردم پسر فاطمه را جام تعارف می کرد جای او شرم من از حی تعالی کردم دست بسته چو شدم وارد آن بزم شراب یاد از عمه خود زینب کبری کردم یاد آن روز که در شام خرابش بردند بازوی بسته سوی بزم شرابش بردند شاعر: