بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
#حضرت_زینب_س_در_مسیر_کوفه_و_شام
#حسن_کردی
▶️
می روی نیزه نشینم کمی آهسته برو
تا تو را سیر ببینم کمی آهسته برو
از رد بوسه ی من نیزه نشینت کردند
اسب ها رد شده و نقش زمینت کردند
از سر نی به من و قافله احسان کردی
صورتت را سپر سنگ نوازان کردی
من اسیر تو شدم مهر تو در سر دارم
لحظه ای نیست که چشم از سر تو بردارم
همه شب سر زده، خورشید شدی تابیدی
روی نی دور سر قافله می چرخیدی
من و یک قافله کودک،همه سیلی خورده
خواهرت آینه ی توست، اگر پژمرده
جان نمانده ست حسینم به تنم اما حیف
تا حد مرگ سپر شد بدنم اما حیف
صورت کودک تو سوخت،خجالت زده ام
ضربه او را به زمین دوخت، خجالت زده ام
خنده ای مست به دنبال عذاب آمده است
باز هم حرمله با کاسه ای آب آمده ست
گله ای نیست از این زخم از این تنهایی
ما ندیدیم در این مرحله جز زیبایی
.
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان #_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
#وحید_محمدی
▶️
با غصه های آل عبا گریه می کنی
در اوج روضه های عزا گریه می کنی
ما با گناه اشک تو را در می آوریم
از سوز بی وفایی ما گریه می کنی
ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما
می آیی و بدون صدا گریه می کنی
«گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه»
در مشهد امام رضا گریه می کنی
بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا
بر داغ سید الشهدا گریه می کنی
این روزها به حال دل زینب اسیر
در ماجرای شام بلا گریه می کنی
بر رأس های رفته به بالای نیزه ها
با خیزران و طشت طلا گریه می کنی
حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است
با غصه های آل عبا گریه می کنی
.
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
همینکه سایهات را بر سرم دارم، خدا را شکر
همینکه در هوای تو گرفتارم، خدا را شکر
نبینم گریهباران است چشمت، آسمانِ من!
مزن آتش به جان عالم و آدم، جهانِ من!
اگر زینب نبیند اشکهایت را، که زینب نیست!
اگر نشناسد آن سوزِ صدایت را، که زینب نیست!
خیالش سخت بود آری که روزی سر کنم بیتو
چگونه بودنم را بعد از این باور کنم بیتو؟
شب یلدای من، آخر به روز تو چه آوردند؟!
چقدر اوضاع گیسوی تو را آشفتهتر کردند
سرت را در خیالم شانه میکردم که طوفان شد
کمی آهستهتر ای باد! گیسویش پریشان شد
بهروی نیزه چشمان تو را پُردرد میبینم
در اطراف خودم تا میشود نامرد میبینم
کمی از روی نی قرآن بخوان! قاری زیبایم!
که شاید دست بردارند این قوم از تماشایم
از آثار نگاه توست، اگر بر روی پا هستم
اگر هستم اگر از داغ لبهای تو نشکستم
و من ناباورانه خیره میمانم به جایی که
شکسته حرمت قاری و شأن آیههایی که
برای قوّت قبلم ز لبهای تو نازل شد
بخوان جانم فدایت، سوزِ صوتت مرهم دل شد
بخوان قرآن برای کودکی که پای تو جان داد
به این قصه چگونه میشود امروز پایان داد-
که هم تو باشی و هم من شبیه روزهایی که
حیاط خانۀ ما بود و آن حال و هوایی که...
✍ #رضا_یزدانی
#حضرت_زینب_س_اسارت
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
از روی نیزه بر منِ غمگین نظارهای
حرفی، کنایهای، سخنی یا اشارهای
پلکی بزن که حال حرم روبهراه نیست
کافیست بزم سوختگان را شرارهای
سوسو بزن به سوی من، ای سوی دیدهام!
در آسمان بهجز تو ندارم ستارهای
دستم نمیرسد به سر نیزهات اگر
در دست زینب است گریبانِ پارهای
یک قتلگاه رفتی و صد قتلگاه من...
گشتم به هر دیار حسین دوبارهای
با هر تکانِ نیزه، تکان میخورد سَرَت
جانا به گوش نیزه مگر گوشوارهای؟!
پیشانیات شکست که پیشانیام شکست
آیینه بی خبر نشود از نظارهای
جایش به روی صورت من درد میگرفت
میخورد تا که بر رُخ تو سنگِ خارهای
بی پوشیه به پیش نگاه حرامیان
جز آستین پاره نداریم چارهای
✍ #موسی_علیمرادی
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
هرچند پای خستهی زینب توان نداشت
هرچند بین قافله جانش امان نداشت
بار امانتی که به منزل رسانده است
چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت
جز گیسوان غرق به خون روی نیزهها
در آتش بلا به سرش سایهبان نداشت
آیا به جز حوالی گودال، ساربان،
راهی برای رفتن این کاروان نداشت؟
یک شهر چشم خیره و... بگذار بگذریم
شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت
آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود
اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت
دیگر لب مقدس قرآن کربلا
جایی برای طعنهی آن خیزران نداشت!
✍ #یوسف_رحیمی
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
✍استاد #محمدجواد_غفورزاده
@navaye_asheghaan
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
هرلحظه یک جوری بساط گریه جور است
میخواهم از رویت ببوسم نیزه دور است
ای رنگ برگشتهترین سرگشتهی من
نفرین و آه من به دنبال تنور است
اینقدر خود را از روى نیزه نینداز
فکر مرا اصلاً مکن، زینب صبور است
ما میل در بازار رفتن را نداریم
اما به میل ما نمیباشد، به زور است
نان تصدق پیش ما آورده بودند
این چیزها از خاندان ما به دور است
حال ربابَت هیچ تعریفی ندارد
مادر بدون بچهاش زنده به گور است
از کربلا تا شام، صد بار اصغر افتاد
خیلی برای حنجرش نیزه قطور است
سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
یگانه حامی خون خدا، بنفسی انت!
سلالۀ سرِ از تن جدا، بنفسی انت!
بیا که میگذرد قرنها، هنوز دهند
تو را هماره شهیدان ندا، بنفسی انت!
بیا که حضرت صدیقه چارده قرن است
کند برای ظهورت دعا، بنفسی انت!
بیا که از جگر چاه، اشک میجوشد
ز بس گریست علی بی صدا، بنفسی انت!
بیا که طشت بُوَد مثل باغ لاله هنوز
ز پارههای دل مجتبی، بنفسی انت!
بیا که چشم به راه ظهور توست هنوز
سر بریدۀ خون خدا، بنفسی انت!
بیا که نالۀ «عجل علی ظهورِ» حسین
رسد به عرش، ز طشت طلا، بنفسی انت!
بیا دعای فرج بشنـو از لب زینب
به شهر کوفه و شامِ بلا، بنفسی انت!
بیا که دیدهی "میثم" به عارضت* نگرد
کنار تربت پاک رضا، بنفسی انت!
✍ استاد #غلامرضا_سازگار
*عارض: چهره
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
بیا بر قلهی هستی لوای عدل برپا کن
بیا دین را دوباره مثل جدّ خویش احیا کن
چرا از چشم خود تنهای تنها اشک میریزی؟
بیا در ماتم جدّ غریبت گریه با ما کن
بیا از چشم سقّا تیر دشمن را برون آور
بیا زخم گلوی خشک اصغر را مداوا کن
بیا اشک خجالت پاک کن از دیدهی سقّا
بیا از خون دل بر تشنه کامان دیده دریا کن
بیا با عمّه هایت جستجو کن در بیابانها
گلی در کربلا گم گشته زیر خار پیدا کن
بیا و گریه کن بر یاسهای نیلی زهرا
بیا روی کبود عمّههایت را تماشا کن
بیا خونْ پاک کن با اشک از پیشانیِ جدّت
بیا قرآنِ ثارالله را بر نیزه معنا کن
بیا و عمّه را بیرون ببر از بین نامحرم
بیا زنجیر از بازوی زین العابدین وا کن
برای آنکه در محشر قبول مادرت افتد
بیا و دفتر اشعار ” میثم ” را تو امضا کن
✍استاد #غلامرضا_سازگار
@navaye_asheghaan
#حضرت_زینب_س_اربعین
#حضرت_زینب_س_در_مسیر_کوفه_و_شام
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
در سفر میزدند ما ها را
هر گذر میزدند ما ها را
یک نفر "یا حسین" اگر میگفت
صد نفر میزدند ما ها را
سیلی و تازیانهها کم بود...!
با سپر میزدند ما ها را
نه به لبهای تو فقط، پای
طشت زر میزدند ما ها را
وای اگر یک نفر "علی" میگفت
آن قدر میزدند ما ها را
پشت دروازههای شام ای وای
یادِ در میزدند ما ها را
دخترت تا تو را صدا میزد
بیشتر میزدند ما ها را
وسط کوچهی یهودیها...
در به در میزدند ما ها را
توی خواب و به وقت بیداری
بی خبر میزدند ما ها را
در خرابه به سیلی و شلاق
تا سحر میزدند ما ها را
ای فدای سرت، هر چند...
مستمر میزدند ما ها را
✍ #روح_الله_قناعتیان
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
بیا بر قلهی هستی لوای عدل برپا کن
بیا دین را دوباره مثل جدّ خویش احیا کن
چرا از چشم خود تنهای تنها اشک میریزی؟
بیا در ماتم جدّ غریبت گریه با ما کن
بیا از چشم سقّا تیر دشمن را برون آور
بیا زخم گلوی خشک اصغر را مداوا کن
بیا اشک خجالت پاک کن از دیدهی سقّا
بیا از خون دل بر تشنهکامان دیده دریا کن
بیا با عمّههایت جستجو کن در بیابانها
گلی در کربلا گم گشته زیر خار پیدا کن
بیا و گریه کن بر یاسهای نیلی زهرا
بیا روی کبود عمّههایت را تماشا کن
بیا خونْ پاک کن با اشک از پیشانیِ جدّت
بیا قرآنِ ثارالله را بر نیزه معنا کن
بیا و عمّه را بیرون ببر از بین نامحرم
بیا زنجیر از بازوی زین العابدین وا کن
برای آنکه در محشر قبول مادرت افتد
بیا و دفتر اشعار ” میثم ” را تو امضا کن
✍ #غلامرضا_سازگار
@navaye_asheghaan
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
حس میکنی زمین و زمان گریه میکنند
وقتی که جمع سینهزنان گریه میکنند
این سو فراق اکبر و آن سو غم حبیب
در ماتم تو پیر و جوان گریه میکنند
این سیل، سیل اشک عزادارهای توست
چون ابر با تمام توان گریه میکنند
تو کیستی که در غم از دست دادنت
مردان ما شبیه زنان گریه میکنند
با یاد آن نماز جماعت که خواندهای
گلدستهها اذان به اذان گریه میکنند
در ماتم اسارت زینب عجیب نیست
سرها اگر به روی سنان گریه میکنند
✍ #امیر_تیموری
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
بیا بر قلهی هستی لوای عدل برپا کن
بیا دین را دوباره مثل جدّ خویش احیا کن
چرا از چشم خود تنهای تنها اشک میریزی؟
بیا در ماتم جدّ غریبت گریه با ما کن
بیا از چشم سقّا تیر دشمن را برون آور
بیا زخم گلوی خشک اصغر را مداوا کن
بیا اشک خجالت پاک کن از دیدهی سقّا
بیا از خون دل بر تشنهکامان دیده دریا کن
بیا با عمّههایت جستجو کن در بیابانها
گلی در کربلا گم گشته زیر خار پیدا کن
بیا و گریه کن بر یاسهای نیلی زهرا
بیا روی کبود عمّههایت را تماشا کن
بیا خونْ پاک کن با اشک از پیشانیِ جدّت
بیا قرآنِ ثارالله را بر نیزه معنا کن
بیا و عمّه را بیرون ببر از بین نامحرم
بیا زنجیر از بازوی زین العابدین وا کن
برای آنکه در محشر قبول مادرت افتد
بیا و دفتر اشعار ” میثم ” را تو امضا کن
✍ #غلامرضا_سازگار