636724275732490387.mp3
7.56M
#میثم_مطیعی
کاروانی از شهیدان آمده
مژده ی یوسف به کنعان آمده
بر کویر تشنه باران آمده
زنده شو ای شهر دل مرده که باز
کاروانی از شهیدان آمده
ای شکسته استخوان ها السلام
السلام ای قهرمان ها السلام
از شما چشم زمین روشن شده
راهیان آسمان ها السلام
با شما اینک، می وزد عطر مدینه در خیابان ها
آه و واویلا، سوی چشم مادران را برده باران ها
(ای دل می رسند از راه، فرزندان روح الله)
شد چراغان کوی و برزن با شما
می رود هر دم دل من با شما
یادتان در جان ما جا مانده است
ای همه معنای بودن با شما
ای عزاداران عزاداری کنید
از غم ما پرده برداری کنید
استخوانی آمده از یوسفش
مادر غم دیده را یاری کنید
ذکر یازهراست، بر لب چشم انتظاران شما اینک
در خزان شهر آمده گویا بهاران شما اینک
(ای دل می رسند از راه، فرزندان روح الله)
ما و اینک یاد یاران حسین
ما به قربان شهیدان حسین
بر سر مولای ما سید علی
شکرُ لله بوده دستان حسین
ای شهیدان خدا آماده ایم
رهبر آزاده ما آماده ایم
ای مدینه،! مکه! ای شام و حلب
ای نجف! ای کربلا! آماده ایم
کربلایی ها، ای خدا آماده جان دادند اینجا
با نوای یا کربلا آماده جان دادند اینجا
(ای دل می رسند از راه، فرزندان روح الله)
شاعران:
میلاد عرفان پور (بند 1 و 2)
جواد شیخ الاسلامی (بند 3)
#شهید #شهدا #شهادت
#مدرس
.
#حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
#مدح_و_منقبت
#مرثیه
#مدرس
بدر فلک عصمت، سرو چمن زهرا
اخت شه بییاور، دخت شه بیهمتا
محبوبۀ حق زینب، مرأت جمال أَب
آنکاو زجلال آمد، چون خالق خود یکتا
مجموعۀ دانائی مخزونۀ والائی
آثار توانائی در حضرت او پیدا
در خلقت اگر بودی، مانند زنان موجود
برجملۀ مردان بود، از فضل و عطا مولا
توصیف ز روی او، «وَالشّمس» به قرآن خوان
تفسیر ز موی اوست، «والّیلإِذا یَغشی»
اندر حرم سبحان، بانوی حریمست او
در دایرۀ امکان، سرویست چمنآرا
در سرِّ ضمیر او، اسرار خدا پنهان
وز رأی منیرش شد، آثار خدا پیدا
در رفعت شأن او، این گنبد مینا پست
بر شمس جمال او، خورشید بود حَربا
نوباوۀ پیغمبر، دخت شه اژدر در
بر خلق جهان مادر، مرآت رخ زهرا
از دست یداللّهی، در کوفه دُرِ عصمت
چون موسیِ عمران کرد اظهار ید بیضا
از بحر سکوت آندم بر خلق اشارت کرد
از عالم امکان کس، نشنید دگر آوا
از حالت افکارش شد کوفه پر از ماتم
وز نطق شرر بارش میسوخت همه دلها
از سحرِ بیان بنمود، مظلومی خود ظاهر
وز تیغ بیانفرمود، مقهور همه اعدا
چون گشت به مردم فاش مظلومی آن سرور
در کوفه عیان گردید بس همهمه و غوغا
گشتند همه عدوان از بهر حسین گریان
آنسان که شدی گویا محشر ز فغان برپا
برکَند چنان بنیان از آل ابی سفیان
شد در نظر آنان روزان چو شب یلدا
ناگه نظر آن ماه، افتاد به رأس شاه
آن روی نکو پرخون دید از ستم اعدا
زینب ز تجلّی شد مدهوش چنان کز غم
از چوبۀ محمل گشت روی چو مهش حمرا
گفتا به سر خونین با ناله و با افغان
ای بدر چرا هستی اینگونه هلال آسا
دوریِّ تو بر جانم، هر دم فکند آتش
ای روح روان من، گشتی ز چه دور از ما
دیشب سر پر نورت، بودی به کجا مهمان
گویا به تنور ای سر! بودست تو را مأوا
ای آنکه تو را مسکن، بر دوش پیمبر بود
چوُن جای بدادنت؟ در خاک تنور اعداء
دل سوخت "مدرس" را هر دم ز غم زینب
آتش بدلش افتاد زین داهیهء عُظما
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
📚 آینه صبر
@emame3vom
.