دم اذان،پدرم نان تازه ای آورد که بوی تازگیش،بر مشام می آمد
به یاد روضه طفلی،سه ساله افتادم
#چرا؟!!
زخانه ها همه بوی طعام می آمد
برای عمه که بد شد،گرسنه خوابیدم
اگر چه باشکم سیر،میزدن مرا
بجان تو اثر تازیانه یادم رفت
چقد با سر زنجیر،میزدن مرا
حسین...واااای
عجب شهرشلوغیست هر طرف بروم
برای دخترت از سنگ،مرحمت دارند
کمی مواظب من باش از سر نیزه
همیشه چشم چران ها،مزاحمت دارند
طناب گردن من بسته به دست رباب
میان راه زمین میخوریم و میخندن
[[ بین راه رباب، با طفل خیالی لالایی میخونه
هی بین راه میفتم،همه مسخرمون میکنن
میخندن به ما]]
🔸میان راه، زمین میخوریم و میخندن🔸
یهودی هست و مسلمان کنار هم اینجا
کتک از آن و از این میخوریم و میخندن
#کانال_تخصصی_روضه
#حاج_عباس_طهماسب_پور
@navaye_asheghaan