eitaa logo
کانال نوای عاشقان
19.8هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
435 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ تو بهانه‌ی خلقتی تو عزیز خدایی راوی حدیث کسا تو فروغ کسایی تو اساس و انعکاس و محور ولایی شأن نزول تو شده ،انا اعطینا قدر تو نازل شده با، انا انزلنا سوره‌ی انسان خدا، صدیقه‌ی زهرا یا زهرا مبدأ عرفانی یا زهرا باطن قرآنی یا زهرا، یا زهرا تو دلیل رفع بلا سبب برکاتی تو نمونه‌ی کاملِ همه‌ی حسناتی بی بدیل و سلسبیل و چشمه‌ی حیاتی روز قیامت تو بیا ، مارا پیدا کن برگ نجات همه‌ی ، ما را امضا کن تو رحمت واسعه را ، دوباره معنا کن یا زهرا مبدأ احسانی یا زهرا مظهر ایمانی یا زهرا، یازهرا آن چهل شب دعوتت شده الگوی آیین خانه به خانه در زدی که ثمر بدهد دین رهنمایی مشق مایی در جهاد تبیین مثل تو باید همگی، پشت ولی باشیم در همه حال و همه جا ، پای علی باشیم کاش شهید ابدی ، و ازلی باشیم یا زهرا حامی مولایی یا زهرا صاحب فتوایی یا زهرا ، یازهرا .┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═ . مناجات مهدوی فاطمی گریز به تحویل پیراهن😭 گریز به گودال کربلا😭 السلام‌علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باز هم بزم عزای مادرت جان شیرینم فدای مادرت دیده ات خون شد برای مادرت آشنای روضه های مادرت.... روضه می خوانی برای جمع ما؟ میکنی با آه خود محشر به پا؟ قطره ام من سوی دریا آمدم تشنه بین بحر زهرا آمدم چون یتیمان پیش بابا آمدم در تب دیدارت اینجا آمدم ای که بر حال دل ما ناظری خوب می دانم در این جا حاضری باید اول تسلیت گویم‌ تو را در کجای مجلسی، صاحب عزا در کدامین گوشه ای غرق بکاء تا به کی پنهانی از چشمان ما کی به پایان می رسد مهجوری ات می کُشد آخر مرا هم دوری ات با کدامین روضه هستی خون جگر روضه ی کوچه ،جسارت، چل نفر روضه ی شش ماهه و مسمار در مادری در بین بستر محتضر روضه می خوانم برایت با محن روضه ی پیراهن و چندین‌ کفن زینب آمد پیش بستر گریه کرد با وصیتهای مادر گریه کرد پیرهن را دید یکسر گریه کرد بی کفن مانده برادر گریه کرد دخترم وقت وداع آخرش جای من بوسه بزن بر حنجرش زینبم سخت است تنها دیدنش بی حبیب و عون و سقّا دیدنش بین صحرا ارباً اربا دیدنش زیر نعل اسب اعداء دیدنش بر تن بی سر شده سر می زنی بوسه بر رگهای حنجر می زنی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ................................................................
نیمه شب تابوت را برداشتند بار غم بر شانه‌ ها بگذاشتند هفت تن، دنبال یک پیکر، روان وز پی‌ آن هفت تن، هفت آسمان این طرف، خیل رُسُل دنبال او آن طرف احمد به استقبال او ظاهراً تشییع یک پیکر ولی باطناً تشییع زهرا و علی امشب ای مَه، مهر ورز و خوش بتاب تا ببیند پیش پایش آفتاب دو عزیز فاطمه همراهشان مشعل سوزان‌ شان از آهشان ابرها گریند بر حال علی می‌ رود در خاک آمال علی چشم، نور از دست داده، پا، رمق اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت مُرده‌ای تابوت، روی دوش داشت آه سرد و بغض پنهان در گلوی بود با آن عدّه، گرم گفت و گوی آه آه ای همرهان، آهسته ‌تر می‌ برید اسرار را، سر بسته ‌تر این تنِ آزرده باشد جان من جان فدایش، او شده قربان من همرهان، این لیله ‌ی قدر من است من هلال از داغ و این بدر من است اشک من زین گل، شده گلفام ‌تر هستی ‌ام را می‌ برید، آرام ‌تر وسعت اشکم به چشم ابر نیست چاره‌ ای غیر از نماز صبر نیست چشم من از چرخ، پُر کوکب ‌ترست بعد از امشب روزم از شب، شب‌ ترست زین گل من باغ رضوان نفحه داشت مصحف من بود و هجده صفحه داشت مرهمی خرج دل چاکم کنید همرهان، همراه او خاکم کنید علی انسانی👆 می نشینم وسط روضه ی روح افزایت تا کمی یاد کنم از محن عظمایت اولین آرزویم هست بمیرم زیر پرچم مشکی یا فاطمة الزهرایت می رود فکر بهشت از سر آن عاشق که گریه ها کرده و دارد به سرش سودایت تو همان دختر پیغمبر رحمت هستی که به نفرین کسی وا نشده لب هایت مهر تو فیض عظیمی است که روی منبر سال ها کرد سفارش به همه بابایت اهل یثرب همه دیدند که هر روز سه بار بر علی نور فشانی بکند سیمایت بارها دید علی حال تو را بین نماز بارها دید ورم کرده سراسر پایت حاضری جان بدهی زیر لگدها اما دست بسته، سوی مسجد نرود مولایت بعد تو، هم سخن چاه شود در دل شب شوهر خسته دل غم زده و تنهایت مهدی علی قاسمی 👆 بی ‌تو یا فاطمه با محنت دنیا چه كنم؟ وای، با این ‌همه غم، بی‌كس و تنها چه كنم بی تو دنیاست مرا، هم‌ چو كویری سوزان دور، از سایه‌ات ای شاخۀ طوبی چه كنم؟ آتش فتنه ز خاموشی تو روشن شد در چنین مهلكه، ای بضعۀ طاها چه كنم؟ من به دریای غمت كشتی طوفان ‌زده‌ام پای بندم به تو و، غرق به دریا؛ چه كنم؟ ای كه در سوگ پیمبر بگرفتی دستم حال كز داغ تو افتاده‌ام از پا، چه كنم؟ در دل شب، ز یتیمان تو پنهان گریم گر صدایم شنود زینب كبری، چه كنم؟ گر محمد نِگرَد سینۀ مجروح تو را یا كند روی كبود تو تماشا، چه كنم؟ بی تو در چشم من ای چشمِ مرا بینایی آسمان زشت شده با همۀ زیبایی تویی و گلشن سر سبز بهشت و پدرت منم و خانۀ آتش زده و تنهایی از نماز شب و آوای دعای زینب حجره ات گشته پر از زمزۀ زهرایی باکه این قصّه بگویم که پس ازمرگ رسول من شدم خانه نشین و تو شدی صحرایی ایستادی در خانه ز پی یاری من دیدم آنجا نبود دست تو را یارایی زدن فاطمه در خانه به نزد دو پسر وای از اینهمه بی باکی و بی پروایی جگرم خون شده یا رب چه تناسب دارد سیلی دیو و رخ انسیة الحورایی ای جوانمرگ علی کوه ستم با تو چه کرد که دو تا سرو قدت گشت بدان یکتایی کاش آن روز که بر بازوی تو ضربه زدند می گرفتند ز چشمان علی بینایی تا دم مرگ عزا دار توام یا زهرا ای عزدار تو هر شیعۀ عاشورایی چشم «میثم» همه جا در غم زهرا گردید نیست در حشر به جز اشک ورا دارایی استاد سازگار👆 دیدی که از فراغ تو بی بال و پر شدم بین مدینه فاطمه جان بی سپر شدم دیگر صدای سرفه ی تو بین خانه نیست جانت به لب رسید اگر جان به لب شدم بعد از تو احترام علی را شکسته اند زخمیِ طعنه های سر هر گذر شدم یک لحظه خواب برد دو چشم تر مرا دیدم به خواب باز دوباره پدر شدم گفتن علی...چه زندگیش خوب و خرم است با چشم های شور مدینه نظر شدم دست پیمبر آمد و تحویل دادمت من از خجالت پدرت محتضر شدم
لاله ها پژمرد و بلبل را دگر آوا نبود هیچ کس در باغ مثل باغبان تنها نبود یک مدینه دشمن و یک خانه ی بی فاطمه بانوی آن خانه کس جز زینب کبری نبود روی سیلی خورده ی زهرا شهادت می دهد از علی مظلوم تر مردی در این دنیا نبود نیست جایز خانه ی کفار را آتش زدن ای مسلمانان مسلمان بود زهرا یا نبود؟ ای جنایت کار ای بیدادگر رویت سیاه اجر و پاداش رسالت کشتن زهرا نبود مصطفی از تو مودت خواست تو سیلی زدی بی حیا سیلی زدن اجر ذوی القربی نبود ریخت دشمن بر سر زهرا ولایت را ببین بارها از پا فتاد و غافل از مولا نبود من نمی گویم چه شد گویند در چشم علی سیل دشمن بود پیدا فاطمه پیدا نبود ای مدینه آتش غیرت چرا آبت نکرد؟ جای ناموس خدا در دامن صحرا نبود آنچه بر آل علی در کربلا یکسر گذشت در سقیفه اتفاق افتاد عاشورا نبود استاد حاج غلامرضا سازگار👆 پروانه سوخت،روی زمین پیچ وتاب خورد مسمار روی بال و پرش با شتاب خورد او بار شیشه داشت و گفتا امان دهید اما به پهلویَش لَگَدی در جواب خورد سیلی اگر چه پیش نگاه علی نَخورد بر بازویَش غَلاف ولی بی حساب خورد تنها میان شعله دِفاع از علی نَکرد زهرا تَمام عمر غمِ بوتراب خورد نامرد بود ثانی و بعد از شرارتَش با قُنفذ و مُغیره نِشَست و شَراب خورد هر چند در سَقیفه بنایش نَهاده شد از برکه ی غدیر خُم این کینه آب خورد علی اصغر یزدی👆 تا خورد با غصبِ فدک مادر به دیوار با گریه حک شد سورۂ کوثر به دیوار زد سیلی آن نامرد و یک آن بیهوا خورد- پیش حسن(ع) محکم سرِ مادر به دیوار با بی حیایی بر سر زهرا(س) تشر زد جبریل می زد آه بال و پر به دیوار روی زمین افتاد تا که گوشواره با گریه عالم تکیه زد مضطر به دیوار از صبحِ خلقت تا به صبح روزِ محشر لعنت فرستاده ست پیغمبر(ص) به دیوار لعنت بر آن دستانِ هیزم آوری که هر لحظه میزد آتشی دیگر به دیوار سر را علی(ع) شرمنده می انداخت پایین می رفت بالا شعله ها از در به دیوار شد بیشتر از پیش هر چه درد پهلو نزدیک میشد بیشتر بستر به دیوار «عجّل وفاتي» شد اجابت تا حسینش(ع) زل زد شبانه با دو چشم تر به دیوار تابوت را میساخت پنهانی و کم کم چون تکیه میزد گوشه ای دختر به دیوار در خانه تیغِ ذوالفقارش می کشید آه در کوچه میشد خیره تا حیدر به دیوار! مرضیه عاطفی👆
شبی که باتو شود طی شبی ست یلدائی نه این دقایق بی معنی اهورائی وان یکاد بخوانیم و در فراز کنیم به مقدم سحر جمعه ای تماشائی *حضور مجلس انس است و دوستان جمعند* خداکند که در این بزم عشق بازآئی ترنج وتیغ به کف؛منتظر سر راهت نشسته یوسف صدیق ،بسکه زیبائی کدام دیده زهجرت گریست این شب را امیر بادیه گرد، ای خدای تنهائی چگونه بی تو سپر می شود دقایق ما بیا که درب دلم تا مدینه بگشائی *به رغم مدعیانی که منع عشق کنند* جمال چهره تو حجتی ست زهرائی محسن پالیزدار👆 شب یلدایم اگر باتو سپر شد یلداست یا اگر این شب من باتو سحر شد یلداست ما که عمری زده ایم دم زِ فراق تو اگر بعد از این شامِ سیَه خَتمِ سفر شد یلداست ما که خود چلّه نشین تو شدیم آقاجان این شب چلّه اگر از تو خبر شد یلداست شب نشینی و کنار دِگران خوب اما با تو و عشقِ تو گر جمله به سر شد یلداست ای خدایِ کرم و جود و مُحبت مهدی(عج) از کرم، بر من اگر از تو نظر شد یلداست همچنان آلِ علی در خطر تهدیداند آن دَمی که زِ شما دفع خطر شد یلداست چون شهیدان تو ای شَهدِ شهادت نوشان سینه ام گر به دفاع از تو سپر شد یلداست حرف آخر اگر این چشم من ای صاحبِ اشک امشبی بَهرِ غَمِ جَدّ تو تَر شد یلداست مجتبی دسترنج👆 بی تو یک روز نشد خوب به فردا برسد یا دعا از سر سجاده به بالا برسد زندگی سخت نفس می کشد اینجا بی تو کی به آخر نفس این شب یلدا برسد چشم باران زده کوچه به راه است هنوز کاش آهنگ قدم هات به اینجا برسد حسرت یخ زدۀ پنجره ها را دریاب تا به گرمای دمت فصل تماشا برسد سیزده قرن زمین چشم به راهت مانده نکند کار دوباره به اگر ها برسد درد دیرینه یک قوم تو را می خواند با تو این زخم قدیمی به مداوا برسد اگر از عمر جهان ثانیه ای باقی بود باید آن ثانیه حرف تو به دنیا برسد … شجره نامه ما مثل سحر معلوم است چون به سر سبزی سرشاخه طوبی برسد حسن کردی👆 آبرویم را سرِ این نفس، آسان می برم مرگ را از خاطرم هنگام عصیان می برم تشنه ی معرفتم، این سو و آن سو می روم بهره ای اصلا از این دریای قرآن می برم؟! بنده ای حیرانم و جای کلام صاحبم از کلام دیگران بی فکر، فرمان می برم لوح دل، بی آب دیده از گنه عاری نشد اشک را با غفلتم از کوی مژگان می برم بعد از این حالا که یوسف هم خریدارم نشد چون زلیخا، خون جگر، سر در گریبان می برم من نمی بینم، نمی دانم، نمی فهمم ولی بهره ها از او در این دوران هجران می برم گرچه در هفته فقط یک جمعه یادش می کنم از دعایش روز و شب سود فراوان می برم بی پناهم، هر کجا رفتم جوابم کرده اند پس پناهم را به دربار خراسان می برم جام جانان را همیشه با وضو سر می کشم نام سلطان را فقط با چشم گریان می برم کربلا می خواهم و با صد امید و آرزو حاجتم را محضر آقا رضاجان می برم با توسل بر غم زهرا به مشهد می روم با توسل راه در دربار سلطان می برم ننگ بر اهل مدینه که علی فرموده است: همسرم را با قد خم بیت الاحزان می برم محمدجواد شیرازی👆
"به بهانه ی شب یلدا تقدیم به پیشگاه حجت بن الحسن المهدی" من و دل عهد نمودیم که یارت باشیم. بی قرارت چو  نمودند قرارت باشیم در زمستان غریبی چو فتادی بی کس در پس سردی این چله بهارت باشیم شب یلداست همه مشغله داریم ولی یک شبی تا به سحر کاش دچارت باشیم سحری پای پیاده سر دوشت بیرق همه در فکر سفر سوی دیارت باشیم چشم تو منتظر ماست که کاری بکنیم وقت آن نیست که ما در پی کارت باشیم آن زمانی که زنی تکیه به کعبه چه شود قبل مردن همه ی ما به کنارت باشیم
عج عج شام فراقت از شب یلدا درازتر وین قصۀ تو از همه پر سوز و سازتر صبح ظهورِ این شب یلدای انتظار تک پرچم تو از همه در احتزازتر یلدایِ انتظارت اگر با تو سر کنم صبح ظهورت از همه ام سرفرازتر دورِ همیم و نام تو نُقل دهان ماست نام تو می برم که تویی چاره سازتر لبخند ، بی تو بر لبمان وا نمی شود یلدا بدون یوسف زهرا نمی شود امسال جشنمان گره خورده به نام تو دلهای ما کبوتر بی بالِ بام تو این روزها سخن همه جا از حضور توست بر پاست جشنها همه با احترام تو کافیست ، لب به مدح و سلام تو واکنیم تا بشنویم زود ، جواب سلام تو امشب تمام سفرهء ما غرق روزی است از بس که پشت ماست دعای مدام تو آقا تویی که حافظ ایرانمان شدی امشب چه خوب شد که تو مهمانمان شدی آقا طلوع صبح امامت مبارکت برمسند امامت ، اقامت مبارکت این قلبها همه به هوای تو می تپد بر قلبهای شیعه زعامت مبارکت این واژهء امام که میراث مرتضاست گردید اضافه اول نامت مبارکت سینه به سینه گشت و کرامت به تو رسید میراث عشق و لطف و کرامت مبارکت دنیای تارِ چشم مرا پر ز نور کن عجِل علی ظهورکَ آقا ظهور کن ✍: ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
➖➖➖➖➖➖ بنگر ای ماه مدینه حالتی آشفته دارم رفتیُ با رفتن خود برده ای صبرُقرارم بی تو نالنم دیده گریانم درکجایی ای ماه پنهانم (فاطمه جانم)۴ ➖➖➖➖➖➖➖➖ فاطمه جان کن نظاره همسر جان برلبـت را خیزُاز جا شانه ای کن گیـسـوان زینــبت را گویدای مادر گشته ام مضطر از جفای این مـــردم کافــر (فاطمه جانم)۴ ➖➖➖➖➖➖➖ یـاددردزخـــمِ سیــنه میبردهوش از سرمــن قطره قطره میشوی آب همچـو شمعی دربرِ من بین این اعدا مانده ام تنها زین همه محنت آهُ واویــلا (فاطمه جانم)۴ ➖➖➖➖➖➖➖➖ شعر: حسین جبرئیل نژاد ✍ . .┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
🌿' دیده باز بر روی مسائل مختلف داشت . ابراهیم گاهی وقت ها که دوستان متاهل خود را می دید، مانند یک مشاور دانا با آنان حرف می زد. توصیه می کرد در رفتار خود دقت کنید. جنگ و جدال نکنید، تا آن جایی که توان دارید گذشت کنید و برای برطرف کردن مشکلات، از خدا کمک بگیرید. . وَ عَاشِروهُنَّ بِالمَعرُوفِ فَإِن كرِهتُمُوهُنَّ و با زنان، به طور شایسته رفتار کنید و اگر از آن ها، کراهت داشتید، ( سریع تصمیم جدایی نگیرید.) ( سوره نساء/۱۹ )