eitaa logo
نوای حسینیان
842 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
20 فایل
﷽ 💢 ما سـاده دلـیم بـﮧ دلـے کار نـداریـم جز حضـرتـ ارباب خـریدار نـداریـم ♨️ کانال مداحی فرهنگی ارزشی "نوای حسینیان" ☘ کپی مطالب ڪانال حتی بدون ذڪر منبع فقط با ذڪر صلواٺ جایز هست. @Ko3ar1398 تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🌹 ❤️رتبه 4 کنکور شد، پزشکی شیراز. می‌تونست بره دنبال تحصیل و بعدش هم درآمد بالا و یک زندگی راحت. 🌸حتی می‌تونست یه رنگ مذهبی هم به کارش بده و توجیه کنه که میرم پزشک میشم و بعدش خدمت به مردم... 🌸اما چون پدرش در تبعید بود و کتابفروشی‌شون (بخونید مرکز مبارزه با شاه فاسد) رو آقا مهدی به تنهایی اداره می‌کرد، 🌸 فهمید که الان اولویت انقلاب موندن تو خط اول مبارزه با شاه هست، نه رفتن دنبال آسایش. 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 @navayehosseinian
1_36552351.mp3
1.17M
🌹لباس شهادت 🌹 🌸روایت زیبا از .... ✅ لباس بپوشی برای فخر به مردم خدا بهت نگاه نمیکنه.. 🌸 خیلی زیباست 👌😊 پیشنهاد میکنم حتما" بشنوید 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 @navayehosseinian
ڪہ مادرش را با شالی از ڪربلا شفا داد... 🌷 🌷 🌸مادر شهید می گفت : نزدیڪ محرم بود ڪہ من پام شڪست و در خانہ افتاده بودم و دڪتر ها گفتند ڪہ بہ سختی خوب می شہ ... یڪ روز دلم شڪست و گفتم : خدایا من بہ مسجد می رفتم سبزی پاڪ می ڪردم ، فرش ها را جارو می زدم و ڪارهای هیئت را انجام می دادم ، اما الان خونہ نشین شدم ... 🌸شب بہ شهید خودم متوسل شدم و خوابم برد...درعالم خواب دیدم ڪہ محمدم با عده ای از رفقای خودش ڪہ شهید شده اند اومد و یڪ شال سبز هم بہ گردنش بود... گفتم : مادر ڪجا بودی؟ گفت : ما از ڪربلا می آییم ... گفتم : مادر مگر نمی بینی من بہ چہ وضعی در خونہ افتاده ام ... 🌸گفت : اتفاقا شفایت را از اباعبداللہ(ع) گرفتم... و بعد شال را از گردنش برداشت و روی پای من انداخت و گفت مادر شڪستگی پایت خوب شده ... این دردی ڪہ داری بخاطر گرفتگی عضلات است... گفت : مادر برو ڪارهای مسجد رو انجام بده ... 🌸صبح از خواب بیدار شدم و دیدم ڪہ می تونم راه برم ... دخترم دوید و گفت : مادر بنشین،پای شما شڪستہ... گفتم : نہ ، پام خوب شده ... 🌸خواهر شهید تعریف می ڪند : یڪ دفعہ دیدم در اتاق بوی عطر عجیبی پیچیده ، گفتم مادر چه خبره ؟ این شال چیہ ؟؟؟ ماجرا را ڪہ برامون تعریف ڪرد باور نمی ڪردیم ... گفتیم بریم نزد آیت الله گلپایگانی ... شال را خدمت آیت الله گلپایگانی بردیم ، هنوز صحبتی نڪرده بودیم ڪہ ایشان شال را گرفتند،بوییدند و بوسیدند و شروع ڪردند بہ گریہ ڪردن ... 🌸گفتیم: آقا چی شده شما چی می دونید ؟ عرض ڪردند : این شال بوی امام حسین(ع) را می ده ... گفتیم : چطور؟ گفتند : ما از اجداد ساداتمان از مقتل سیدالشهدا یڪ تربت ناب داریم ... این شال سبز بوی تربت اباعبدالله (ع) را می ده ... 🌸و بعد فرمودند : یڪ تیکه از این شال را بہ من بدید وقتی من از دنیا رفتم در قبر و ڪفنم بگذارید و من هم در عوض آن تربت نابی ڪہ در اختیار ماست را بہ شما می دهم .... 📚 منبع : ڪتاب ۵۴۰ داستان از معجزات و ڪرامات امام حسین (علیه السلام) http://eitaa.com/joinchat/1449197581C356eeea686