eitaa logo
نوید شاهد سمنان
443 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
600 ویدیو
7 فایل
پایگاه خبری ایثار و شهادت استان سمنان ارتباط با ادمین https://eitaa.com/HRG571122
مشاهده در ایتا
دانلود
🎙 «عبدالرضا» برکت خانه پدر است قسمت اول 🌷 مادر شهید عبدالرضا کرم‌الدین می‌گوید: روزی جوانی سراغ شهیدم را گرفت. جوان از من پرسید: «شهید شما از کجا زخم داشته است؟» من هم به او گفتم: «از پهلو و سر زخم داشت.» آن جوان گفت: «سوال من همین بود.» کنجکاو شدم و به او گفتم: «برای شما چه فرقی می‌کند؟» آن جوان گفت: «کسانی که در عملیات کربلای پنج با رمز "یا زهرا" حضور داشتند و به شهادت رسیدند، همه آن‌ها از پهلویشان زخم برداشتند.» با این حرفش به یاد جوابی افتادم که عبدالرضا به مادربزرگش داد و گفت: «اگر به جبهه نروم شما فردای قیامت جواب فاطمه‌زهرا(س) را چه می‌دهید؟» 🌷پدر شهید نقل می‌کند: رضا فرزند اول ما بود. خیلی به ما احترام می‌گذاشت و این موضوع را مدام به برادران و خواهرانش گوشزد می‌کرد. هیچ‌گاه از این بچه بی‌احترامی ندیدیم. رضا برکت خانه پدر است. بعد از خدا هرچه داریم از او است. به هر مشکلی برمی‌خوریم، از او کمک می‌خواهیم تا مشکلاتمان را حل می‌کند. خدا را شاکریم که چنین اولادی به ما داد. زمانی که می‌خواهیم برایش سالگرد بگیریم از او می‌خواهم که کمکمان کند، چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی؛ تاکنون به لطف شهید برای مراسم سالگردش مشکلی پیش نیامده است. ⬅️ادامه این گفتگو را در سایت بخوانید👇 https://semnan.navideshahed.com/fa/news/562752 نوید شاهد سمنان👈عضو شوید @navideshahed_semnan
🎙 عطر حضور فرزند شهیدم را در خانه استشمام می‌کنیم قسمت دوم 🌷 پدر شهید عبدالرضا کرم‌الدین می‌گوید: حدوداً سال‌های ۵۶ و ۵۷ که امام در پاریس بودند من در تهران سرایدار مدرسه بودم. هر روز همراه حاج خانم، عبدالرضا و فرزند دومم حمید در تظاهرات شرکت می‌کردیم. مدیر مدرسه که طاغوتی بود مرا بازخواست می‌کرد که چرا هر روز در تظاهرات شرکت می‌کنی و من به او می‌گفتم: «زندگی و زن و بچه‌‌هایم را فدای امام خمینی(ره) می‌کنم.» 🌷بچه‌هایم را با نان حلال و با سختی بزرگ کردم. عبدالرضا کلاس اول راهنمایی بود و با اینکه سنی نداشت، در اولین نماز جمعه در دانشگاه تهران شرکت کرده بود و پشت سر آقای طالقانی نماز خوانده بود. بار‌ها در خانه‌مان بوی عطر استشمام می‌کنیم اما او را نیافتیم، ما مطمئنیم او به ما سر می‌زند. 🌷مادر شهید: خیلی دلم می‌خواهد بدانم در آن دنیا زخم‌های پهلو و سرش خوب شده است یا نه. یک‌بار عبدالرضا لباس‌های خونی و پاره‌اش را به خانه آورد و گفت: «مادر! این‌ها را برایم بشوی.» گفتم: «مادر! من دل ندارم این‌ها را بشویم. آن‌ها را دور بینداز و دوباره لباس بگیر.» رضا گفت: «نه مادر! گردان ما تازه برپا شده و نباید اسراف کنیم تا سروسامان بگیرد.» خودش لباس‌هایش را شست و پارگی‌هایش را دوخت و دوباره آن‌ها را بر تن کرد و با همان لباس‌ها به شهادت رسید. خیلی دلم می‌سوزد که لباس‌هایش را که برای آخرین بار می‌پوشید، نشستم. ⬅️ادامه این گفتگو را در سایت بخوانید👇 https://semnan.navideshahed.com/fa/news/562762 نوید شاهد سمنان 👈 عضو شوید @navideshahed_semnan