#از_او_بگوییم
💠کسوف نور!
🔹ششصد سال درهای آسمان باز نشده بود! وحی نازل نشده بود! ششصد سال، زمین نگاهِ ملتمسانهاش را به آسمان دوخته بود!
حالِ آن روزگار را امیرالمؤمنین علیهالسّلام اینطور وصف کردهاند:
اَرْسَلَهُ عَلى حینِ فَتْرَه مِنَ الرُّسُلِ؛ خداوند، محمّدش را وقتی فرستاد که فاصله میان پیامبرها زیاد شده بود …
و طُولِ هَجْعَه مِنَ الاُْمَمِ؛ خواب غفلت امّتها طولانی شده بود …
وَ اعْتِزام مِنَ الْفِتَنِ؛ فتنهها جدی شده بود …
وَ انْتِشار مِنَ الاُْمُورِ؛ امور حیات بشر از هم گسیخته بود …
وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ؛ آتش جنگها شعلهور بود...
وَ الدُّنْیا کاسِفَهُ النُّورِ؛ و دنیا در کسوف نور بود…
ظاهِرَهُ الْغُرُورِ؛ و روی فریبش نمایان بود …
عَلى حینِ اصْفِرار مِنْ ورقها؛ برگهای حیاتش زرد شده بود …
وَ اِیاس مِنْ ثَمَرِها؛ و همه از میوه دادن و بارور شدن زندگی ناامید شده بودند …
وَ اغْوِرار مِنْ مائِها؛ و آب حیات فروکش کرده بود …
قَدْ دَرَسَتْ مَنارُ الْهُدى؛ نشانههای هدایت کهنه شده بود …
وَ ظَهَرَتْ اَعْلامُ الرَّدى؛ و نشانههای گمراهی نمایان شده بود …
‼️ میبینید؟! حالِ زمانهی ما هم انگار بیشباهت به هنگامهی بعثت نیست!
دعا کنیم خداوند مهدیاش را همینروزها بفرستد، همینروزها که دنیای ما هم در کسوف نور است...
#امام_زمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَ🌤
╰➤@naze_eshgh💌🕊
#از_او_بگوییم
💠 چه قدر این نامه آشناست!
🔹طلبکارها روزگارش را سیاه کرده بودند. با این که خجالت میکشید اما چاره ای نبود جز این که از امام رضا علیه السلام کمک بگیرد.
نمیخواست طلب پول کند اما اگر امام نزد طلبکارانش وساطت میکردند، آنها حتما مهلت بیشتری به او می دادند.
🔹شرم و حیا دو دلش کرده بود اما به خوبی می دانست یک لحظه دیدار امام، تمام بار غم را از دوشش بر میدارد. پس به شوق دیدار به راه افتاد. در محضر امام هشتم، هم محو نگاه گرم و کلام دلنشین ایشان بود و هم شرم داشت از سوال! حاجتش را بازگو نکرد و تصمیم گرفت برخیزد.
ناگاه امام علیه السلام اشاره کردند که زیر سجّاده ای که در اتاق بود را نگاه کند.
کیسه ای پول بود و یک نامه: ما تو را از یاد نبردهایم، با این پول قرضت را بپرداز! باقی نیز خرج خانوادهات …
📚 بحار الانوار، ج ۴۹
📌چه قدر آن نامه برایم آشناست!
خوب که میگردم انگار در میان صفحه های دلم، دستخط ظریف و خوش نقش مولایم #امام_زمان علیه السلام را مییابم که فرمود:
«انّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم وَ لا ناسینَ لِذِکرِکُم …» ما در رسیدگی به امور شما کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را فراموش نمیکنیم.
📚بخشی از توقیع امام زمان به شیخ مفید
یا صاحب الزمان؛ فدای دستتان که قلم را چنین به جوشش مهر آورده: "من" همیشه در یاد "شما" هستم.
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَ🌤
╰➤@naze_eshgh💌🕊
✧✾════✾✰✾════✾✧
#از_او_بگوییم
💠بنده دور افتاده...
🔹مشغول مناجات با خدا بود؛ شنید:
«بنده های فراری ام را برگردان. بنده های گمراه و دور افتاده ام را به راه بیاور. این کار، از صد سال روزه داری و شب زنده داری بهتر است.»
موسی پرسید: بنده دور افتاده کیست؟
خدا به کلیمش فرمود: کسی است که امام زمانش را نمی شناسد… یا کسیکه امام زمانش را بشناسد، ولی امامش از او غایب باشد و راه و رسم دینش را نداند…
📚(تفسیر امام عسکری علیه السلام ص342. بحارالانوار ج2 ص4.)
#امام_زمان
پی نوشت:تا حالا چند نفر رو با امام زمان آشنا کردی؟!
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَ🌤
╰➤@naze_eshgh💌🕊
﷽عیــارمعـــرفت﷽
#از_او_بگوییم
💠 ولیّ نعمتمان را فراموش نکنیم!
🔹چند سال پیش تابستون رفتم روستای پدری. دیدن اقوام، مخصوصا خاله و دایی های پیر و با صفای پدرهمیشه جذابیت خودش را داشت.
به خودم که آمدم حدود بیست روزی میشد که اونجا موندگار شده بودم.
روزهای آخر بود که دیدم جوانهای روستا مشغول چراغونی کردن کوچهها و خیابونای ده هستن.
با خودم گفتم؛ حتما شخصیت بزرگی قراره بیاد!
از یکی پرسیدم: چه خبر شده؟
گفت: مگه نمیدونی چند روز دیگه نیمه شعبانه!
جواب او انگار آوار شد روی سرم! وای خدای من! نیمه ی شعبان!
راستش از خودم خجالت کشیدم و شرم تبدیل شد به عرق سردی که بر تنم نشست!
به خودم گفتم؛ چه قدر بیخاصیت شدی! اصلا یادت رفته کجای کاربودی و حالا کجای کاری؟
تو که هر سال برای امام زمان تو مدرسه و دانشگاه جشن میگرفتی و محله را چراغون میکردی و بستههای نقل و شیرینی نذر میکردی و زمین و زمان رو به هم میدوختی! حالا اصلا یادت رفته که نیمهی شعبانی هست و امام زمانی داری!
تو این سال ها، این همه دویدی دنبال خونه و ماشین و زندگی و کار! ولی یادت رفته که اینها را به صدقهی ولی نعمتت به دست آوردی!
یادت رفته وقتی دوشاخهی آخرین ریسهی چراغهای رنگی را تو پریز میکردی و فریاد میزدی؛ برای سلامتی امام زمان صلوات، دستتو به آسمون بالا میبردی و حاجتتو بیریا به خدا میگفتی؛ که خدایا به برکت نیمهی شعبان، زندگی خوب، آسایش و امنیت و سلامتی بهم بده و بغض میکردی و از شادی خدمت و نوکری برای امام زمان یه دلِ سیر اشک میریختی!
🔹اما حالا باید یه جور دیگه بغض کنی و یک دلِ سیر که نه! بلکه یک دنیا اشک بریزی که چی شده که یادت رفت نیمهی شعبان را و امام زمانت را!
این قدر بیوفایی و فراموشکاری از تو بعید بوده!
🔹داشتم فکر میکردم به کارهایی که میتونستم تو این سالها برای امام زمانم بکنم و نکردم!
به بیتوجهی که کرده بودم و به خیلی چیزهایی که شرمندگی ام را بیشتر میکرد که ناگهان فریاد یکی از جوانهای روستا که دنبال یک برقکار میگشت چرتم را پاره کرد!
مثل این که امام زمان دوباره دعوتم کرده بود و بدون معطلی منم فریاد زدم؛ آمدم!
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَ🌤
╰➤@naze_eshgh💌🕊
#از_او_بگوییم
💠 قدردان نعمت امام زمان علیه السلام
🔹در مدتی که پسرم ازدواج کرده، همسرم هر چه برای مایحتاج خانه خرید می کند برای او نیز خرید میکند.
دیشب پسرم با همسرش، در حالی که یک جعبه شیرینی در دست داشتند،به ما سری زدند و ما که هنوز به نبودن و ندیدنش در خانه عادت نکرده ایم،از دیدن او و عروسمان خیلی خوشحال شدیم.
🔹پرسیدم مناسبت شیرینی چیست؟
پاسخ داد: برای زحماتی که مامان برای ما می کشد.
با شنیدن این حرف، چشمهای همسرم پر از اشک شد و من نیز از قدرشناسی او و همسرش بسیار خوشحال شدم.
بعد از رفتنشان به همسرم گفتم: من که از حس قدردانی بچه ها خیلی خوشحالم و به نظرم تو نیز با شنیدن حرف های بچه ها خستگی از تنت در رفت.
🔹همسرم گفتهی من را تایید کرد و در پاسخ گفت: کاملا حق با توست، من هم از این که بچه ها قدردان نعمتهای اطراف زندگیشان هستند خیلی خوشحالم اما ای کاش ما هم نسبت به #امام_زمان علیه السلام این گونه باشیم!
📌کاش قدردان نعمت امام زمان می بودیم، او که حتی نامش و یادش موجب آرامش است… او که نعمت هدایت ما از اوست، او که موجب حیات ماست و بسیاری حقوقی که بر ما دارد. تصورش را بکن چه قدر امام زمان علیه السلام خوشحال می شوند. وقتی ما در شبانه روز یا در طول هفته و حتی در طول ماه، برای یک بار هم که شده، رو به قبله بایستیم و به امام زمان علیه السلام بگوییم:« یا صاحب الزمان، ما قدر نعمتهای شما را می دانیم و برای این که کام شما را شیرین کنیم، برایتان دست به دعا میگشاییم و دعای فرج می خوانیم.»
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَ🌤
╰➤@naze_eshgh💌🕊
#از_او_بگوییم
💠 کمک پدرانه
╰➤@naze_eshgh💌🕊
🔹در پارک روی نیمکت نشسته بودم و پسرکم مشغول بازی بود.
پدر و پسر دیگری هم در پارک بودند. پدر مشغول موبایلش بود و پسرش در حال تاب خوردن.
شاید پسرش، یک سال از پسرم بزرگتر بود.
بعد از چند دقیقه، پسرم با چشمان گریان به سمتم آمد: "بابا نوبت منه… بگو بیاد پایین !!!"
🔹از سخت ترین لحظات زندگی ام وقت هایی است که میتوانم کمکش کنم اما به خاطر خودش نباید کار را ساده کنم.
به او گفتم: "برو بهش بگو میشه لطفا بیای پایین، منم بازی کنم؟"
گفت: "نه بابا تو بیا!"
گفتم: "نه… خودت باید بهش بگی."
پاهایش را بر زمین کوبید و گفت: "بابا من نمی تونممم! "
به او گفتم: "من نمیام! "
🔹به هزار و یک دلیل تربیتی من نباید میرفتم… و شاید آن روز اشک می ریخت و از من عصبانی می شد اما فردا میفهمید چرا کمکش نکرده ام… نشستم و جلو نرفتم وانمود کردم با گوشی ام مشغولم، اما تمام حواسم به پسرم بود که چطور می تواند روی پای خودش بایستد و اگر زمانی من نباشم چگونه از پس خودش بر بیاید.
🔹لحظات سختی بود… هر بار سخت است برای پدری که بتواند به فرزندش کمک کند اما نکند، و دلسردی پسر از پدر را در چشمانش ببیند و به جان بخرد ولی باز هم صبر کند…
❤️یا صاحب الزمان کاش باور داشتم پدرم هستید و اگر گاهی با هزار امید به سمتتان میآیم و ظاهراً دست خالی برمیگردم، به نفع خودم است، شاید به هزار دلیل… و چقدر کودکانه من از شما دلگیر میشوم…
#امام_زمان
#از_او_بگوییم
💠 و قلبی که انتظارتان را میکشد!
🔹صبح سردی بود. با حضرت موسی کاظم علیهالسّلام همراه بودم.
غلامی سیاهروی، ما را دید و بدون این که ما را بشناسد، برایمان هیزم آورد و آتش روشن کرد و غذایمان داد.
هنگام رفتن، امام به صاحب غلام فرمودند: غلامت و زمینی که در آن کار میکند را فروشندهایی؟
مرد گفت: آری! غلام و زمین، هزار دینار!
🔹امام، زمین را خرید و غلام را صدا زد و به او فرمودند: از همین حالا آزادی و این زمین نیز مال خودت!
غلام هاج و واج نگاه کرد و گویا نمیشنید و نمیفهمید، امام چه میفرمایند.
امام که چنین دیدند، فرمودند: چرا تعجب کردهای؟ مگر خداوند بزرگ در قرآن کریم نمیفرماید که خوبی را باید با خوبی پاسخ داد!
📚 داستانهای زندگانی امام کاظم علیهالسّلام
❤️یا صاحبالزّمان! افسوس که در این وانفسای غیبت، دستمان به شما نمیرسد که برایتان هیزم بیاوریم، آتش روشن کنیم و غذایی مهمانتان کنیم!
یا صاحبالزّمان! غلامیتان و این که دلمان همیشه بند شما باشد، محبوب ماست! زمین و آزادی کدام است؟ ما دنیا و آخرت را در همراهی شما میدانیم!
یا صاحبالزّمان! هیچ نمیخواهیم مگر آزادی شما از غم غربت و دلشادیتان به مژدهی ظهور!
و هیچ نداریم مگر دستهایی که همیشه رو به آسمان است و قنوتی که مزیّن است به دعای بر فرجتان!
و قلبی که انتظارتان را میکشد! و این احسان ناقابل و کوچک ماست به ازای هزاران احسان که در حیات ما ارزانیمان داشتهایی!
#امام_زمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَ🌤
╰➤@naze_eshgh💌🕊
#از_او_بگوییم
💠دوری از پدر
🔹پسرک چوب خط را برداشت؛ محکم بر دیوار می کشید و اشک هایش را با سر آستینش پاک می کرد و گاهی لگدی به دیوار می کوبید و محکم بر دیوار خطوط سر در گم را می کشید و با لج بسیار گچ را پرتاب کرد.
باز گوشه ای نشست سرش را روی زانو گذاشت و از ته دل گریست.
او می دانست یتیم است، می دانست پناهش را از دست داده است، همه فریادهایش را بر سر روزگار می کشید و گله می کرد.
😔ولی من سالهاست که از معرفت امامم دور مانده ام ولی بر سر غفلتم فریاد نزدم.
من خودم، خودم را یتیم کردم، ولی نبودن پدرم را احساس هم نکردم تا شاید این روزها، که تلنگرش، مرا از خواب بیدار کرد.
دیگر نمی خواهم، نمی خواهم از پدرم دور باشم. پدری که مرا می بیند… و نگاهش هر لحظه بر روی سر من است.
دیگر نمی خواهم خودم، خودم را یتیم کرده باشم…
➬@naze_eshgh💌🕊
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
•••═━🍃❀🖤❀🍃━═••
#از_او_بگوییم
💠دوری از امام زمان علیه السلام
🔹از وقتی که مسجد النبی ساخته شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در موقع ایراد خطبه بر تنه ی درخت خرمایی که در مسجد باقی مانده بود تکیه می دادند، اما وقتی جمعیت زیاد شد، منبری از چوب با دو پله و یک عرشه ساخته شد.
در اولین جمعه ای که پیش آمد، رسول اکرم جمعیت را شکافتند و با پشت سر گذاشتن آن تنه ی نخل، به طرف منبر رهسپار شدند. همین که بر عرشه ی منبر قرار گرفتند، یک باره صدای ناله ی تنه ی خشکیده همانند زنِ فرزند مرده بلند شد. با ناله ی تنه ی نخل، صدای جمعیت نیز به گریه و ناله برخاست.
🔹رسول خدا از منبر به زیر آمدند؛ تنه ی نخل را در بغل گرفتند و دست مبارک را بر آن کشیدند و فرمودند: “آرام باش”. و او آرام شد.
سپس به طرف منبر برگشته خطاب به مردم فرمودند: ای مردم! این چوب خشک نسبت به رسول خدا اظهار علاقه و اشتیاق می کند و از دوری وی محزون می گردد؛ ولی برخی از مردم، باکشان نیست که به من نزدیک شوند یا از من دور گردند!
اگر من او را در بغل نگرفته و بر آن دست نکشیده بودم، تا روز قیامت از ناله خاموش نمی شد.
📚بحارالأنوار، ج۱۷، ص۳۲۶
📌آری، درخت خشک لحظه ای از پیامبر دور شد و صدا به ناله بلند کرد؛ با این که آن حضرت را می دید. ما را چه شده است که امام زمان خویش را نمی بینیم و از او دوریم؛ امّا به زندگی عادی خویش سرگرم ایم؟ به یاد همه کس و همه چیز هستیم؛ جز امام زمانمان!
#امام_زمان
➬@naze_eshgh💌🕊
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#از_او_بگوییم
💠ایّام نوروز...
🔹یکی از دوستداران امیرالمؤمنین علیهالسّلام، در نوروز حلوایی پخت و برای ایشان آورد.
حضرت علی علیهالسّلام پرسیدند: به چه مناسبت این حلوا را پختی؟
پاسخ داد: به خاطر نوروز!
امیرمؤمنان لبخندی زدند و فرمودند: «نورُوزاً لَنَا فِی کُلِّ یَومٍ إِن اسْتَطَعْتُم» اگر استطاعت دارید هر روز را بر ما نوروز کنید. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید)
🌼مولای من! به بضاعت خویش که می نگرم، چیزی مناسبتر از سلام نمی یابم!
پدرانتان فرموده اند: “اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ وَ مِنْکَ السَّلَامُ وَ لَکَ السَّلَامُ وَ إِلَیْکَ یَعُودُ السَّلَام”
پس در این ایّام نوروز و هر روز شما را میهمان شیرینی آسمانی میکنم و عرض میکنم:
🤚ألسَّلَامُ عَلَیْکَ یا صاحبَ الزّمانِ!
#امام_زمان
#عید_نوروز
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَ🌤
╰➤@naze_eshgh💌🕊
#از_او_بگوییم
💠دعای فرج در خشکسالی غیبت!
🔹کمتر از پنج سال داشتم، در یزد خشکسالی بود، یادم می آید اسفند ماه بود، پدرم بیل و مقداری گندم برداشت و راهی زمین شد من هم به دنبالش.
بیل که میزد از زمین خاک بلند میشد!
🔹در عالم خودم گفتم:
پدر این بذرها سبز نمیشوند! باید زمین خیس باشد که گندم بکاری.
هنوز چشمان اشک آلود مرحوم پدرم و جوابش را از یاد نمی برم!
پسر کفر نگو، من دانهها را زیر خاک میگذارم، هر چه روزی مور و حشرات باشد می خورند هر چه را هم خدا خواست سبز میشود!
🔹اسفند بدون بارش گذشت.
فروردین و اردیبهشت آمدند و بدون باران رفتند.
خرداد بود که به خودم گفتم؛ دیگر باران نمی آید می روم به پدرم می گویم دیدی گفتم بیخود گندم نکار سبز نمیشود!
🔹یک روز لکهای ابر در آسمان پیدا شد، بارید و … آن سال در روستای ما فقط پدرم بود که گندم برداشت کرد، به خاطر خشکسالی هیچ کس چیزی نکاشته بود. روزگار سختی بود. پدرم محصول را که برداشت قدری را برای آذوقهی خودمان نگه داشت بقیه را به هر که نیاز داشت میداد.
🔹پیرمرد حرفش که به اینجا رسید در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود و صدایش کمی میلرزید ادامه داد:
امروز دعاهای فرج خودم و دیگران را در این خشکسالی غیبت، شبیه همان بذری میبینم که پدرم آن روزها به امید رحمت خدا کاشت و جواب گرفت!…
#امام_زمان
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَ🌤
╰➤@naze_eshgh💌🕊
#از_او_بگوییم
💠 شاد کردن دل مومن و رفع غم از چهره او
🔹در آموزه های اهل بیت علیهم السلام برای شاد کردن دل مومن آثار، خواص و ثواب های عظیمی ذکر شده است.
به عنوان نمونه امام صادق علیه السلام قضاء حاجت مومن را پر ثواب تر از به جای آوردن 10 طواف معرفی نموده اند.
روشن است که عمده این آثار و ثواب ها مربوط به شاد کردن قلب مومن (شیعه) عادی است تا چه رسد به شاد کردن قلب امامان.
از سوی دیگر گاهی حزن و اندوه مومن به حدی می رسد که آثار آن در چهره اش هویدا می شود. علی القاعده شاد کردن دل مومن در این شرایط بسیار مطلوب تر و پر اثر تر خواهد بود.
🔹یکی از خصوصیات امیر مومنان علیه السلام که در متون دعایی و زیارتی به تکرار به ما رسیده است این است که آن حضرت برطرف کننده گرفتاری و ناراحتی نمایان شده در چهره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده اند (“مفرج الکرب عن وجهه”، و یا عبارت “کاشف الکرب عن وجهه” در زیارت های امیرالمومنین علیه السلام در مفاتیح الجنان)
🔹از مقامات خاص حضرت اباالفضل العباس علیه السلام نیز بعد از مقام امام شناسی ایشان، می توان به همین مقام اشاره کرد که آن جناب برطرف کننده گرفتاری و ناراحتی نمایان شده در چهره حضرت سیدالشهداء علیه السلام بوده اند. خصوصا در روز پرگرفتاری عاشوراء! (یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین).
📌حال از خودمان سوال کنیم: ما برای بر طرف کردن گرفتاری و ناراحتی از چهره نازنین امام زمانمان چه کرده ایم!
#امام_زمان
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَ🌤
╰➤@naze_eshgh💌🕊