ظـــهــــ☀️ــور نـــــزدیـــــک اســـتـــــــ ...
منتظر باشید بتها، یک نفر خواهد رسید
از تبار بت شکنها، با تبر خواهد رسید
باز برپا کرده اید این روزها بتخانه را
چون نمیدانید ابراهیم سرخواهد رسید
دیر آمد با نیامد فرق دارد، انتظار
گرچه عمر نوح باشد باز سر خواهد رسید
زیر پای کینهی اهل ستم له میشوند
پاسبان لالههای خون جگر خواهد رسید
این شب یلدای دوری از امام عاشقان
گرچه طولانی ست، اما تا سحر خواهد رسید
ابرها آمادهی باریدن رحمت شوید
از حضور حضرت باران خبر خواهد رسید
✍️ مبلغ _ مهدوی _ باشیم
امـــــامـ زمـــانـــے شــــو . .
─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
#قسمت_دوم
.
-بیچاره پایگاهی که شما فرماندشین😑😑😂
-لا اله الا الله😐
یهو دیدم سرشو پایین انداخت و رفت با قفسه کتابها مشغول شد..
رومو سمتش کردم و با یه پوزخندی گفتم:
-خلاصه آقای فرمانده من شمارمو نوشتم و گذاشتم روی میز هر وقت قرعه کشیتونو کردید خبرم کنید.😑
-چشم خواهرم...ان شا الله اقا شمارو بطلبه
-خوبه بهانه ای برای کاراتون دارین...رفیق رفقای خودتونو قبول میکنین و به ما میگین نطلبید...باشه...ما منتظریم😑😑
-خواهرم به خدا اینجور نیست که شما میگید...
.
.
یک هفته بعد که اصلا موضوع مشهد تقریبا یادم رفته بود دیدم گوشیم زنگ میخوره و شماره نا آشناست..
-الو...بفرمایین😯
دیدم یه دختر جوان با لحن شمرده شمرده پشت خطه:
سلام خانم تهرانی شما هستین ؟!
بله خودم هستم.
میخواستم بهتون خبر بدم اقا شما رو طلبیده و اسمتون تو قرعه کشی مشهد در اومده..☺
فردا جلسه هست اگه میشه تشریف بیارین..
ساعت و محل جلسه رو گفت و قطع کرد...
اصلا باورم نمیشد...هیچ ذوقی و حسی نسبت به طلبیدن نداشتم ولی از بچگی دوست داشتم تو همه ی مسابقات برنده بشم و الانم حس یه برنده رو داشتم...
.
تا فردا دل تو دلم نبود...😊
.
.
فردا شد و رفتم سمت محل جلسه و دیدم دخترا همه چادری و نشستن یه سمت و پسرا هم یه سمت و دارن کلیپی از مشهد پخش میکنن..
مجری برنامه رفت بالا و یکم صحبت کرد و در آخر گفت آقا سید بفرمایین...
دیدم همون پسر ریشوی اونروزی با قد متوسط رفت پشت میکروفون
اینجا فهمیدم که جناب فرمانده #سید هم هستند.😐
.
خلاصه روز اعزام شد...
بدو بدو رفتم سمت اتوبوس و وارد شدم که دیدم
عهههه...یه عده ریشو توی ماشین نشستن 😀😀
تازه فهمیدم اشتباهی اومدم...
داشتم پایین میرفتم که دیدم آقا سید داره لوازم سفرو تو صندوق ماشین جا میزنه و یهو منو دید...و اومد جلو:
-لا اله الا الله...
-خواهر شما اینجا چی میکنید؟؟ .
-هیچی اشتباهی اومدم...😕
-اخه بنر به اون بزرگی زدیم جلوی اتوبوس...😐
-خیلی خوب... حالا چیزی نشده که...😟
-بفرمایین...بفرمایین تا دیر نشده...😒
ساکم رو گذاشتم رو صندلیم که گوشیم زنگ خورد:
دوستم مینا بود میگفت بیا آخره کلاسه و استاد لج کرده و میخواد غائبا رو حذف کنه😦
اخه من تو اتوبوسم مینا😕😕
بدو بیا ریحانه...حذف شدی با خودته ها...از ما گفتن😯
الان میام الان میام..😟
.سریع رفتم و از شانس گندم اسمم اواخر لیست بود...
تا اسممو خوند بدو بدو دویدم به طرف درب دانشگاه
ولی...
#ادامه_دارد...
─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─
مناجات با خدا
✨اگر درد، داری دوا می کنم
💫بیا حاجتت را روا می کنم
✨تو از من گریزانی و باز من
💫تو را بنده ی خود صدا می کنم
✨اگر چه ز کار تو ناراضی ام
💫تو را باز از خود رضا می کنم
✨تو با من کنی قهر و من آشتی
💫تو کردی خطا من عطا می کنم
✨تو را خواندم اکنون که باز آمدی
💫کجا دست خالی رها می کنم
✨به کارت زدی بس گره های کور
💫مخور غم من از لطف وا می کنم
✨تو از من جدا گشته ای ورنه من
💫کجا از تو خود را جدا می کنم
✨تو مستوجب آتش دوزخی
💫من از اشک چشم ات حیا می کنم
✨مرنج از بلاها که من گاه گاه
💫نوازش تو را با بلا می کنم
✨زآلودگی تا که پاک ات کنم
💫تو را عاشق کربلا می کنم
✨به یک یا حسین و به یک قطره اشک
💫تو را پاک از هر خطا می کنم
✨جواب تو را گر نگویم جفاست
💫کجا من به عبدم جفا می کنم
✨طبیب و دوای تو منم
💫مداوات با یک دعا می کنم
🌟دعای همه ی منتظران حضرت
#اللهم-عجل-لولیک-الفرج🤲
🌻سلاااااااااام
🌻سحرتون سراسر نور و رحمت و مغفرت
🌻دلهامون به نور معرفت، روشن و منور
🌻قلبهامون، آکنده از عشق به خداوند بنده نواز
🌻التماس_دعای_فرج 🤲
📢 کانال ندای حق ❤️
مناجات با خدا ✨اگر درد، داری دوا می کنم 💫بیا حاجتت را روا می کنم ✨تو از من گریزانی و باز من 💫تو را
نفس باد صبا🌷
صبحدم از راه رسید🌷
قاصدک پر زد و🕊🌷
گل وا شد و خورشید دمید🌷
بلبل از هلهله ی🕊🌷
بادبه رقص آمد و گفت🕊🌷
باید از باغ خدا عطر محبت را چید🌷
سلام صبحتون پر امید و شاد🕊🌷
امروزتون سراسر نیکبختی🌷