eitaa logo
📢 کانال ندای حق ❤️
51 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
7.4هزار ویدیو
34 فایل
『بِســـــم‌ربـــ‌ـِّ‌ الشاه‌ڪربلاعلیہ‌السلامـ♥️』 ✯اَنتَ فی قَلبی حُسین وَ اَنتَ فی قَلبی حَسن رَسم شکل قلبِ من آثار دَست #زینب ♥️ است✯ اهداف کانال پستهای مذهبی و سیاسی لطفا کانال را به دوستانتان معرفی کنید 💠تشکر
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊میخوام دعا کنم🕊 نه برای خودم🕊 برای اعضای گروهمون که...🕊 بعضیاشون خیلی گرفتارن...🕊🕊 بعضیاشون خیلی دلشکستن...🕊 بعضیاشون خیلی تنهان...🕊 بعضیاشون خیلی ناامیدن...🕊🕊 بعضیاشون درآرزوی رفتن به مکانهای مقدس...🕊 بعضیاشون درآرزوی داشتن فرزند...🕊 بعضیاشون گره سختی افتاده تو زندگیشون...🕊 بعضیاشونو میشناسم...🕊🕊 بعضیاشونو نمیشناسم...🕊 خداجون هوای دلاشونو داشته باش.🕊 یه دستی به سروگوش زندگیشون بکش. نذارایمانشون ضعیف بشه.دستشونو بگیر. خدادل این دوستای مهربونو شاد کن. خدایا به یگانگیت قسمت میدم نذارآرزوهاشون آرزوبمونه... 🕊الهی آمین 🤲🕊 🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🌹
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ تا اسمموخوند بدوبدو دویدم سمت درب دانشگاه ولی از اتوبوس خبری نبود😔 خیلی دلم شکست. گریه ام گرفته بود.😢 الان چجوری برگردم خونه؟! چی بگم بهشون؟!😔 آخه ساکمم تواتوبوس بود😕 بیچاره مامانم که برای راه غذا درست کرده بود برام😞😔 تو همین فکرها بودم که دیدم از دور صدای جناب فرمانده میاد. . بدو بدو رفتم سمتش و نفس نفس زنان گفتم: . سلام. ببخشید..هنو حرفم تموم نشده بود که گفت: . اااا.خواهر شما چرانرفتید؟! 😯 . -ازاتوبوس جا موندم😕 . -لا اله الا الله...اخه چرا حواستون رو جمع نمیکنید😐اون از اشتباهی سوار شدن اینم از الان. . -حواسم جمع بود ولی استادمون خیلی گیر بود.😣 . -متاسفم براتون.حتما آقا نطلبیده بود شما رو. . -وایسا ببینم.چی چی رو نطلبیده بود.من باید برم😑😑 . -آخه ماشین ها یه ربعه راه افتادن. . -اصلا شما خودتون با چی میرید؟! منم با اون میام.😟 . -نمیشه خواهرم من باماشین پشتیبانی میرم.نمیشه شما بیاید. . -قول میدم تابه اتوبوسهابرسیم حرفی نزنم.😕 . -نمیشه خواهرم.اصرار نکنید.😐 . -اگه منو نبرید شکایتتون رو به همون امام رضایی میکنم که دارید میرید پیشش.😔 . -میگم نمیشه یعنی نمیشه..یا علی 😐 . اینو گفت و با راننده سوار ماشین شد و راه افتاد.و منم با گریه همونجا نشستم 😢 . هنوز یه ربع نشده بود که دیدم یه ماشین جلو پام وایساد و اقا سید یا همون اقای فرمانده پیاده شد و بدون هیچ مقدمه ای گفت: . لا اله الا الله...مثل اینکه کاری نمیشه کرد...بفرمایین فقط سریع تر سوار شین.. . سریع اشکامو پاک کردم و پرسیدم چی شد؟! شما که رفته بودین؟!😯😯 . هیچی فقط بدونید امام رضا خیلی هواتونو داره. هنوز از دانشگاه دور نشده بودیم که ماشین پنچر شد.😑فهمیدم اگه جاتون بزاریم سالم به مشهد نمیرسیم 😐😐😒 . راننده که سرباز بود پشت فرمون نشست و آقا سید هم جلوی ماشین و منم پشت ماشین و توی راه هم همش داشتن مداحی گوش میدادن😒...(کرب و بلا نبر زیادم/جوونیمو پای تو دادم/) . حوصلم سر رفت... . هنذفریم که تو جیبم بودو برداشتم و گذاشتم تو گوشم و رفتم تو پوشه اهنگام و یه آهنگو پلی کردم... 🎼🎤🎼 یهو دیدم آقا سید با چشمهای از حدقه بیرون زده برگشت و منو نگاه کرد.😲😨😨 یه نگاه به هنذفری کردم دیدم یادم رفته وصلش کنم به گوشیم 😃 آروم عذر خواهی کردمو و زیاد به روی خودم نیاوردم و آقا سیدم باز زیر لب طبق معمول یه لا اله الا الله گفت و سرشو برگردوند😑 توی مسیر... ... ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت، از شدت درد فریادی زد و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد. مردی حکیم که از آن مسیر عبور می‌کرد، ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد: درختی که پیوسته بارش خوری تحمل کن ‌آنگه که خارش خوری حکیم به کفاش گفت:این سوزن منبع درآمد توست، این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور می‌اندازی!  اگر از کسی رنجیدیم، خوبی‌هایی که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم، آن وقت ضمن اینکه نمک‌نشناس نبوده‌ایم تحمل آن رنج نیز آسان‌تر می‌شود. ─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ها ╔═📚📒💡═════╗ ╚═════📖🔖🕯═╝ ─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
. 🔴استدلال بعضی ها در ترک چون همه چیز گرون شده برم خودمو جهنمی کنم 🚶‍♀🚶‍♀🚶‍♀ یعنی ما که داریم و طرفدار نظام هستیم همه چیز برامون ارزونه 🔻اونوقت خدا اون دنیا نمیگه فرق تو با اون محجبه و دیندار چی بود که اونا در اوج گرونی و مشکلات پای نظام و حجاب و دین موندن ولی امثال تو اینا رو بهانه کردی و پاش نموندی و رفتی طرف دشمنان نظام !!!
قوت اونجا که خدا میگه: "لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَىٰ" نترسید بندگان من حواسم بهتون هست؛ می‌بینمتون‌، می‌شنومتون...🙂 [-سوره طه آیه۴۶]
ازطرف مدیر کانال تقدیم به دوستان عزیز مرسی که هستین🙏❤️ 🍃🌸🍃 . تبسم را نه میتوانیم بخریم                نه میتوانیم قرض کنیم فقط میتوانیم" هدیه "دهیم               میسپارمت به لبخندها لبخنـــــد بزن "دوست خوب من🌱       (سلام عصــرتـان خـوش)
🔰١٧ ماه شوّال: 🔳 سالروز درگذشت خواجه اباصلت هروی؛ خادم خاص، صحابی برجسته و امین علی بن موسی الرضا (ع) ▪️در این روز در سال 207 هـ ثقه ی جلیل ابا صلت عبد السلام بن صالح هروی که اهل هرات بود پس از آزادی از زندان مأمون از دنیا رفت. (10) ◽ابا صلت از اصحاب امام رضا علیه السلام و از خواص شیعیان بود، و کتاب «وفاة الرضا علیه السلام» تألیف اوست. ▪️در ایران دو قبر منسوب به آن بزرگوار است : ◽یکی در بیرون شهر مشهد مقدّس، و دیگری در دروازه ری قم (11)، که قبر منسوب به او در قم طبق تحقیق اعتبار بیشتری دارد. ◽بنابر قولی دیگر وفات او در 24 شوّال سال 236 هـ است. (12) ▪️به استناد بعضی از روایات و منابع، عبدالسلام بن صالح بن سلیمان ایوب بن میسره مشهور به خواجه اباصلت هروی از دانشمندان، محدثین و راویان به نام عصر خود بوده است. تاریخ نویسان او را گاهی غلام، گاهی برده و گاه محدث و متکلم و راوی بسیار مشهور و دانشمندی نامدار و نیز در برخی از متون، او را از ثروتمندانی که علما را مورد ملاطفت قرار می داده است، معرفی کرده اند ولی مردم او را خادم و محرم امام رضا (ع) می دانند که در دم شهادت آن حضرت حاضر بوده است. ▪️وی در حدود سال ۱۶۰ هجری قمری در مدینه متولد شد و به این دلیل که اجدادش از هرات بوده اند به اباصلت هروی معروف گردیده است. وی پس از ورود امام رضا (ع) به خراسان به نزد امام آمد و در زمره همراهان نزدیک حضرت رضا (ع) قرار گرفت و راوی بدون واسطه چگونگی شهادت آن حضرت به دست مأمون عباسی است. وی با توجه به رخدادهای سیاسی دوران عباسیان تا هنگام وفاتش به دور از انظار زندگی می کرد. 🔹اباصلت‌ با این که از راویان اهل سنت نیز روایات زیادی نقل‌ کرده و در بین آنها نیز به صدق و راستی معروف است، اما شیدای‌ ولایت و عاشق اهل‌ بیت پیامبر:، خصوصا علی بن موسی الرضا(ع) بود. تا جایی که افتخار خدمتگذاری آن حضرت را به دست آورد و محرم‌ اسرار آن امام همام(ع)گردید . 📚 منابع : 10. مستدرک سفینة البحار : ج 5، ص 224. کرامات رضویّه علیه السلام : ص 75. 11. مراقد المعارف : ج 1،ص 108 ـ 107. 12. تاریخ بغداد : ج 11، ص 82. تهذیب الکمال