فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خاک بر سر این دنیا
که نمیدونیم “پسرفاطمه” تو کدوم گوشه صحرا خیمه زده😭
--------------------------------------------------
--------------------------------------------------
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ☀️
در این عمری که میداﻧﻲفقط
چندی تو مهماﻧﻲ
به جان و دلتو عاشق باش......
رفیقان را مراقب باش......
مراقب باش ﺗﻮ به آﻧﻲ
دل موری نرنجاﻧﻲ...
که در آخر تو میمانـﻲ
ومشتی خاک که از آﻧﻲ...
دلا یاران سه گروهند گر بدانی...
زبانی ،نانی و جانی.
به نانی نان بده از در برانش.
محبت کن به یاران زبانی.
ولیکن یار جانی را نگه دار.
به پایش جان بده تا میتوانی
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
.
#قسمت_سیزدهم
.
یه روز دلمو زدم به دریا و بعد کلاسم رفتم سمت دفتر آقا سید.
.
-تق تق
.
-بله..بفرمایید
.
-سلام آقا سید
.
-تا گفتم آقا سید یه برقی تو چشماش دیدم و اینکه سرشو پایین انداخت و گفت : سلام خواهر...بله؟!کاری داشتید؟! و بلند شد و به سمت در رفت و دررو باز گذاشت😐انگار جن دیده 😑😑
.
نمیدونم چرا ولی حس میکردم از من بدش میاد. همش تا منو میدید سرشو پایین مینداخت...تا میرفتم تو اطاق اون بیرون میرفت و از این کارها.
.
-کار خاصی که نه...میخواستم بپرسم چجوری عضو بشم..
.
-شما باید تشریف ببرید پیش زهرا خانم ایشون راهنماییتون میکنن.
.
-چشممم...ممنونم 😐😐
.
-دلم میخواست بیشتر تو اطاق بمونم ولی حس میکردم که باید برم و جام اونجا نیست...
.
.
از اطاق سید که بیرون اومدم دوستم مینا رو دیدم
.
-سلام
.
-سلام...اینجا چیکار میکردی؟! یه پا بسیجی شدیا..از پایگاه مایگاه بیرون میای😄
.
-سر به سرم نزار مینا..حالم خوب نیست😕
.
-چرا؟! چی شده مگه؟!😯 -هیچی بابا...ولش....ولی شاید بتونی کمکم کنی و بعدا بهت بگم..خوب دیگه چه خبر؟!
.
-هیچی. همه چیز اکیه. ولی ریحانه😕
.
-چی؟!😯
.
-خواهر احسان اومده بود و ازم خواست باهات حرف بزنم😊
.
-ای بابا...اینا چرا دست بردار نیستن...مگه نگفته بودی بهشون؟!😡
.
-چرا گفتم...ولی ریحان چرا باهاش حرف نمیزنی؟؟😕
.
-چون نمیخوامش... اصلاً فک کن دلم با یکی دیگست😐
.
-ااااا...مبارکه...نگفته بودی کلک..کی هست حالا این اقای خوشبخت؟!😄
.
-گفتم فک کن نگفتم که حتماً هست 😑
.
-در حال حرف زدن بودیم که آقا سید از دفتر بیرون اومد و سریع از جلوی ما رد شد و رفت و من چند دقیقه فقط به اون زل زدم و خشکم زد. این همه پسر خوشتیپ تو حیاط دانشگاه بود ولی من فقط اونو میدیدم☺
.
-ریحانه؟!چی شد؟!😯
.
-ها ؟!؟...هیچی هیچی!😞
. .
-اما وقتی این پسره رو دیدی... ببینم...نکنه عاشق این ریشوعه شدی؟!
.
-هااا؟!...نه 😕
.
-ریحانه خر نشیا😯اینا عشق و عاشقی حالیشون نیس که😡فقط زن میخوان که به قول خودشون به گناه نیوفتن😑 اصلأ معلوم نیست تو مشهد چی به خوردت دادن اینطوری دیوونت کردن😒
.
-چی میگی اصلأ تو...این حرفها نیست...به کسی هم چیزی نگو
.
-خدا شفات بده دختر😐
.
-تو توی اولویت تری😒
.
-ریحانه ازدواج شوخی نیستا😯
.
-میناااا...میشه بری و تنهام بزاری؟!😐
.
-نمیدونم تو فکرت چیه ولی عاقل باش و لگد به بختت نزن😑
.
-بروووو😡
.
مینا رفت و من موندم و کلی افکار پیچیده تو سرم...نمیدونستم از کجا باید شروع کنم😕 .
#ادامه_دارد...
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 آخرین پنـجشنبه اردیبهشت ماه رسید...
🥀 هفته ی پیش خیلی ها
🥀کنار خانوادشون بودند و امروز نیستند...
🥀یادمون باشه
🥀فرصت ها به همین کوتاهی هست😔
🥀برای شادی روح رفتگان
🥀و صبر بازماندگان فاتحه بخوانیم
روحشون شاد و قرین رحمت الهی 🥀🙏
وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ ﴿۲﴾
الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ ﴿۳﴾
آیا من برنداشتم از دوشت
باری که میشکست پشتت را؟
#سورهشرح
وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوها إِنَ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ ﴿34﴾
و از هرچیزى که از او خواستید، به شما داد و اگر نعمتهاى خدا را بشمارید، هرگز نمىتوانید آنها را احصا کنید. انسان، ستمکار و ناسپاس است.
#سورهابراهیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ طیبه شهداء امام شهداء ،شهدای انقلاب،شهدای جنگ تحمیلی و دفاع مقدس ،شهدای مدافع حرم ،شهدای حفظ نظم و امنیت، شهدای غیرت ونوامیس، اقوام و خویشاوندان وذی الحقوق: پدران،مادران،برادران،خواهران، اموات بد وارث وبی وارث وبطور کلی مسافرانی که دربین ماها بودن و پرکشیدندوآسمانی شدند و به شاخه ای گل،وفاتحه ای قانع اند نثار روحشان رحم الله تعالی فاتحةُ مع صلوات اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
اَلْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
اللَّهُ الصَّمَدُ
لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ
وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ 🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼آرزویم برای شما
🍃🌼در آخرین روز هفته
🍃🌼الهی
🍃🌼خونههاتون پُر برکت
🍃🌼رابطههاتون پر از رنگ زیبای عشق
🍃🌼وجودتون سلامت
🍃🌼دلتون پر اميد به امروز و فرداها
🍃🌼جیبتون پر پول
🍃🌼ولحظاتتون سرشار از آرامش
🍃🌼تقدیم با بهترین آرزوها
🍃🌼سلام آخر هفته تون شاد
🌼
1_510170247077036968.mp3
16.67M
❤️ #قرار_دعای_کمیل
✨ شب های جمعه دعای کمیل یادمون نره
🌺🌺🌺🌺
التمـاس دعـای فـرج
حاجت روا باشین ان شاءالله بزرگواران محترم
التماس دعا 🙏🙏ممنون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"شادی بطلب" که
حاصل عمر دمی است🍃🌼
هر ذره ز خاک
کیقبادی و جمی است...
"احوال جهان" و اصل
این عمر که هست
خوابی و خیالی
و فریبی و دمی است..🍃🌼
"خیام نیشابوری"
🌼28 اردیبهشت روز بزرگداشت
حکیم عمر خیام گرامی باد. 🌼🍃
✍ چھار جملہ ے کوتاہ و پر مفھوم
را بہ خاطر بسپار!
جورے خوب باش
کہ اگر کسے ترکت کرد
بہ خودش ظلم کردہ باشد
از حرف مردم درس بگیر
ولے ھیچ وقت با حرف مردم زندگے نکن
ھمیشہ با ھم سن خودت بگرد
کوچیک تر کوچیکت میکنہ
و بزرگ تر تحقیرت
پادشاہ جھنم خودت باش
نہ کارگر بھشت دیگران
🪴بی_تفاوت_نباشیم
مردی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﺎﺭ میکرد ،
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﻪ تنهايی ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ، ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ شد ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﺁﺧﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ ، بعد ﺍﺯ 5 ﺳﺎﻋﺖ ، ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ نگهبان ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ.
پس از بهبود حالش ، ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮ ﺯد؟
ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻣﻦ 35 ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ که ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ورود با من ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣن خداحافظی ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽﺷﻮﯼ
ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﺑﺎ من ﻃﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ نیستم.
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ روزهای ﻗﺒﻞ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ سری ﺑﺰﻧﻢ.
ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮسی ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ چون ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ ... »
"ﻣﺘﻮﺍضعانه تر و دوستانه تر وجود هم را لمس کنیم ، بی تفاوت بودن خصلت زیبایی نیست
✨﷽✨
🌺️ هفت عبارت نیروبخش که در زمان های سختی باید به خودمون بگیم
1.هیچ چیز دائمی نیست:
هر شب سیاهه اما روز بعد، خورشید طلوع میکنه
2.زخم های ما نشانه ی قدرته نه ضعف :
خیلی از مردم خیال میکنند تجربه های بد بهشون آسیب میرسونه اما در واقع اون هارو قوی تر میکنه
3.زمانی که بقیه منفی بافی میکنن،من میتونم مثبت باقی بمونم: بعضی وقتا تو زندگی ، مردم تلاش میکنن که شما را پایین بکشن اما شما نباید بهشون گوش بدید
4.عبور از رنج منو دانا تر میکنه:
هر تجربه دردناک، درسیِ که شما میتونید اون رو یادبگیرید
5.حتی زمانی که در حال کشمکش هستم رو به جلو حرکت میکنم : کشمکش ها به شما کمک میکنه که تو زندگی پیشرفت کنید تا به شادمانیِ حقیقی دست پیدا کنید
6.ترس هیچ چیز را عوض نمیکند: اگر همیشه روی اتفاقات بدی که میتونه بیوفته تمرکز کنید،هیچوقت به حداکثر توانتون دست پیدا نمیکنید
7.بهترین گزینه ادامه دادنه:
زندگی ما رو به زمین میزنه اما ما باید بلند شیم
حتما بخوانید:👇
مستر (میجر ﺟﯿﮑﺎﮎ) ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ ﺳﯿﺪ ﺟﯿﮑﺎﮎ، ﺟﺎﺳﻮﺱ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﻭﯾﻠﯿﺎﻡ ﺩﺍﺭﺳﯽ، ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ. ﻭﯼ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺍﯾﻞ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺁﻣﻮﺧﺘﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﮔﯿﺮﯼ ﺁﻥ، ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﮏ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧﻔﺖﺧﯿﺰ ﻣﺴﺠﺪﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺳﮑﻨﯽ ﻣﯽﮔﺰﯾﻨﺪ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺎ ﻓﻨﻮﻥ ﺷﻌﺒﺪﻩﺑﺎﺯﯼ ﻭ ﺣﺮﺑﻪﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ، ﺗﻮﺟﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺤﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻌﻄﻮﻑ ﻣﯽﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺭﺍ بعنوان ﯾﮏ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺷﯿﻌﻪ، ﺟﺎ ﻣﯽﺯﻧﺪ. ﺟﯿﮑﺎﮎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﮔﯿﺮﯼ ﻓﻘﻪ میپردازد ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪ ﺍﺟﺘﻬﺎﺩ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺟﺪ، ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﭘﯿﺶﻧﻤﺎﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﻣﯽﯾﺎﺑﺪ!
ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺳﻮﺱ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ، ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ رفته ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﻣﻦ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺭﺍ ﺩﺭﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﮕﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﻧﺠﺲ (ﻧﻔﺖ ) ﺩﻭﺭﯼ ﮐﻨﻨﺪ، ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﺩﻋﺎﯾﺶ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻭ ﻋﺒﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﻭ ﺍﺛﺮ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺭﮐﯽ ﺑﺮ ﺣﻘﺎﻧﯿﺖ ﻣﻦ.
ﺍﻭ ﺩﺭﮐﺘﺎﺑﺶ ﺗﺸﺮﯾﺢ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﮑﻪﺍﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻞ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪﺍﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﯾﺮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﺍﻍ ﺟﻨﻮﺏ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﺗﺎ ﺧﻮﺏ ﺍﻃﺮﺍﻑ آﻥ ﮐﺎﻏﺬ ﺗﯿﺮﻩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺛﺮ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪﺍﻡ ﻧﻘﺶ ﺑﺒﻨﺪﺩ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ، ﺩﺭ مناظرهای ﺑﺎ ﯾﮏ روحانی ﺷﯿﻌﻪ، ﻣﺪﻋﯽ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺭﯾﺶ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺭﯾﺶ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﺍﺯ ﻧﺦ ﻧﺴﻮﺯ، ﺣﻘﺎﻧﯿﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ!
ﺟﯿﮑﺎﮎ ﺩﺭ ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺩﻫﻪ ۱۳۲۰ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ، ﻓﺮﻗﻪﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪٔ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ، ﺑﻮﯾﺮﺍﺣﻤﺪ ﻭ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻃﻠﻮییاﻥ ﯾﺎ ﺳﺮﻭﺷﯿﺎﻥ ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﻣﯽﺷﺪﻩﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮﻗﯿﺖ ﻗﺮﯾﺐﺍﻟﻮﻗﻮﻉ ﻇﻬﻮﺭ امام زمان (عج) ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩﻩﺍﻧﺪ.
از دیگر حکایات جیکاک عصای معروف است که با آن معجزه میکرد و وقتی آنرا به بدن کسی میزد به آن شوک عجیبی منتقل میشد! جیکاک مدعی بود عصای او بهترین وسیله برای تشخیص حلال زاده بودن افراد است و با همین شگرد بسیاری از کسانی را که به دلیل مختلف میخواست از وجهه اجتماعی و قدرت بیندازد، تخریب میکرد!
بعدها فاش شد که در عصای معجزهآسای مستر جیکاک جز یک پیل خشک الکتریکی و یک مدار ضعیف انتقال برق هیچ چیز وجود نداشته و جریان ضعیف برق باعث انتقال شوک الکتریکی به افراد نگون بختی میشده که مستر جیکاک هنگام تماس عصا با آنها، دکمه وصل جریان را فشار میداده است!
در مجلسی او حاضران را دروغگو معرفی میکرد و هنگامی که قرار بر اثبات شد، کبریتی روشن کرد و گفت: هر کس راست بگوید این کبریت ریشش را نمیسوزاند.
اول کبریت را به ریش خود گرفت که نسوخت سپس ریش تمام افراد ساده لوح حاضر را سوزاند. به آنها قبولاند که دروغ گفتهاند و البته بعدها مشخص شد که ریش او مصنوعی و نسوز بود!!!
اقدام بعدی جیکاک پوشیدن لباس روحانیت و عمامه گزاری وی بود! جیکاک مجلس وعظ و منبر برپا میکرد و آخرش هم روضه امام حسین (ع) میخواند و وسط روضه موقعی که همه داغ می شدند، ناگهان عمامه خود را به درون آتشی که وسط مجلس بود پرتاب میکرد! از بند قبل علاقه جیکاک به پارچه نسوز را بیاد دارید، عمامه نمیسوخت و جیکاک آنرا بعنوان معجزه خود بیان میکرد و ادعای سید بودن میکرد! در ضمن او هیچکس را هم به سیدی قبول نداشت چون عمامه آنها در آتش میسوخت! از اینجا بود که او به “سید جیکاک” معروف شد!
به هنگام ملی شدن صنعت نفت، جیکاک یا به قولی سید جیکاک با گشت و گذار میان عشایر بختیاری این شعار را به گویش بختیاری برای آنها طرح نمود تو که مهر علی توی دلته/ نفت ملی سی چنته
یعنی تو که مهر علی را در دل داری برای چه به دنبال ملی شدن نفت هستی!
بعضی از عشایر بختیاری زندگی خود را رها کرده و با تشکیل دستهجات متعدد و درست کردن پرچم و علم های گوناگون علی علی گویان به امامزادهها رفته و طلب عفو میکردند!
و این چنین بود نفوذ استعمار بریتانیا روباه پیر در ایران که برای منافع خود از هیچکاری دریغ نمیکند!
ﻣﻨﺎﺑﻊ: تاریخ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺍﯾﻞ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ؛ ﺍﺛﺮ ﺭﺍﻑ ﮔﺎﺭﺛﻮﯾﺖ، ﺗﺮﺟﻤﻪ:
ﻣﻬﺮﺍﺏ ﺍﻣﯿﺮﯼ
اﺳﻨﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ (۱۳۲۰ – ۱۳۲۵ﻩ. ﺵ )
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
#قسمت_چهاردهم
رفتم سمت دفتر بسیج خواهران و دیدم بیرون پایگاه زهرا داره یه سری پرونده به آقا سید میده و باهم حرف هم میزنن.
.
اصلاً وقتی زهرا رو میدیدم سرم سوت میکشید😔 دلم میخواست خفش کنم😠
.
وارد دفتر بسیج شدم و دیدم سمانه نشسته:
.
-سلام سمی
.
-اااا...سلام ریحان باغ خودم...چه عجب یاد فقیر فقرا کردی خانوم😊
.
-ممنون..راستیتش اومدم عضو بسیج بشم😕..چیا میخواد؟!
.
-اول خلوص نیت 😂
.
-مزه نریز دختر...بگو کلی کار دارم😐
.
-واااا...چه عصبانی..خوب پس اولیو نداری
.
-اولی چیه؟!
.
-خلوص نیت دیگه 😄😄
.
-میزنمتها😐
.
-خوب بابا...باشه...تو فتوکپی شناسنامه و کارت ملی و کارت دانشجوییتو بیار بقیه با من☺
.
..
خلاصه عضو بسیج شدم و یه مدتی تو برنامهها شرکت کردم ولی خانوادم خبر نداشتن بسیجی شدم چون همیشه مخالف این چیزها بودن..
.
یه روز سمانه صدام زد و بهم گفت:
.
-ریحانه
.
.
-بله؟!
.
-دختره بود مسئول انسانی☺
.
-خوب😯
.
-اون داره فارغ التحصیل میشه. میگم تو میتونی بیای جاشا😕
.
وقتی اینو گفت یه امیدی تو دلم روشن شد برای نزدیک شدن به آقا سید و بیشتر دیدنش و گفتم.
-کارش سخت نیست؟!😯
.
-چرا ولی من بیشتر کارها رو انجام میدم و توهم کنارم باش😊....ولی!!😕
.
.-ولی چی؟!😟
.
-باید با چادر بیای تو پایگاه و چادری بشی 😐
.
-وقتی گفت دلم هری ریخت... و گفتم تو که میدونی دوست دارم چادری بشم ولی خانوادمو چجوری راضی کنم؟!
.
-کار نداره که... بگو انتخابته و اونا هم احتمالأ برا انتخابت احترام قائل میشن
.
-دلت خوشه ها😑. میگم کاملا مخالفن😯
.
-دیگه باید از فنهای دخترونت استفاده کنی دیگه😉😉
.
.
توی مسیر خونه با سمانه به یه چادر فروشی رفتیم و یه چادر خریدم..و رفتم خونه و دنبال یه موقعیت بودم تا موضوع رو به مامان و بابام بگم.. .
.
-مامان؟
.
-جانم
.
-من تو گرفتن تصمیمات زندگیم اختیار دارم یا نه؟!😐
.
-اره که داری ولی ما هم خیر و صلاحتو میخوایم و باید باهامون مشورت کنی
.
بابا: چی شده دخترم قضیه چیه؟!
.
-هیچی...چیز مهمی نیست😕
.
مامان:چرا دیگه حتماً چیزی هست که پرسیدی..با ما راحت باش عزیزم
.
-نه فقط میخوام تو انتخاب پوششم اختیار داشته باشم
.
بابا:هییی دخترم...ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب اجباری..بزار درست تموم بشه میفرستمت اونور هر جور خواستی بگرد..
.
#ادامه_دارد...
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
.
#قسمت_پانزدهم
.
بابا:هییی دخترم...ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب اجباری..بزار درست تموم بشه میفرستمت اونور هر جور خواستی بگرد.. -نه پدر جان...منظور این نبود😐
.
مامان:پس چی؟!😯
.
-نمیدونم چه جوری بگم...راستش...راستش میخوام چادر بزارم😕
.
پدر : چی گفتی؟! درست شنیدم؟!چادر؟!😨😨
.
مامان: این چه حرفیه دخترم.. تو الان باید فکر درس و تحصیلت باشی نه این چیزها😑
.
-بابا: معلوم نیست باز تو اون دانشگاه چی به خردشون دادن که مخشو پوچ کردن.
.
-هیچی به خدا...من خودم تصمیم گرفتم😞
.
بابا: میخوای با آبروی چند ساله ی من بازی کنی؟!؟همین مونده از فردا بگن تنها دختر تهرانی چادری شده
.
-مامان: اصلا حرفشم نزن دخترم...دختر خاله هات چی میگن..
.
-مگه من برا اونا زندگی میکنم؟!😒
.
-میگم حرفشو نزن😠
.
.
با خودم گفتم اینجور که معلومه اینا کلا مخالف هستن و دیگه چیزی نگفتم😕
.
نمیدونستم چیکار کنم.کاملا گیج شده بودم و ناراحت😔از یه طرف نمیتونستم تو روی پدر و مادر وایسم از یه طرف نمیخواستم حالا که میتونم به اقا سید نزدیک بشم این فرصتو از دست بدم
.
ولی اخه خانوادم رو نمیتونم راضی کنم😞
یهو یه فکری به ذهنم زد.اصلا به بهانه همین میرم با آقا سید حرف میزنم☺
شاید اجازه بده بدون چادر برم پایگاه.
.بالاخره فرمانده هست دیگه😊
.
فردا که رفتم دانشگاه مستقیم رفتم سمت دفتر آقا سید:
.
تق تق
.
-بله بفرمایید
.
-سلام
.
-سلام...خواهرم شرمنده ولی اینجا دفتر برادرانه.. گفته بودم که اگه کاری دارید با زهرا خانم هماهنگ کنید.
.
-نه اخه با خودتون کار دارم
.
-با من؟!؟😨 چه کاری؟!😱
.
-راستیتش به من پیشنهاد شده که مسئول انسانی خواهران بشم ولی یه مشکلی دارم😕
.
چه خوب.چه مشکلی؟!😯
.
-اینکه😕اینکه خانوادم اجازه نمیدن چادری بشم😔میشه اجازه بدین بدون چادر بیام پایگاه؟!
.
-راستیتش دست من نیست ولی یه سوال؟!شما فقط به خاطر پایگاه اومدن و این مسولیت میخواستین چادر بزارین؟!
.
-اره دیگه 😐😕
.
-خواهرم ،چادر خیلی حرمت داره ها...خیلی...چادر لباس فرم نیست که خواهر...بلکه لباس مادر ماست...میدونید چه قدر خون برای همین چادر ریخته شده؟؟چند تا جوون پرپر شدن؟!چادر گذاشتن عشق میخواد نه اجازه.
.
ولی همینکه شما تا اینجا تصمیم به گذاشتنش گرفتین خیلی خوبه ولی به نظرم هنوز دلتون کامل باهاش نیست.
.
من قول میدم اون مسئولیت روبه کسی ندن و شما هم قول بدین و پوششتون رو با مطالعه و اطمینان قلبی انتخاب کنین نه به خاطرحرف مردم.
.
#ادامه_دارد
#سه بارتا حالا آخر داستانو عوض کردم.
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرچشمه حيات آدمى 🌷دلـ❤️ـ است.
هر آنچه را كه از دل بگذرانيم؛
دير يا زود همان در زندگيمان
رخ خواهد داد...
پس، به دل بيآموزيم كه
فقط نيكى ها را از خود بگذراند
🌷تقدیم به قلب مهربونتون
🌼لحظه هاتون قرین عشق و آرامش
سلاااام عصرتون بخیر ونیکی