دنیا که غمگین میشود، باران که میگیرد
شاعر دوباره دردِ بیدرمان که میگیرد
نوح از مسافرهای کشتی جا که میماند
ساحل که دریا میشود، طوفان که میگیرد
دنیا که وارون میشود، عادت که میچرخد
طوطی سراغ از نعشِ بازرگان که میگیرد
دستانِ شب، امّیدِ روزی بازگشتن را
از شهریارِ شهرِ سنگستان که میگیرد
رعیت که پنهان میشود، خرمن که میسوزد
سردارِ یاغی راهِ کوهستان که میگیرد
دستانِ کاکارستمِ از حبس برگشته
در کوچه چادر از سر مرجان که میگیرد
ضحاکِ از زنجیر جسته، انتقامش را
از مغزهای مردم ایران که میگیرد
#در_خانه_میمانیم، امیدِ رستگاری نیست
این زندگی دیگر به ما آسان نمیگیرد