eitaa logo
نعمت خدا
298 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
98 فایل
ثم لتسئلنّ يومِئذٍ عن النّعيم. تكاثر/ 8 ارتباط با مدیر کانال: @ENGLABYAMMAN دوستان خود را جهت آشنایی بیشتر با امام مظلوم مقتدر دعوت کنید https://eitaa.com/neamatkhoda
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سیره علما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀پیشگویی آیت الله در مورد جمعه خونین و سرانجام جمهوری اسلامی ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
هدایت شده از سیره علما
🔰ارتحال آیت الله (۱۳۱۹ق) 🔷سید محمدحسین میرجهانی دوشنبه (۲۲ ذی القعده ۱۳۱۹ق)مصادف با(۱۱ اسفند ۱۲۸۰) در جرقویه اصفهان متولد شد و نسبش به امام حسن میرسد 🔸میر جهانی سال‌ها، عمامه سفید بر سر داشت تا آنکه با اسناد مشخص شد از سادات است و در سال ۱۳۷۹ق در قم و توسط آیت‌الله بروجردی، عمامه سیاه بر سر نهاد. 🔹وی پس از گذراندن دوره مقدمات سپس به اصفهان رفت و به تحصیل علوم دینی پرداخت. مدتی نیز به نجف رفت و از محضر سید ابوالحسن اصفهانی بهره برد. و برخی از اساتید ایشان محمدرضا مسجدشاهی ،سید ابوالحسن اصفهانی ،آيت الله نخودكی اصفهانی ،سید عبدالهادی شیرازی ،آقا ضیاءالدین عراقی 🔸میرجهانی در علوم غریبه، فنّ منبر و بیان احادیث و فضائل ائمه تبحر داشته و در مدح حضرت رسول(ص) و امامان معصوم و به‌ویژه امام زمان اشعار بسیار به عربی و فارسی سروده‌ است.یکی از اقدامات میرجهانی، مقابله با پیروان فرقه بهائیت در زواره بود که باعث سرکوب شدن این فرقه در انجا شد 🔹میرجهانی آثاری درباره علائم ظهور و همچنین انساب سادات تدوین کرده است. برای وی بیش از ۵۰ اثر شمرده‌اند که کتاب جنة العاصمة مشهورتر از دیگر کتب اوست. 🔶و در (۲۱ جمادی‌الثانی ۱۴۱۳ق)مطابق(۲۶ اذر ۱۳۷۱ش) در اصفهان درگذشت و نزدیکِ آرامگاه علامه مجلسی (در کنار مسجد جامع اصفهان) به خاک سپرده شد. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
هدایت شده از سیره علما
🌀چشم باطنی علامه 🔹ایشان فرمودند: 🔸سی یا چهل روز بود که از مدرسه صدر حتی برای تهیه غذا بیرون نرفته بودم. زیرا از جرقویه نان خشک و غیره آورده بودم. تا اینکه غذا تمام شد و سه روز بود که چیزی برای خوردن نداشتم پولی هم نبود تا چیزی بخرم و روی درخواست کردن از کسی را هم نداشتم. 🌀تا اینکه دیدم یکی از طلبه ها کاهو گرفته و مشغول شستن آنهاست و برگهای زرد آن را دور می ریزد. صبر کردم تا کارش تمام شد. وقتی که خلوت شد رفتم و برگهای زرد را جمع کردم و با عجله به حجره بردم تا رفع گرسنگی نموده و تلف نشوم. 💠پس از مدتی مجبور شدم به طرف میدان امام بروم (شاید برای استحمام). از مدرسه بیرون آمده و به بازار رفتم. به محض ورود به بازار حیوانات بسیاری را دیدم و دانستم که آنها همان اهل بازار هستند وحشت مرا فرا گرفت. 🔺فقط دو نفر را به صورت انسان مشاهده نمودم. در حالی که می رفتم از ترس عبای خود را روی سرم کشیدم تا کسی را نبینم. ولی از از دیدن پای افرادی که از کنارم می گذشتند وحشت می کردم تا اینکه نزدیک حمام شاه (نزدیک میدان امام) رسیدم و احساس کردم که از ترس دیگر قادر به حرکت نیستم. 🔻به مدرسه بازگشتم و همه ماجرا را به استادم آقای سیدمحمدرضا خراسانی (ره) تعریف کردم. ایشان خادم مدرسه را مأمور کردند تا از بازار سیرابی بگیرد و بیاورد و مرا ملزم به خوردن آن کردند. با اکراه خوردم و پس از آن به حالت عادی بازگشتم و همه را به صورت انسان می دیدم. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama