#فکت
دوست بزرگواری که خونه ت توی شمال تهرانه و دستت به دهانت میرسه، فکر نکن فقر، نادانی میاره. اتفاقا برعکس. ثروت، نادانی میاره. مثالش هم خودت هستی که سرمستی از ثروت باعث شده نفهم و نادان بار بیای
@nedayandisheh
در مدح و ذم عشق
و عشق چه یاری دهنده ی خوبی ست برای بالا بردن درک و شعور ،
چه انگیزه ی خوبی ست برای زندگی،
چه بهانه ی زیبایی ست برای تحمل سختی ها،
چه عامل خوبی ست برای دلخوشی های مان
و از طرف دیگر
چه سخت است مسئولیت هایش،
چه خانه برانداز است غم جدایی اش،
چه سنگین است انتظارش..
چه غیر قابل تحمل است نبودن معشوقش
#مدیر
@nedayandisheh
ندای اندیشه
من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست... و از آن روز سرم میل بریدن دارد شهید روح الله عجمی صلی الله علیک
ما تَرکِ سر بگفتیم، تا دردسر نباشد
غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد
در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم
بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد
@nedayandisheh
#فکت
If you care about what other people think , you will always be their prisoner .
اگه به اینکه دیگران چی فکر میکنند اهمیت بدی ، میشی زندانی همیشگیشون .
@nedayandisheh
#چالش
🔶بچه درس خون ها کجا نشستن. ببینم کی میتونه جواب درست این سوال رو بده ، البته با دلیل.
سوال اینه :
Do you really know what time............. home?
1) did reza leave
2)does reza leave
3)reza leaves
ارسال جواب:
@Aliakbariran
@nedayandisheh
ندای اندیشه
#چالش 🔶بچه درس خون ها کجا نشستن. ببینم کی میتونه جواب درست این سوال رو بده ، البته با دلیل. سوال
#جواب
🔸 گزینه ی صحیح، گزینه ی ۳ هست.
🔸دلیل:
اداتی مانند what , where, when, who و .. دو نوع کاربرد دارند:
الف) ادات استفهام
ب) ادات ربط
اگر این کلمات در مقام استفهام باشند (که غالبا در ابتدای جمله ها اینگونه اند)، ساختار جمله ی بعدی اش تغییر می کند و ابتدا فعل می آید و بعد فاعل می آید. مثل :
who are you?
اما اگر این کلمات بصورت ربطی استعمال شوند یعنی بخواهند دو جمله را به هم وصل کنند ( که غالبا اگر در وسط حمله باشند اینطور می شود)، در این حالت بعد از این کلمات ابتدا فاعل می آید و بعد فعل اصلی می آید. یعنی صورت جمله یک صورت خبری می شود، نه صورت پرسشی. لذا جمله ی صحیح این است :
Do you really know what time reza leaves home?
@nedayandisheh
#مناجات
یا من اذا تضايقت الأمور فتح لنا باباً لم تذهب اليه الأوهام
ای کسی که زمانی که کارها سخت می شود، راهی را می گشایی که هیچ عقل و خیالی به آن نرسیده است.
@nedayandisheh
ندای اندیشه
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_ششم +آرمین جان نمیخوای بیدار بشی؟ مادر جان مدرسه ت دیر میشه ها؟ +آرمین پا
#رمان_کوتاه_ویروس
#پارت_هفتم
امروز پنج شنبه است. پنج شنبه ها دوست داشتنی ترین روز برای دانش آموزان است چون این روز تعطیل است و می توانند تفریح کنند و فردایش هم تعطیل است و استرس درس را ندارند.
آرمین برنامه ریزی کرده تا چند قسمت از سریال جدیدی که دانلود کرده را تماشا کند.
فیلم و سریال از علاقه های جدی بسیاری از نوجوانان و جوانان است. حقیقتا هم جذابیت دارد.
لپ تاپ را روشن میکند و تماشای سریال را آغاز می کند. داستان فیلم درباره ی یک اتفاق تاریخی در حدود هزار سال قبل است. قسمت اول به سرعت تمام می شود . آرمین اصلا نمیداند که زمان چگونه گذشت. تشنه ش می شود. قبل از شروع قسمت دوم، به پایین می رود و آب میخورد و یک عدد سیب سرخ از یخچال برمیدارد و بالا می رود.
از پله ها بالا می رود. هر دو پله را با یک قدم پشت سر میگذارد و در فکر خود فیلم را تکرار می کند. روی صندلی می نشیند. قبل از پخش کردن قسمت دوم، چشمش متوجه چیزی می شود. برمیگردد عقب را نگاه می کند. بلافاصله بلند می شود و به در نزدیک می شود. همان روح سیاهی که چند وقتی بود از دستش خلاص شده بود روی تخت نشسته بود.
این بار این روح از بدن آرمین بیرون نیامده بوده. گویا این ویروس خارج از بدن هم می تواند زنده بماند. با دیدنش، دچار ترس و وحشت می شود. نمیتواند از او چشم بردارد. در عین ترس، جذبه ای او را به سمت این ویروس بزرگ می کشاند.
این دفعه دیگر به سمت در فرار نمیکند. خشکش می زند و ناخودآگاه به سمت صندلی می رود و رو به روی او می نشیند.
چشم از او بر نمیدارد. آهسته نفس می کشد. آب دهانش خشک شده. یک نیروی مرموز او را به سمت ویروس جذب می کند. جذب نه به معنای جذب مکانی که به سمت او قدم بردارد، بلکه به معنا که با او ارتباط برقرار می کند.
همین جذب است که او را بر روی صندلی نشانده است. از جایش تکان نمی خورد. نه سرش را تکان می دهد و نه دستانش را. به این فکر می کند که قدرت ویروس از او بیشتر است و احتمال دارد به حرکات آرمان واکنش دهد و حمله کند.
موجودات عجیب و غریب تخیلی در فیلم ها را به یاد می آورد و آنها را با ویروس تطبیق می دهد. در فیلم «دونده ی هزارتو» دیده بود که کره ی زمین توسط تعدادی موجود آزمایشگاهی خطرناک در حال نابودی ست و تنها یک گروه نوجوان باقی مانده اند و مشغول مبارزه اند. تمام این فکر و خیالات در کسری از ثانیه از ذهن آرمین عبور می کنند. ویروس اشعه ی مغناطیسی ای به سمت آرمین ساطع می کند. صدای بسیار شدیدی در مغز آرمین می پیچد. سرش درد میگیرد و با دو دست خود، گوش هایش را می گیرد.
در لحظه ی ساطع شدن این اشعه حس می کند کسی در وجود او قرار گرفته. بدین صورت که آرمین چیزی را تصور می کند اما آن موجود چیز دیگری را تصور می کند. احساس دوگانگی می کند. ویروس با قدرت مغناطیسی خود بر مغز آرمین هجوم آورده بود. صدا قطع می شود. حس می کند چیزی بر روی لب بالایی اش قرار گرفته. به صورتش دست می کشد. متوجه می شود که خون دماغ شده. سرش را بالا می آورد، ویروس از آنجا رفته بود. بلافاصله از اتاق بیرون می رود تا صورتش را بشوید.
ز دستم بر نمیخیزد که یکدم بیتو بنشینم
به جز رویت نمیخواهم که روی هیچکس بینم
- سعدی
@nedayandisheh
#فکت
کارمندان آموزش و پرورش چرا برای کیفیت بد مدارس و امکانات افتضاح مدارس و دستورالعمل های آن تجمع نمی کنند؟! اما وقتی بحث افزایش حقوق می شود تجمع می کنند؟! واقعاً #کار_خودشونه!
@nedayandisheh
When a million things can bring you down, find one reason to keep you up.
وقتى هزار تا دليل ميتونه پايين بكشدت و نااميدت كنه، يك دليل پيدا كن كه اون بالاها نگهت داره .
@nedayandisheh